شعر ، ادبیات و زندگی

#صادق_هدایت
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
۱۹ فروردین سالمرگ نویسنده و مترجم پیشرو و تأثیرگذار #صادق_هدایت. یادش گرامی باد. بخشی از سخنان #سایه دربارۀ او:
[عاطفه]: کارهای هدایت رو خوندین؟ نظرتون دربارۀ هدایت چیه؟
[سایه]: بله، همۀ کارهای هدایتو بی‌استثناء خوندم. بعضی‌هاشو چندین‌بار خوندم. به نظرم صادق هدایت یه بیمار روانی بود که قلم خیلی خوب و درخشانی داشت. اون موقع که خوندن کارهای هدایتو بعضی‌ها تحریم کرده بودن، من همۀ کارهاشو با علاقه می‌خوندم.
[عاطفه]: نظرتون دربارۀ بوف کور چیه؟
[سایه]: یه کتاب خیلی عجیب و غریب و موفق. یه چیز کابوسیِ پیچیده به هم! خیلی زیباست. تو کارهای هدایت، بوف کور یه چیز دیگه است؛ با همۀ پیچیدگی‌ و ابهامش زیباست. خیلی زیباست...
[عظیمی]: نظرتون دربارۀ ترانه‌های خیام هدایت چیه؟
[سایه]: (شکفته می‌شود): این کتاب هدایت هنوز برای من ملاک خیامه، بهترین رباعیاتو انتخاب کرده.
[عظیمی]: یعنی کارش از [محمدعلی] فروغی بهتر بوده؟
[سایه]: بی‌شک.
(پیر پرنیان‌اندیش، ص ۳۹۷-۳۹۹)
@sayevarahianshearemrooz

https://t.center/alahiaryparviz38
.

نظر #رضا_براهنی در مورد #بزرگ_علوی


#بزرگ_علوی خود را سیاسی تر از #صادق_هدایت می داند و حق دارد. و قبول می کند که هدایت است که مهم است. باز هم حق با اوست. ولی درس هدایت را نمی آموزد. علوی از سال 32 تا 75،بیش از چهل و سه سال در خارج از کشور است،ولو خود خواسته،ولو اجباری. ولی درست در قلب اروپا است. در طول آن چهل و سه سال،چیزی نمی آفریند که ارزش ((چمدان)) و ((چشم هایش)) را داشته باشد. از نظر ادبی،علوی یکی دو سال پس از خودکشی هدایت،خودکشی کرده است،
سیاست علوی،ادبیات علوی را کشته است.
کسی اگر این را نمی فهمد معنای تبعید نویسنده ی سیاسی را نخواهد فهمید. علوی قربانی سیاسی است.

https://t.center/alahiaryparviz38
مجسمه ها را شکستند، آلات موسیقی را سوزانیدند و کتاب‌ها را در آتش انداختند و کاخ‌ها و قصرها و میکده و دانشکده و آتشکده‌ها را با خاک یکسان کردند و به جایش مسجد و تکیه و امامزاده و حسینیه ساختند.
متخصصین اذان و مناجات و آخوندهای گردن کلفت خواب و خوراک را به مردم حرام کردند و در رادیو با چسناله‌ی عربی و روضه مردم را دعوت به مرده‌پرستی و روزه و گذشت از دنیا و گریه و غسل در آب روان می‌کردند و از فشار قبر می‌ترسانیدند و به شهوت رانی‌ها و شکم‌چرانی‌های بهشت وعده و وعید می‌دادند. شیخ پشم الدین هم کتابی در نجاسات تالیف کرد که حاوی هزار و پانصد مساله در باب آداب خلا رفتن و کونشویی بود! خلاصه بازار دعانویس و جن‌گیر و محلل رونقی بسزا گرفت. متخصصین روضه و گریه تمام لذت‌های این دنیا را حواله به دنیای دیگر می‌کردند و مردم را وادار به زوزه و روزه و گریه و چسناله می‌نمودند و خودشان مدام در عیش و نوش مشغول اندوختن مال و منال بودند و می‌خواندند: گریه بر هر دردی دواست!

