شب مانده و سكوت، زمان ايستادهاست مادر هنوز دلنگران ايستادهاست نيمهشب است و تا برسم از در حياط آشفته از خيال و گمان ايستادهاست مهتاب روي اوست كه هر شب به صورتي بر شانهي شبي گذران ايستادهاست اين باغبان خسته كه پاییز تا بهار در بادهاي سرد خزان ايستادهاست با دستهاي خالي و با چشمهاي خيس در پاي اين نهال جوان ايستادهاست چون يك درخت در تب طوفان زندگي با قامتي اگرچه كمان، ايستادهاست #محمدحسین_صفاریان #غزل #مادر @mhsaffariyan