شعر ، ادبیات و زندگی

#کیوان_
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
#آنیشا_اسداللهی حدودا ۲۰۰ روز از حبس آنیشا اسدللهی، معلم، فعال کارگری و مترجم رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و‌ حومه گذشت. او چندین بار در سال‌های اخیر بازداشت شده و حبس انفرادی را تجربه کرده است. آنیشا در آخرین پرونده‌اش، اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ به همراه همسرش #کیوان_مهتدی بازداشت و مردادماه با تودیع وثیقه آزاد شد. او فروردین‌ماه سال جاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی» محاکمه شد. او از تاریخ چهارم مرداد سال جاری برای اجرای حکم ۵ سال و ۸ ماه حبس که ۵ سال از آن اجرایی است به زندان اوین رفته است.
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد

https://t.center/alahiaryparviz38
💥 #کیوان_صمیمی، روزنامه‌نگار ، فعال کارگری و سیاسی بازداشت شد.

روز پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
#کیوان_صمیمی، روزنامه نگار و فعال کارگری که اخیرا از زندان آزاد شده بود مجدد توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد .

https://t.center/alahiaryparviz38
لحظاتی پیش #کیوان_صمیمی، زندانی سیاسی محبوس در بندِ ۶ ندامتگاه مرکزی کرج به بهانه تحویل دارو، به افسر نگهبانی فراخوانده شد و بلافاصله با دستور قضائی و به قصد عودت به زندان اوین، تحویل ماموران انتقال داده شد.
این امر چنان شتاب زده انجام گردید که ایشان حتی فرصت خداحافظی با دوستان هم بند خود را نیز نیافتند.
#اسماعیل_عبدی
۱۴۰۰/۱۱/۰۴
زندان مرکزی کرج

https://t.center/alahiaryparviz38
#کیوان_صمیمی روزنامه‌نگار ۷۳ ساله به زندان مرکزی کرج تبعید شد
یکی از نزدیکان کیوان صمیمی خبر داد این روزنامه‌نگار زندانی ۷۳ ساله، با دستور ماموران امنیتی به زندان مرکزی کرج در استان البرز تبعید شده است.
کیوان صمیمی در راه انتقال از زندان اوین تهران به کرج، از طریق یک رهگذر این خبر را به خانواده‌اش داده و گفته است وضعیت عمومی‌ او مناسب است.
گفته می‌شود دلیل این تبعید؛ تنبیه کیوان صمیمی به خاطر اعتراض به کشته شدن #بکتاش_آبتین شاعر و فیلم‌ساز زندانی بوده است.
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