#صادق_هدایت، توپ مرواری

https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد - این دردها را نمیشود بکسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و اعتقادات خودشان سعی میکنند که با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند - زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است - ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقتی است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید - آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراءِ طبیعی، این انعکاس سایه روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟

بوف کور
#صادق_هدایت

https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

آقای سکان‌الشریعه: "در ینگی دنیا که از اقلیم دوازدهم است مردمان پولدار زیاد دارد و هر کدام از آنها مسلمان بشوند البته واجب‌الحج خواهند بود. از این قرار می‌شود دسته‌ای قطاع‌الطریق سر راه مکه بگمارند تا آنها را لخت بکنند و در ضمن مامورینی در تن آنها شپش بیندازند تا در روز عید اضحی به خونبهای هر شپشی که بکشند یک گوسفند در راه خدا قربانی بکنند. البته احوط است که دو گوسفند بکشند، چون هرچه باشد جدیدالاسلام هستند و اقوام آنها خاج‌پرست بوده‌اند. آنهایی که اسلام را نپذیرند باید خراج و جزیه به بیت‌المال مسلمین بپردازند وگرنه مالشان حلال، زن به خانه‌اشان حرام و مهدورالدم هستند."
(کف زدن حضار)
قوت لایموت: "اگر بجای پول، سوسمار و موش صحرایی هم بدهند قبول می کنیم."

#البعثة_الاسلامیه_الی_البلاد_الافرنجیه
#صادق_هدایت
https://t.center/alahiaryparviz38
4_6012801304974328596.pdf
7.3 MB
هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی
#صادق_هدایت
@alahiaryparviz38
هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی
#صادق_هدایت
@alahiaryparviz38
Forwarded from تجربه نوشتن (خسرو)
📝 سخنی کوتاه با خوانندگان گرامی!

#صادق_هدایت از همان آغاز و شروع داستان "بوف کور" می نویسد: "در زندگي زخم هايي هست كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته مي خورد و مي تراشد. اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد؛ چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پيش امدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آن را با لبخند شكاك و تمسخراميز تلقي كنند ..."

و باید به این جملات صادق هدایت این نویسنده شهیر، اضافه کرد که امروزه همچنان نوشتن یکی از ابزارهای مهم بیان زخم ها، دردها و مصائب انسان ها بوده و امکانی برای به تصویر کشیدن زشتی ها و زیبایی های جهان پیرامون ما است.

من نیز به عنوان یکی از افراد جامعه و در پیچ و خم های زندگی و کشمکش های ناشی از شرایط مادی محیط خود، با فراز و نشیب ها و چالش های مختلفی روبرو بوده ام. شاید به همین دلیل بوده که به نوشتن روی آورده ام و به صورت پراکنده از طریق نوشتن، زخم ها و دردهای زندگی خودم و انسان های محیط پیرامونم را نشان داده و یا تفسیر کرده ام.

نوشتن برای من ابزاری برای به تصویر کشیدن واقعیت ها به خوانندگان و نشان دادن حقیقت های ذهنی ام از دنیای واقعی به آنها است. این چنین است که از نوشتن لذت می برم و همواره آنچه که می نویسم بخشی از وجودم بوده و با همه آن جمله ها و صفحه هایی که تاکنون سیاه کرده ام، زندگی می کنم. تجربه نوشتن برای من به شکلی دیگر همان آموختن بوده است.

در آخر اینکه آنچه در این کانال مشاهده می کنید مطالب و نوشته های کوتاهی است که در لابلای یادداشت های پراکنده سال های گذشته و به مناسبت و یا بهانه های مختلف در سایت ها و یا کانال های تلگرامی انتشار یافته است و در اینجا به تناوب به اشتراک گذاشته می شود. علاوه بر اینها، بر حسب نیاز و ضرورت، متن هایی هم در باره موضوع ها و رویدادهای روزهایی که می آیند و پیشاروی ما قرار دارند، تقدیم دوستان خواننده می گردد. امیدوارم که آنچه که در این صفحه به اشتراک گذاشته می شود، مورد توجه و استفاده قرار بگیرد. با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما.

خسرو غلامی - یکم بهمن 1396

https://t.center/tajrobeneveshtan
#داستان_کوتاه

(شرح حال یک الاغ هنگام مرگ)

آه ! درد اندام مرا مرتعش مي كند ، اين پـاداش خـدماتي اسـت كـه براي يك جانور دو پاي بي مروت ستمگر كـشيده ام ، امـروز آخـرين روز من است و همين قلبم را تسلي مي دهد !

