شعر ، ادبیات و زندگی

#خردسال
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
#خاطره
#تجربه
#خردسال
#نینا_غریبزاده

👣👣👣مرگ بالای درخت سیب* سلام
سلام سلام
این تیتر و عنوان را برای نوشتن خاطرات و تجربه های کلاس هایم انتخاب کرده ام. خاطراتی که سالهاست بر دوش می کشم و فکر می کنم اینجا جایی برای گفتن است. اگر گوش شنوایی باشد.
ساعت پنج بعد از ظهر بهترین زمان برای کلاس قصه گویی، برای من بود اول فقط پنج تا بچه داشتم و کم کم با زیاد شدن مامان و باباهام بچه هام دوازده تا شدن.
یکی از اونها سام بود. سام سه ساله، باهوش و زیبا . قد کوتاه و اندام لاغری داشت. و در همون چند جلسه اول توجه من رو با حرفاش جلب کرده بود.
همین امروز بود وارد کلاس شد. چشماش به سمت دیگه ای بود و به چشم های من نگاه نمی کرد. و مرتب وسط قصه حرف میزد. بعد از قصه شروع کردیم به کشیدن نقاشی. سام چون که از همون اول تو خونه با مداد و مداد رنگی کار کرده بود بشدت از گرفتن پاستل روغنی امتناع می کرد. و اما تنها رنگی رو که پذیرفت مشکی بود. همه ی نقاشی ها رو با رنگ مشکی برای من می کشید.
و اما امروز... شروع کرد به کشیدن و حرف زدن با من
خاله می دونی چی شده؟
نه عزیزم
خاله مامان بزرگ و بابا بزرگ من هر دو خونه رو سروشون خراب شده و مردن.
من که یک آن جا خورده بودم.
گفتم: واقعا؟ عزیز دلم واقعا متاسفم. بغلش کردم و سکوت
گفت: آره . خب می دونی که زلزله اومده. و خونه خراب شده رو سرشون.
گفتم: بله می دونم.
چون که یک هفته سخت رو گذرونده بودم و شُنبه زلزله اومده بود و خرابی های زیادی به بار آورده بود.
یه چرخ زدم تو کلاس و برگشتم بالای سر سام
حسابی جا خوردم چون که برای اولین بار دیدم که سام یه فیل رو کشیده که پاهای فیل بالای صفحه ست و سرش پایین. یه فیل وارونه گنده. و این شروع من با سام بود.
کلاس تموم شد. بیرون از کلاس مامان سام رو کشیدم کنار و گفتم: عزیز دلم واقعا متاسفم براتون که پدر و مادرتون رو از دست دادید. نمی تونم درکتون کنم و فقط می تونم همدردی داشته باشم.
یهو من و نگاه کرد و گفت چی؟
کی گفته به شما؟
گفتم: سام
گفت: ببخشید خانم غریب زاده اما مامان و بابای من نمردن. چون ما هر پنج شنبه و جمعه به اونا سر می زنیم و این هفته زلزله بود و سام خیلی بهونه می گرفت.
منم مجبور شدم که بهش بگم اونا هم زیر آوار موندن.
من که شوک شده بودم؛ و فقط نگاه می کردم. و اونم دست سام رو گرفت و بدون حرف از فرهنگسرا خارج شد. و من در راهرو فرهنگسرا زیر آوار تنها موندم و نقاشی فیل وارونه رو به گردنم برای همیشه آویزون کردم.

نی نا غریب زاده.
*مرگ بالای درخت سیب. این تیتر اسم کتاب فوق العاده ای است که به تازگی از انتشارات فاطمی. بخش کودک (طوطی) چاپ شده. نویسنده کاترین شارر، مترجم پروانه عروج نیا.

#نینا_غریب_زاده
#خاطره
#کودکان_زندگی_من_هستند
#بوشهر
#نقاشی
#قصه_گویی
#مرگ_بالای_درخت_سیب
@ninaagharibzadeh