🔴برخیز رفیق

اسماعیل عبدی معلم زندانی
▪️زندان مرکزی کرج بند ۶
▪️۱۷ دی ماه ۱۴۰۰

🔻با آرزوی بهبودی برای #بکتاش_آبتین

برخیز رفیق عزیز!
برخیز تا صبح زود در حیاط بند ۸ اوین برای برگزاری مجمع عمومی زندانیان سیاسی گرد هم آییم و با رای گیری مسئولین کمیته های فرهنگی ، ورزشی، مسابقات و هیئت امنای صندوق را انتخاب کنیم تا برای یک دوره سه ماهه پیگیر کنش های زندانیان سیاسی باشند. پس از آن به سالن ورزشی می رویم تا تنیس روی میز بازی کنیم و از خاطرات دور مان بگوییم. شنبه بعدازظهر به واحد فرهنگی می رویم تا لیست کتاب های جدید که با تلاش نصرالله ( لشنی) و مجید ( آذرپی) وارد زندان شده را بگیریم و سپس در جلسه هیئت اجرایی روزها و ساعات تشکیل کلاس های زبان، داستان نویسی و خطاطی را تعیین کنیم.
یکشنبه غروب طبق روال امیر حسین و ماندانا (عبدی) منتظر تماس ات هستند تا پس از نواختن سنتور و تنبک با تشویق هایت کیف کنند و با رهنمودهایت برای پیشرفت شان برنامه ریزی کنند. دوشنبه از صبح درگیر برگزاری دور سوم مسابقات شطرنج هستیم و تو با مهره سفید با زندانی هندی ( آناندا سینک) مسابقه داری و حدس می زنم پشت میز می نشینی و با لبخند می گویی:
این همه حریف چرا مرا به بازیکن خارجی زده اید. راستی منیره می گوید مبینا برای رفتن به کلاس ها و تست بازیگری با مریم خانم (یاوری) تماس گرفت و می خواهد شرایطتش را برایت توضیح دهد.
سه شنبه برای تکمیل بیانیه مجمع فوق‌العاده داریم و در حیاط سر سفره ناهار می نشینیم و از سیر ترشی یک ساله رونمایی می کنیم. پس از ناهار به اتاق می رویم و جناق می شکنیم و تو بلافاصله صحبت با ناصر_زرافشان را بهانه می کنی تا گوشی را به امیر سالار (داودی) بدهی و بگویی یادم تو را فراموش و همه با هم می خندیم . راستی چند تن از رفقا به کیش رفتند باید برای اسکانشان با فرشید ( ابراهیمی) تماس بگیری به شرطی که باز هم گوشی را بهانه یادم تو را فراموش نکنی...
برخیز تا شعرهایت را تلفنی برای شمش لنگروی بخوانیم و از رسولوف بخواهیم پیگیر مراحل ساخت فیلم هایت شویم و با آناهیتا (همتی) تماس بگیریم و حال مادرش را که در بستر بیماری است بپرسیم.
سالروز در گذشت غم بار درویش گنابادی #بهنام_محجوبی نزدیک است و همچنان خواهان محاکمه عاملان قتل او هستیم و چهارشنبه با #کسری_نوری کنفراسی صحبت کنیم.
برخیز و ببین نهال هایی را که آبیاری کرده ایم، به بار نشسته اند و در برابر بادهای زمستانی مقاومت می کنند همان گونه که وقتی با عمو #کیوان_(صمیمی) برای پیگیری وضعیت افشین (شهسواری) که توسط افسر نگهبان مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، مذاکره می کردیم در برابر ماموران امنیتی با صلابت و استوار سخن گفتی.
راستی رفیق پنجشنبه این هفته نوبت اعضای کانون نویسندگان ایران است که در حسینیه بند، تشکل خود را برای زندانیان تشریح کنند و تو در کنار رضا خندان ( مهابادی) و کیوان ( باژن) به سوالات بچه ها پاسخ می دهید.

برخیز رفیق همیشه همراه و بیا آن مهربانی سرشار را در کنار آن آرمان خواهی مؤمنانه بی پایانت که تجلیش در شعر تو جاری است،دیگر بار بر ما هدیت کن.بکتاش ای نازنین رفیق! برخیز و بیا که جان جهانی اینک چشم به راه سلامتی تو نشسته است....

بادم حتی در قفس آزادم
چگونه می شود در من ایستاد
چگونه می توان به من فرمان ایست داد...
شعر از : بکتاش آبتین


https://t.center/alahiaryparviz38
#بکتاش_آبتین و #کیوان_باژن از اعضای "کانون نویسندگان ایران" در زندان اوین به کرونا مبتلا شده اند و بکتاش آبتین به دلیل وخامت وضعیت جسمانی به بیمارستان طالقانی تهران منتقل شده است.
#آزادشان_کنید
#ازادی_اندیشه_بیان_حق_مسلم_ماست
https://t.center/alahiaryparviz38
شعر ، ادبیات و زندگی
Video
برای سیاوش کوچک

