بیرون زدهام از جراحتِ پوست
عبورِ وارونهی جان
از رگ به سرچشمه
مهاجرم
از تن به طعنهی نطفه
پناهنده به خاک
باید آرام بخوابم
بیهراس از تاریکیِ تنگ
شاید رؤیای جویبار
بجوشاندم در حوالیِ تاک
و بدواند موهای کودکیام را
در جنونِ پُرپیچِ رَزها
شاید بیدار شوم با ترانهی رود
در شمایلِ یک درخت
و متبلور شوم
بر شاخههای آویزان
از طراوتِ انگور
باید آرام بخوابم
#مهناز_نیکفر
پ.ن : این منظرهی زیبا تو مسیرم امروز منو یاد شعر قدیمیم انداخت .
@adaabiiat