بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوشطرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جانز تو جوشمیڪند دلز تو نوشمیڪند
عقل خروش میڪند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من توی ملڪت و مال من توی
آب زلال من توی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی ڪجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند بر ڪنی توبه ڪنند بشڪنی
اینهمهخود تو میڪنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو ڪفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب ڪار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بیتو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون ڪشم بیتو به سر نمیشود
هرچه بگویم ای سند نیست جدا ز نیڪ و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
#مولاناغزل شمارهٔ ۵۵۳