بازی عشقکودک خوش خیال احساسم...
باز هم بی گدار زد بر آب
با سری که هزار سودا داشت
بیخبر از مصیبت گرداب
بازی عشق بود و می دیدم...
نیست در اختیار من چیزی
حس تلخ کشنده ای می گفت:
خوشخیالی که تاس میریزی!
هرچه گشتم نشان نبود از من
در نگاهت وگرنه میجُستم
دستم از پینه پُر شد از بسکه...
در دلم بی تو رَخت میشستم
از کجا تا کجا تفاوت بود
بین دنیای ما از آن آغاز
عاقلانه نبود تا این حد...
اوج گیرد کبوتری با باز
پای تردید اگر میان آید...
کار دنیا بجز تماشا نیست
در دیاری که هیچ دیواری...
در بلندی شبیه حاشا نیست
دست قلبت چه ساده رو میشد
در نبردی به اسم گل یا پوچ
گرچه آسان نبود اما بود؟؟
از دلت راه دیگری جز کوچ!
رفتم آرام و بیصدا یکشب
تا نشینم به سوگ رویایم
آنچنان که نمی رسد هرگز...
دست بازت به گرد پاهایم
رفتم اما دلم برایت باز...
همچنان سیر و سِرکه میجوشد
منطقم هرچه هم بکوشد، دل...
باده از دست عشق می نوشد
رودِ اشکی که خشک شد روزی ...
از نگاهم دوباره سر ریز است
عقل جایی که حکم دل باشد...
مثل سرباز خِشت ناچیز است
به قلم
#شیوا_صالحی🖊آوا:
#شیوا_صالحی و
#علیرضا_اطلاعوری 🎙تنظیم ومیکس:
#آدمک 🎛نوازندهی گیتار: استاد
#هادی_زندیه 🎸@Shiva_Salehi