از عموهایت

#مرتضا ( #کیوان )برایِ من واقعأ یک انسان نمونه بود. یک انسانِ فوق العاده... من هیچ وقت نتوانستم دردش را فراموش کنم. هیچ وقت. هر دردی برای آدمی زاد کهنه می شود. مرگِ مادر، مرگِ پدر. ولی هیچ وقت غمِ او برایم کهنه نشده است. همیشه مثل این است که حادثه همین امروز اتفاق افتاده است.
نه به خاطرِ آفتاب نه به خاطرِ حماسه
به خاطرِ سایه یِ بامِ کوچک اش
به خاطرِ ترانه ئی
کوچک تر از دست هایِ تو
نه به خاطرِ جنگل ها نه به خاطرِ دریاها
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
روشن تر از چشم هایِ تو...
نه به خاطرِ دیوارها ـــ به خاطرِ یک چپــر
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ـــ به خاطـرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
نه به خاطرِ دنیا ـــ به خاطــرِ خانه‌ی تو
به خاطرِ یقینِ کوچک ات
که انسان دنیائی‌ست
به خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دست‌های کوچک ات در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌های بی‌گناهِ تو
به خاطرِ پرستوئی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطرِ شب نمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطرِ یک لب خند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی
به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شب‌ها تاریک‌ترینِ شب‌ها
به خاطرِ عروسک‌هایِ تو، نه به خاطرِ انسان‌هایِ بزرگ
به خاطرِ سنگ‌فرشی که مرا به تو می‌رساند، نه به خاطرِ شاه‌راه‌هایِ
دوردست
به خاطرِ ناودان، هنگامی که می‌بارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطـــــــرِ تو
به خاطـــــرِ هر چیزِ کـــوچک هـــــر چیـــــزِ پاک برخاک افتــادند
به یـــــاد آر
عموهای ات را می‌گـــویم
از مرتضـــــا سخن مـی‌گویم.

ازدفترِ : هوای تازه • 1334
مجموعه آثارِ زنده یاد #احمد_شاملو
دفترِ یکُم • شعرها• صفحه یِ : 232

https://t.center/alahiaryparviz38
🔴 جایزه سالانه انجمن قلم آمریکا برای سه نویسنده زندانی ایرانی

سه عضو کانون نویسندگان ایران که با اتهامات امنیتی در زندان به سر می‌برند، جایزه "آزادی نگارش" انجمن قلم آمریکا را دریافت می‌کنند. #کیوان_باژن، رمان‌نویس و روزنامه‌نگار، #بکتاش_آبتین، نویسنده و کارگردان و #رضا_خندان_مهابادی نویسنده و منتقد ادبی، مجموعا به ۱۸۶ ماه حبس محکوم شده‌اند.

شاکی پرونده این سه، وزارت اطلاعات ج.ا است و عضویت در کانون و انتشار خبرنامه داخلی آن، آماده کردن تاریخ پنجاه ساله کانون، شرکت در مراسم جانباختگان قتل‌های زنجیره‌ای و حضور در سالمرگ احمد شاملو، از جمله جرایم آنها.

سوزان نوسل، مدیر اجرایی انجمن قلم آمریکا در بیانیه‌ای این سه را "تجسم روح" کارهای این انجمن خوانده و گفته است: «نویسندگانی هستند که نه فقط نوشته و اندیشه، بلکه زندگی فارغ از ترس را تکلیف خود می‌دانند و برای خدمت به زیربنای آزادی فکر، هنر، فرهنگ و خلاقیت از خود می‌گذرند.»

کانون نویسندگان ایران پیش‌تر گفته است که مصادیق جرم این سه "سند افتخار دفاع از حق آزادی بیان" و احکام‌شان، حکم محکومیت کسانی است که آزادی بیان را خواهانند. /دویچه وله

https://t.center/alahiaryp
بخشی از گفته‌های #سایه در کتاب ارزشمند پیر پرنیان اندیش: در صحبت #سایه (ص ۹۰۶):

