#غزلبه استقبال غزلی از اقبال مظفری با مطلع:
تباهِ خودسریهای جنونم باد را مانم
بلند است آستانِ همّتم فریاد را مانم
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرودی سرد در اقصای دورم باد را مانم
سکوتی دست از جان شستهام فریاد را مانم
چه شیرین میزند این عقل بیپروای هرجایی
جنون تیشهام در صخرهها، فرهاد را مانم
ز ناشادی نمیگریم، ز خوشحالی نمیخندم
در این روزان ابری جمعی از اضداد را مانم
دل و چشم تماشا نیست جادوی بهاران را
که در پاییز عمرم شاخهای ناشاد را مانم
به سر دارم هوای هرچه باداباد را، باری
ضریحِ زائران ناکجاآباد را مانم
پرند و پرنیان پوشیده طبع نازکم، اما
به سندانِ مهیبِ زندگی پولاد را مانم
به هر راهی که میخواهی بگردان پرده، اما من!
نوای سوزناک مایۀ بیداد را مانم
تیرماه ۱۳۹۹
#محمدجلیل_مظفریhttp://t.center/barfitarinaghosh