بیا که رونقِ این کارخانه کم نشود
به زهدِ همچو تویی یا به فسقِ همچو منی
ز تندبادِ حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گُلی بوده است یا سَمَنی
ببین در آینهی جام نقشبندیِ غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجبْ زَمَنی
از این سموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
-
حافظ |
#صاحبا_