بعد از طي يك زندگاني پراز مرارت و مشقت و تحمل بارهاي طاقت فرسا ، ضربات پـي در پـي چوب و زنجير و دشنام عابرين ، همين قدر جاي شكر باقي است كـه.ايــــــن حيــــــات مهيــــــب را وداع خــــــواهم گفــــــت.

اين جا خيابان شميران است . امروز به واسـطة بـي مبـالاتي صـاحبم ،اتومبيلي پاهاي مرا شكست و به اين روز افتادم . بعد از ضرب و شتم ،جسد مرا در كنار اين جاده كشيدند و به حال خود گذاشـتند . ممكـن است فراموش كرده باشند كه هنوز از نعل و پوسـت مـن مـي تواننـد .اســــتفاده كننــــد! گويــــا بــــه كلــــي مــــايوس شــــدند ايا خوراك مرا به موقع خواهند آورد ؟ نه .... بايـد در نهايـت زجـر و . گرســنگي جــان داد زيــرا ديگــر از مــن كــاري ســاخته نيــست آه ! درد زخم ها رو به شدت گذاشته و خون از آنها جاري است .

آيـااين چه جانوري است كه بر ما مسلط شده و زندگاني ما را ننگ آلود و چركين و پر از رنج و محنت نموده ، احساسات بي آلايش و طبيعي ما را خسته ساخته ، بدن ما را دائم مجروح و سر تا سر زندگاني را بر مـا تلــــــــــخ و نــــــــــاگوار نمــــــــــوده اســــــــــت ؟

ظاهراً شباهت تامي با ما دارد و بالاخره مثل ما مي ميرد ، از اين جهت هيچ فرقي نداريم ، اما گويا بدنش را از سنگ يا چوب ساخته اند چونكه به ما شلاق مي زند و گمان مي كند مـا حـس نمـي كنـيم . اگـر خــودش هــم احــساس درد را مــي كــرد بــر مــا رحــم مــي نمــوداين آلاتي را كه براي شكنجه ما استعمال مـي كننـد طبيعـي نيـست وخودشان ساخته اند .

مدتي است در فرنگستان و آمريكـا بـراي حفـظ حقوق حيوانات مجامعي به نام (( انسانيت )) تاسيس كرده انـد. قـوانين مخصوصي براي دفاع و زجر اجحاف و ظلم نسبت به مـا وضـع كـرده اند . آيا آن ها هم جزو همين جانورانند؟
هرگز ! اگر آن گروه از همين حيوانـــات باشـــند پـــس قلـــب آنهـــا از ســـنگ نيـــست؟

علماي علوم طبيعي ، ما را با خودشان چندان فرقي نمي گذارند و خودرا سر دستة حيوانات پستاندار معرفي مي كنند ، امـا يكـي از فلاسـفه معروف – #دكارت – به قول خودش ثابت كرد كه حيـوان بـه غيـر ازيك ماشين متحرك چيز ديگري نيست ! در تعقيب اين خيال پوچ يك عده از فلاسفه ديگر بر ضـد او برخاسـتند ، از جملـه #شـوپنهاور از مـا : طرفــــــــداري كــــــــرده و مــــــــي گويــــــــد اساس اخلاق رحم است ، نه فقط به هم نوع خود بلكه نـسبت بـه ( تمام حيوانات ) . و تا اندازه اي احـساسات و هـوش مـا را در كتـاب اخلاق خود شرح مي دهد . ديگري گفته است : ( ايـن يـك تفريحـي است براي مادران كه بچة خود را ببينند گردن يـك پرنـده را مـي كند و سگ يا گربه را در باز ي مجروح مي كند- اين ها ريشة فساد . ( و بنيــــاد ســــنگ دلــــي و ظلــــم و خباثــــت اســــت حقيقتاُ اين ظلمي كه بر ما شده و مـي شـود بيـشتر در نتيجـة تربيـت ظالمانه مادران اطفال است .

