شعر ، ادبیات و زندگی

#اسماعیل_خویی
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥

صدای
اسماعیل خویی در تبعید خاموش شد .

جهان در صدای توآبی ست

شعر #اسماعیل_خویی برای استاد #شجریان

صدای تو را دوست دارم.
صدای تو از " آن " و
از جاودان می سراید.
صدای تو از لاله زاران
که بر باد....
صدای تو از نو بهاران
که در یاد...
می آید.
صدای تو را
رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم.
صدای تو
از آن سوی شور،از پشت بیداد
می آید،
و جان دل من،دل جانم،
از آن
به فریاد
می آید.
صدای تو اندوه خیام را دارد:
در آن دم که
چون کهکشان- ابری از ماهتاب و ستاره،
نوای غزل های حافظ
بر آن،
شادخواران و اندوهگزاران،
ببارد،
بشارد.
صدای تو،
اندوه شاد صدای تو را دوست دارم.
مخالف سرای همایون بیداد!
صدای تو
درپرده ی دلکش شور
زیباست
و بر موجزاران دشتی،
و بر اوجساران ماهور.
و در هر چه گوشه ست از هر چه پرده ست
حریر صدایت به تحریر،
چو بر صیقل برکه ها بازی نور
زیباست.
صدای تو همبفتی از مخمل آب
و از طعم آتش.
صدای تو،چون روح آیینه،بی خش
و بی غش.
جهان
در صدای تو آبی ست.
و زیر و بم هر چه از اصفهان
در صدای تو آبی ست.
و هر سنت از دیر گاهان
و هر بدعت از ناگهان
در صدای تو آبی ست.
و نو می شود کهنه
وقتی که از پنجره ی حنجره ی تو
گذر می کند:
و تالار پژواک را
در دل و جان تو،
به صد چلچراغ از برافروختن،
چو تالار آیینه،
از چهار سو شعله ور می کند.
به هر گاهی از خوش ترین های بیگاه،
صدایت،چو قالیچه نور،
می آید،
وزین،آسمان ترشروی
مرا می رباید،
مرا می برد دور
سوی مخملستان ژرف پگاهاسمان نشابور.
صدای تو بیداد اندوه
در شور شادی،
صدای تو فریاد زنجیر و
گلبانگ آزادی من،
صدای تو آوای آبادی من،
صدای تو هیهای ویرانی من،
صدای تو معنای ایرانی من،
صدای تو...
ای دوست!
ای من!
کجایی:
که از نا کجاها می آیی
و از من مرا می ربایی
و من هیچ،
من هیچ تر،
من نه من،
من منم،
تا می آیی؟!
و سیم نسیم است،
اینک
که بندد میان تو تا من پل،
ای دوست!
و موسیقی غربت من
نثار صدایت
سکوت نتی آه دارد

که در انفجارش،
من
از اشک خونین
به روی صدایت
فشانم گل،
ای دوست!

https://t.center/alahiaryparviz38
صدای ترا دوست دارم
مژگان وهمایون شجریان
«صدای تو را دوست دارم»
با صدای #همایون_شجریان و
#مژگان_شجریان
هدیه‌ای به پدرشان
استاد شجریان
با شعری از اسماعیل خویی
وتنظیم #مجید_درخشانی
بادکلمه ی استاد #اسماعیل_خویی
شعری از دکتر #اسماعیل_خویی
در ستایش استاد #محمدرضا_شجریان
💥💥💥

صدای تو را دوست دارم

صدای تو از آن و از جاودان می‌سراید
صدای تو از لاله‌زاران
که بر باد...
صدای تو از نوبهاران
که در یاد
می‌آید

صدای تو را
رنگ و بوی صدای تو را
دوست دارم

صدای تو
از آن سوی شور، از پشت بیداد
می‌آید
و جان دل من
دلِ جانم
از آن
به فریاد
می‌آید

صدای تو اندوهِ خیام را
دارد:
در آن دم که چون کهکشان-ابری از ماهتاب وستاره،
نوای غزل‌های حافظ
بر آن شادخواران و اندهگزاران
ببارد، بشارد

صدای تو
اندوهِ شاد صدای تو را دوست دارم
مخالف‌سرای همایون بیداد!
صدای تو
در پردۀ دلکش شور،
زیباست
و بر موجزارانِ دشتی
و بر اوج سارانِ ماهور
و در هرچه گوشه‌ست از هرچه پرده‌ست
حریرِ صدایت به تحریر
چو بر صیقلِ برکه‌ها بازی نور
زیباست
https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

در انفجار خزان
می دانم
که مرگ
شکست خواهد خورد.
در انفجار خزان،
با دانشی زلال تر از آفتاب،
می خوانم
که مرگ پایان نیست،
چرا که دانه ی خفتن
می دانم
از تابوت خاک
جوانه های شکفتن را دیگر بار
به گاهواره ی باد
خواهد داد،
و هر سترون،از آنسوی
مرگ خوابِ زمستانی
شیرین و شاد
خواهد زاد.

#اسماعیل_خویی

https://t.center/alahiaryparviz38
@alahiaryparviz38
من
شعری چنان شکوهمند را می‌مانم،
شعری چنان شکفته و انسانی را،
که واژه‌ها مرا
معنای باستانی خود،
یا
پژواک جاودانی خود
می‌دانند،
و با طنین شادی واندوهشان
تالارهای جان وتارهای نهانم را
می لرزانند‌،
و آوازهای روشن وتاریک خویش را من
می‌خوانند،
مثل بهار و پاییز
درحنجره‌ی قناری و قمری.

اما زمان گفتن گویا
دیگر
سرآمده ست...

#اسماعیل_خویی
#شعر
@alahiaryparviz38
🍂@alahiaryparviz38

با رقص گیاه زیر باران چه کنیم
با کف زدنِ برگ چناران چه کنیم
ای کرده حرام شادی و خنده به ما
با قهقهه گل به بهاران چه کنیم

گر می‌شد از این بیش ستم می‌کردی
افلاک، سیاه پوشِ غم می‌کردی
می‌گفتی روسری ببندد خورشید
چادر به سر بهار هم می‌کردی ...


#اسماعیل_خویی

@alahiaryparviz38
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
می‌بُردت از بام‌های سحرخیزیِ پلک
تا
نارنج‌زارانِ خورشید
آه،
آن فاصله‌های کوتاه.

وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار می‌داد،
و اشک‌های درشتش
از پشت آن عینک ذره‌‌بینی
با صوت قرآن می‌آمیخت.

وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شب‌ها
در متن موسیقیِ ماه وُ خاموشیِ ژرف
آواز می‌خواند.

وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران وُ یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب وُ بیداریِ خوابناکت
سرشار باشد.

وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.

وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.

وقتی که من بچه بودم
غم بود، اما
کم بود..

👤#اسماعیل_خویی