«میخواستم مثه جونورای زمستونی تو سولاخی فرو برم، تو تاریکی فرو برم، تو تاریکی خودم غوطهور بشم و در خودم قوام بیام. چون همون طوری که تو تاریکخونه عکس روی شیشه ظاهر میشه، اون چیزهایی که در انسون لطیف و مخفیس در اثر دوندگی زندگی و جار و جنجال و روشنایی خفه میشه و میمیره، فقط توی تاریکی و سکوته که به انسون جلوه میکنه. این تاریکی توی خودم بود، بیجهت سعی داشتم که اونو مرتفع بکنم. افسوسی که دارم اینه که چرا مدتی بیخود از دیگران پیروی کردم. حالا پی بردم که پرارزشترین قسمت من همین تاریکی، همین سکوت بوده.» 📃 تاریکخانه-صادق هدایت 📃
هر کس فقط میتواند با خود در هماهنگی کامل باشد،نه با دوست یا همسر زیرا تفاوتهای فردی و مزاجی هر چند اندک باشند همواره به ناهماهنگی منجر می شوند.آرامش عمیق و حقیقی دل و راحت تمام عیار روح که بعد از سلامتی بالاترین نعمت زمینی است فقط در تنهایی قابل دسترسی است و میزان لذت بردن از تنهایی با پرمایه یا کم مایه بودن فرد مرتبط است.
در جهان به ارزش های واقعی اعتنایی نمیکنند و به آنچه اعتنا میکنند، ارزشی ندارد. انزوای انسانهای شایسته و ممتاز، هم علت این امر است و هم نتیجه ی آن. بنابر آنچه گفته شد، روش خردمندانه ی زندگی برای هرکسی که ارزشی در درون خود دارد این است که در صورت لزوم نیازهای خویش را محدود کند تا بتواند آزادیش را نگاه دارد یا گسترش دهد و از آنجا که آدمی ناگزیر با همنوعان خود سر و کار دارد بهتر است تا آنجا که ممکن است آنان را به زندگی خصوصی خود راه ندهد.
در جایی که کمتر از همه انتظارش می رود، پشت همه ی ظواهر بیرونی ِ فضیلت، مخفیانه و در درونی ترین زوایا، ناراستی حکم فرماست! به همین سبب است که بسیاری از انسان های شریف تر چهارپایان را به دوستی بر می گزینند، چون مطمئنا اگر سگی وجود نداشت که بشود بی سوءظن به چهره ی صادقش نگاه کرد، انسان نمی توانست از تزویر و دروغ و شرارت های بی پایانِ بشر رهایی یابد.