افسوس كه ما نمي توانيم حـرف بـزنيم وهمين اسباب بدبختي مـا را فـراهم آورده . فقـط #ارسـطو بـه حقيقـت زندگاني ما پي برده و مي گويد : ( انـسان حيـوان نـاطق اسـت ) .بـه واسطة همين نطق است كه ما دستخوش هوي و هوس يك عده جانور طماع خودپسند شده ايم .چرا مردم پيروي اين فلاسفه را نكرده اند؟

▫️نویسنده: #صادق_هدایت
▫️داستان: شرح حال یک الاغ هنگام مرگ
▫️انتشار: مجله وفا - سال ۱۳۰۳
آنوقت چشم‌های دریده بی‌حالت او را دور می‌زد و شلاق سیاه چرمی كه سر آن دو گره داشت، همان شلاقی كه به الاغ‌ها می‌زد دور سرش می‌گردانید و به بازو، به ران و كمر زرین كلاه می نواخت. زرین‌كلاه هم چادر نماز را به دور خودش می‌پیچید و آه و ناله می‌كرد، بطوریكه همسایه‌ها به اطاق آنها می‌آمدند و به گل‌ببو فحش، نفرین و نصیحت می‌كردند. بعد گل ببو یك لگد به زرین كلاه می‌زد و شلاق را در طاقچه می‌انداخت. ولی ناله، زنجموره و گریه یك‌نواخت و عمدی زرین كلاه ساعت‌ها ادامه داشت. آنوقت گل‌ببو از روی كیف می‌رفت گوشه اتاق چمباتمه می‌نشست، پشتش را می‌داد به صندوق و چپقش را چاق می‌كرد. شلوار آبی كوتاه او از سر زانوهایش پائین می‌رفت و پای كشاله رانش جمع می‌شد. ساق‌های ورزیده قوی كه بقدر یك وجب آنرا مچ‌پیچ گرفته بود، با ران‌های سفید او كه بیرون می‌آمد، زرین كلاه را حالی‌بحالی می‌كرد، بعد گل ببو می‌گفت :
«زنیكه امشب چی داریم؟»
زرین كلاه با ناز و كرشمه بلند می‌شد می‌رفت دیزی را می‌آورد و در بادیه مسی خالی می‌كرد. نان در بادیه تلیت می‌كردند و با پیاز خام می‌خوردند و دستشان را با آستر لباسشان پاك می‌كردند. فقط وقتی كه زری چراغ را پائین می‌كشید و می‌خواستند در رختخواب سرخ كه گل‌های سبز و سیاه داشت بخوابند، گل ببو روی چشمه‌ای اشك آلود شور مزه زرین‌كلاه را ماچ می‌كرد و با هم آشتی می‌كردند. اینكار هر شب تكرار می‌شد. اگر چه زرین‌كلاه زیر شلاق پیچ و تاب می‌خورد و آه و ناله می‌كرد ولی در حقیقت كیف می‌برد. خودش را كوچك و ناتوان در برابر گل‌ببو حس می‌كرد، و هر چه بیشتر شلاق می‌خورد علاقه‌اش به گل‌ببو بیشتر می‌شد. می‌خواست دست‌های محكم ورزیده او را ببوسد، آن گونه‌های سرخ، گردن كلفت، بازوهای قوی، تن پشمالو، لب‌های درشت گوشتالو، دندان‌های محكم سفید، بخصوص بوی تن او، بوی گل‌ببو كه بوی سر طویله را می‌داد، و حركات خشن و زمخت او و مخصوصا كتك زدنش را از همه بیشتر دوست داشت. آیا ممكن بود شوهری بهتر از او پیدا بكند؟

❑زنی که مردش را گم کرده بود ■ صادق هدایت

#صادق_هدایت #داستان
بابا شمل که مدتی است در تهران است هفتهٔ گذشته روزنامهٔ خود را منتشر کرد. خیلی بی‌مزه‌تر از سابق بود و غرور میهن‌پرستی اش گل کرده بود. البته هر کسی جای او باشد که بتواند چند سالی در اروپا تفریح بکند و به محض اینکه برگشت، سر کار خوش حقوق و بیزحمتی برود میهن‌پرست می‌شود. مسعودی هم سخت میهن‌پرست است. همهٔ دزدها و قاچاقچیها همه میهن‌پرست هستند. باید هم همینطور باشد و راستی میهن مال آنهاست.

نامه سی و یکم #صادق_هدایت به حسن شهید نورایی
#زادروز_نویسنده
بیست و هشتم بهمن
#صادق_هدایت

هیچ‌کس نمی‌تواند پی ببرد. هیچ‌کس باور نخواهد کرد، به کسی که دست از همه جا کوتاه بشود می‌گویند:برو سرت را بگذار و بمیر. اما وقتی که مرگ هم آدم را نمی‌خواهد، وقتیکه مرگ هم پشتش را به آدم می‌کند، مرگی که نمی‌آید و نمی‌خواهد بیاید.. ! همه از مرگ می‌ترسند، من از زندگی سمج خودم.