🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 تازیانه ای بزن به شانه های خسته ام سالهاست، سالها که منتظر نشسته ام از تمام عاشقان نیازمندتر، منم باز هم به دامن غزل دخیل بسته ام نوبتی به چشم من دهید؛ پشت سد بغض- صف کشیده اند اشکهای دسته دسته ام مهلتی دهید -ای مسافران - که من هنوز خوب بند کفشهای عشق را نبسته ام (زیبا طاهریان) 🍀🍀🍀🍀🍀🍀