شعر ، ادبیات و زندگی

#آناهیتا_برزویی
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
Jaleh Habibpour:
صبا:
Anahita Borzooee:
دیشب صدای تیشه فلک در بیستون پیچید و سرزمین مادری ام که هنوز زخمهایی که هشت سال جنگ، پیکرش را تکه تکه کرده بود، التیام نیافته بود ، زلزله ویرانش کرد.دیشب آوای غمگین (روله رو)و (لواندن)مادران و‌پدرانی که کودکانشان را از زیر آوار بیرون می کشیدند گوش بیستون و پراو را کر کرد.
ناله غمگین (مور)و شیون و چمری از کرمانشاه،گیلانغرب،سرپل ذهاب،شاباد و شهرها و رو ستاهای این خطه زجر کشیده بار دیگر به آسمان بلند شد.
جنگ را تاب آوردی سرزمین مادری ام و فرزندانت را صبورانه به خاک سپردی.این غم را چگونه تاب می آوری؟!
پیکر زخمی ات حرفهای ناگفته و در نطفه خفه شده زیاد دارد.باز هم بنال سرزمینم.بنال دیار شیرینم.بنال شاید با فریادی که از دل بر می آوری فلک بر خود بلرزد و عرش به ناله درآید.
قصر شیرین صدای ناله الوندت میآید.صدای مویه دارهای لیمو وخرما.
گیلانغرب پر غرور ناله (میان داری)ها که یک‌عمر میان دار سلحشوری و رشادت بودند به آسمان بلند است.
سر پل ذهاب ،تو‌که تاریخ را در خود می پروری اینک این زخم را نیز به قلب زخمی ات بسپار.
دیشب تمام اشکهایم را سیل کردم و از آسمان غمگینت باریدم تا شاید زخمهایت که از دیرباز تاکنون آماس کرده کمی التیام یابد.
همیشه من سر به شانه ات می گذاشتم تا آرام بگیرم،اینک تو سر به شانه من بگذار ،اینک تو ببار،اینک تو زخمهایت را فریاد بزن،اینک تو دردهایت را شرحه شرحه بگو.دیار غمگینم این غم را هم تاب می آوری،میدانم!مثل تمام دردها و زخمهایی که بر دل داری.... از هشت سال جنگ‌تاکنون، که زلزله زخمی ات کرده است.
سر بر شانه هایم بگذار هم ولایتی کرمانشاهی امروز من بیستون تو هستم.
#تسلیت_کرمانشاه
#تسلیت_همشهری
#تسلیت_ایران
#آناهیتا_برزویی
@alahiaryparviz38
@alahiaryparviz38
چند کلمه هم از من بشنوید در مورد علی اشرف درویشیان که هم ولایتی ام بود .خودش و خانواده اش را خوب می شناختم و ادبیاتش را.
درویشیان نه گلشیری است و نه هدایت نه ساعدی است و نه جلال (در مقام مقایسه بر نیاییم) او فقط خودش است.برای شناختن او باید اول رنج را بشناسی،گرسنگی را درک کنی،فقر و نداشتن را با تمام وجودت احساس کنی،زندان بروی،شکنجه بشوی و بعد معلم هم باشی.معلم یک عده فقیر و پا برهنه تر از خودت در دور افتاده ترین روستاهای کرمانشاه.
انوقت کاغذ و قلم به دست بگیری و قصه( هتاو)را بنویسی.دختر بچه کوچکی که از کلاس دوم دبستان بیرونش می کشند و پای سفره عقد می نشانند و او همان شب عروسی زجر کش می شود و می میرد. باید آن دوران این داستان را خوانده باشی تا آتش به تمام وجودت بیفتد و تمام دنیا را به آتش بکشانی.
اصلا بیا فکر کنیم درویشیان نویسنده نبود.فقط خودش را می نوشت.همین کافی نیست برای یک عمر ادبیات مرز و بومی که به جرم کرد بودن عقب نگه داشته شدند و تو سری خوردند.