بعد از مرگ #شاملو رفتم به دیدن #آیدا .
آیدا به من گفت:
آقای فلان می‌دونید آخرین حرف شاملو پیش از این که به اغما فرو بره چی بود؟
گفتم:‌ نه، نشنیدم.
گفت: شاملو سه روز بود که نخوابیده بود و درد شدید داشت. بهش گفتم: احمد یه خُرده چشماتو هم بذار شاید خوابت ببره. شاملو گفت: نه! این‌طوری بهتر می‌بینمش. زلال می‌بینمش. گفتم: کی رو؟ گفت:‌مرتضا کیوان رو.
و بعد رفت تو اغما و دیگه حرف نزد . این آخرین حرف شاملو بود...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیح : #مرتضی_کیوان قزوینی (زاده‌ی ۱۳۰۰- اصفهان) شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی بود که توسط نیروهای رژیم پهلوی در سحرگاه روز ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تیرباران شد . #کیوان که آشنایی درخوری با ادبیات جهان داشت، حلقه‌ی اتصال بسیاری از شاعران و نویسندگان نظیر #احمد_شاملو، #سیاوش_کسرایی، #مصطفی_فرزانه، #هوشنگ_ابتهاج، #نجف_دریابندری و... بوده‌ است. #شاملو، #نیما_یوشیج، #کسرایی، #سایه و #احسان_طبری در سوگ او شعرهایی سروده‌اند. #سایه و دیگر یاران او از #کیوان به عنوان اسطوره‌ی وفاداری و جوانمردی یاد می‌کنند و کافی است نام #کیوان را نزد #سایه ببرید تا چشمان نازنین آن پیر پرنیان‌اندیش را نمناک ببینید.

@sayevarahianshearemrooz
به یاد #میثم_عزیز و برای او که خیلی زود از میان ما رفت 🌷🌷🌷🌷🌷

به جُستجوی تو
بر درگاهِ کوه می‌گریم،
در آستانه‌ی دریا و علف.
به جُستجوی تو
در معبرِ بادها می‌گریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه می‌گیرد.
به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟ ...
( مرثیه – #احمد_شاملو )

ظهر جمعه گذشته دهم آذر 96 بود که زنگ گوشی ها به صدا در آمد و اعلام خبر فوت #میثم عزیز بر اثر سانحه اتومبیل همه ما را در بهت و ماتم فرو برد. طولی نکشید که خانوده ها داغدار، ناباورانه خود را به هم رساندند و در سوگ مرگ نابهنگام #میثم_غلامی گریستند و بر سر و روی خود زدند. غروب روز شنبه ساعت 7 پیکر پاک #میثم در حالی که پدر، مادر، برادر و تعداد دیگری از اعضای خانواده، همراهی اش می کردند، به کرمانشاه وارد شد.
ظهر روز یکشنبه پیکر #میثم_عزیز با حضور صدها نفر از زنان و مردان و با اندوه فراوان، در قبرستان اجدادی مان "شاه گدار " به خاک سپرده شد. همان جایی که پدر بزرگ و مادر بزرگ، عمو و عمه میثم و بسیاری دیگر از فامیل ها در آنجا آرمیده اند. همان قبرستانی که " #سهراب_غلامی " در سن 25 سالگی و در سالی که بقول احمد شاملو، مردگان اش، عاشق ترین زندگان بودند؛ فروتنانه بر این خاک افتاد و جاودانه شد. و همان جایی که " #کیوان_غلامی " در سن 9 سالگی و کودکی، بیماری مهلک، جان عزیزش را گرفت.

همه شرکت کنندگان مراسم تشیع و ختم #میثم_عزیز، چه آنها که او را از نزدیک دیده بودند و چه کسانی که نام اش را شنیده بودند؛ از این جوان دوست داشتنی می گفتند و متاثر از مرگ اش بودند. صدای پسر عمو جمشید، پدر #میثم در میان اشک و ناله اش همچنان در فضا می پیچد که می گوید: " همه کارگرا دوست اش داشتند. #میثم همیشه نگران وضعیت مالی و درآمد آنها بود و می گفت بیشترشان برای کرایه ماشین هم مشکل دارند و کمک شان می کرد. "
و اینها کلماتی است که مادر داغدیده و رنجور #میثم، زینب خانم در میان گریه و فغان می گوید: " پسر مهربان و خوش اخلاق ام؛ پسر قهرمان و مردم دارم. " و دیدن اشک های کاوه عزیز برادر #میثم است که گویی تمامی ندارد و همه ما را ناراحت می کند. آن سوتر صدای یکی از برادرزاده ها می آید که می گوید:" وقتی #میثم در کرمانشاه و در پل رو گذر " ده مجنون " کار می کرد، روزی یکی از آشنایان از من پرسید که #میثم_غلامی چه نسبتی با شما دارد؟ وقتی که فهمید که #میثم از بستگان ماست؛ خیلی خوشحال شد و گفت چه پسر نازنین و دوست داشتنی دارید. " و اشک برادرزاده است که بعد از نقل این خاطره، سرازیز می شود.