درویشیان با متر و معیارهای نقد امروزی قابل اندازه گیری نیست.او آرمانهایش قلم به دستش داد‌.آرمانهایی که تا آخرین لحظه عمر پایشان ماند.نه قلمش را به مزد داد نه خودش را فروخت.چپ و راستش به من دخلی ندارد از گفتن حرفهای قلنبه سلنبه هم پرهیز می کنم اصلا بلد نیستم .ولی میدانم وقتی پای آرمان و مردانگی و‌جوانمردی در ادبیات به میان می اید درویشیان هم هست.همه جا هست.با (از این ولایتش )با (سالهای ابری اش)با مجموعه پژوهشهایی که در ادبیات فولکلور محلی انجام داد، به همراه رضا خندان مهابادی و با ترجمه هایی که این اواخر از داستانهای نویسندگان کرد به ثمر رساند.
حالا او رفته است.چه نقدش کنیم چه‌نکنیم.چه نویسنده خوبی بدانیمش چه ندانیم.چه قلمش را بستاییم چه نستاییم.چه بگوییم در فلان نشرو بهمان نشر جفا کرد یا مهر ورزید و هزاران ولی و اما و اگر دیگر ولی خوب است بدانیم نسل من و همنسلان همشهری من با او پیوند خورده اند.از او آموخته اند.رنجهایش را کشیده اند و دردهایش را باور دارند و به آرمانهایش احترام می گذارند.
ما نه جنگ ادبی داریم و نه مکتب کرمانشاه که حق او را ادا کنیم. گرچه اولین جرقه های رمان نویسی از ولایتمان رقم خورد از خسروی بگیر تا علی محمد افغانی از شمس و طغری تا شوهر آهو خانم و....ولی نویسندگانی داشته و داریم از چند نسل پی در پی و گاه از هم‌گسیخته از منظر زمانی .نه خارج رفته اند ونه با نویسندگان خارجی ان زمان حشر و نشر داشته اند اما خودشان را نوشته اند.مگر نه اینکه نویسنده از جهان خودش جدا نیست و مگر نه اینکه تجربه های زیسته نویسنده به یاری اش میآید تا از انچه واقعی است بنویسد.
درویشیان فرزند رنج است و گرسنگی و فقر،فرزند دستهای آماس کرده،فرزند کوچه پس کوچه های خاکی آبشوران،فرزند این آب و خاکی که عزیزش میداریم.
درویشیان را بزرگ بداریم که بزرگ بود .
که به طمع اب و نان آرمانش را نفروخت.به نان معلمی قناعت کرد که گاه و بیگاه همین نان را بریدند و از او دریغش کردند.و نوشت و نوشت و نوشت و هیچگاه کوتاه نیامد.نه دل به فرم خوش کرد و نه به بازیهای زبانی که اگر می خواست،می توانست و در بسیاری از داستانهایش البته آنها را به نمایش گذاشت.درد او چیز دیگری بود.مردم فقیر و رنج کشیده و عقب نگه داشته شده.درد او واقعیتهایی بود که به روحش چنگ میزدند و تا آخر عمر رهایش نکردند.
و حالا که می رویم تا او را به خاک ابدیت بسپاریم یادمان باشد که دغدغه درویشیان هم ادبیات بود هم نوشتن بود هم مردم بود هم آب و خاک بود هم آرمانهایش.
او تا آخرین لحظه هم کنار همین مردم زندگی کرد.تنهایشان نگذاشت،رهایشان نکرد و کنار آنها نفس های آخر را کشید.
در تمام مدت بیماری اش از سوی هیچ ارگان و نهاد دولتی حمایت نشد.
و امروز اخلاق و وظیفه انسانی در جهان ادبیات ایران حکم می کند که درویشیان را چنان بدرقه کنیم که در شان ادیبان این مرز و بوم است.هر چند به قول یکی از ادیبان بزرگ این روزگار" شاید به مذاق بعضی ها خوش نیاید و بخواهند این هم زود تمام شود"....
یادش همیشه با ما هست و تمام رنج نامه ها و گنج نامه هایی که از خود به یادگار گذاشته است برایمان به یادگار می ماند با آن چهره دوست داشتنی و نگاه نافذ و خنده های مقطع و لهجه کما بیش غلیظی که کلامش را شیرین میکرد.
#علی_اشرف_درویشیان
#آناهیتا_برزویی
#نویسنده_کرمانشاهی
#مرگ
#آزادگی
@alahiaryparviz38