#میثم_غلامی در جریان تحصیل در دانشگاه به سمت بازار کار رفت و برای آموختن و یادگیری در حوزه تخصص اش، چند ماهی با شرکتی در تقاطع غیر همسطح " ده مجنون " کار کرد. #میثم یکی از دهها هزار نفر ساکنین منطقه غرب کشور بود که به دلیل نداشتن کار، شهر و دیار خود را ترک می کنند و برای ادامه امرار معاش، راهی مناطق مختلف ایران می شوند. او پس از پایان تحصیلات با مدرک مهندسی عمران، کرمانشاه را ترک کرد و راهی مناطق مرکزی ایران و استان البرز شد و خیلی زود به خیل عظیم فروشندگان نیروی کار پیوست.
اما #میثم پس از حدود دو سال کار در این منطقه، متاسفانه روز جمعه 10 آذر، در جاده اشتهارد ( استان البرز )، بر اثر سانحه دلخراش اتومبیل، در حالی که فقط 26 سال سن داشت، جان خود را از دست داد. او قربانی حوادث جاده ای شد که سالانه به دلایل مختلف، جان چند هزار نفر را در ایران می گیرد و بر اساس اعلام منابع رسمی، در هفت ماهه نخست سال جاری، بیش از ده هزار نفر بر اثر این حوادث، کشته شده اند.

قبل از پایان این متن باید تشکر و سپاس خودم را از دوستان و آشنایانی داشته باشم که از طریق مختلف تاسف و تامل خود را بابت این رویداد تلخ به ما و همه خانواده هایی که در سوگ #میثم داغدار بودند، ابراز داشتند. امیدوارم که هیچکس در چنین موقعیتی نباشد که ما این روزها قرار داشتیم.
در پایان هم بار دیگر این ضایعه را به پسرعمو جمشید، زینب خانم و کاوه عزیز، عموها و عمه هایش، دایی ها و دیگر اقوام و بستگان تسلیت می گویم. با مرگ #میثم_عزیز، همه ما جوانی انسان دوست، مهربان، فداکار و دوست داشتنی را از دست دادیم. نبود او برای مادر، پدر و برادرش و برای همه ما سخت است، اما یاد و خاطره اش فراموش نشدنی و ماندگار است. 🌹🌹
خسرو غلامی - جمعه 17 آذر 1396
@alahiaryparviz38
نام راستین
#ایو_بونفوا

من این کاخی را که توبودی متروکه خواهم نامید
این صدا را شب
چهره ات را غیاب نام خواهم داد
و آنگاه که بر خاک بی حاصل فرو افتی
من آن صائقه ای که تو را با خود آورد
نیستی خواهم نامید

مردن دیاری ست که دوستش می داشتی
من اما همیشه از راه های تاریک تو می آیم
من میل تو را ویران می کنم اندام تو را و حافظه ات را
من دشمن بی رحم تو خواهم بود

من تو را جنگ خواهم نامید
و هرآنچه را جنگ روا می دارد علیه تو به کار خواهم بست
در دستانم چهره ی تاریک و از هم شکافته تو را خواهم داشت
و در قلبم این دیاری را که طوفان روشنی اش می بخشد.

از مجموعه سنگ های شامگاه
ایو بونفوا
ترجمه #کیوان_باجغلی #وحید_حکیم