وزن دنیا

#شعر_تهران
Channel
News and Media
Art and Design
Books
Music
Persian
Logo of the Telegram channel وزن دنیا
@VazneDonyaPromote
1.68K
subscribers
893
photos
255
videos
332
links
ماهنامه‌ی وزن دنیا رسانه‌ی شعر ایران www.vaznedonya.ir
 یک‌به‌یک از راه می‌رسند:
پاییز
چکمه‌های سرخ
زنان زیبا...
برای اولین روز هفته همین‌ها کافی‌ست
اما چیزهای دیگری هم هست
راه‌بندان خیابان زرتشت
اعلان‌های میدان ولیعصر
و سربازانی که تعلیق جنگ
             ملول‌شان کرده!
ایستادن سر چهارراه و خیابان‌ها
پیر و فرسوده‌شان می‌کند

مسیر را طی می‌کنیم
با مینی‌بوسی که دلش
برای جاده‌های خاکی و راه‌های جنگی
تنگ شده...
مسافران
به ساعت‌شان نگاه می‌کنند
انتظارِ ساعت حمله
نمی‌گذارد به ترانه گوش دهند
به خیابان نگاه کنند لااقل
و راننده که فرمانده بوده یک روز
هنوز فکر می‌کند چطور
از میان مین‌ها عبور کند
خیابان‌ها را رد می‌کنیم
چراغ‌ها
مثل گلوله‌ای که بر سینه می‌نشیند
سرخ می‌شوند
مثل پرچمی که بر افراشته می‌شود
سبز می‌شوند
به آخر خط می‌رسیم
چشم‌های مسافران می‌درخشد
دل‌شان می‌خواهد
هم را بغل کنند که به مقصد رسیده‌اند
 
پول‌های مچاله را به راننده می‌دهم
کلاهش را برمی ‌دارد
روی چین‌های پیشانی‌اش نوشته:
«جنگ تا پیروزی»
یکی دو انگشت کم دارد اما
        اگر بخواهد دستش را
برای پیروزی بالا بگیرد!
خودش فهمیده
تنها دست دراز می‌کند بقیه‌ی پول را بدهد
و بعد می‌رود سر ایستگاه اول
دوباره نوبتش شود
مسافرها سوار شوند
و اگر مین‌ها و ترکش‌های عمل نکرده امان دهند
برگردد
بالای سر زن و بچه‌اش...



 #مرتضی_بخشایش
متولد 1357، #تهران. مجموعه‌های منتشرشده:
«عاشقانه‌های مصدق»، «پله‌ها را مواظب باش مرضیه»و...

شعرهاى ديگر شاعران #استان_تهران را در شماره اول و دوم وزن دنيا بخوانيد.

#شعر_تهران
#شماره_دوم
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
سرودِ تن دادن
 
تباهی‌اش را دیدم، آن‌که او تنش از شیر سپیدتر بود.
تباهی‌اش را دیدم، هنگام که اشک‌های روحش فنجانِ فال را سیاه کرده بود.
تباهی‌اش را دیدم، و فرشته‌ی کبود پر را
                       که نشسته بر هرّه‌ی پنجره بود
                        و نجوا می‌کرد:
                                                                       «رهایش کن، رها.»
 
تباهی‌اش را دیدم، آنسان که تیرگیِ مردمکم را
                             در شبی که به تیرگیِ مردمکم باشد دیده باشم.
تباهی‌اش را با دو بالِ ساقطم دیدم
               که پلک‌هایشان -مأیوس- بر گندمی‌هایش -مأیوس- کشیده بود.
غشای نازکم را به درآوردم
و افقِ متزلزل را شنیدم که، سوار بر شرق و غربِ شانه‌ی فرشته، نجوا می‌کرد:
                                                                       «رهایش کن، رها.»
 
بال‌هایم بنفش بود
افق‌ْ  کبود
و رهایش کردم
                  آن دم که تباهی‌اش با سگی سه‌سر بر من هجوم می‌آورد
                  و ارتعاشاتِ مغزِ استخوانم را
                  خون به تمامِ تنِ مأیوسم می‌رساند.
 
بازوبه‌بازو
           فرشته را پَر دادیم.
جهان خلاصه‌ی فالی سیاه بود
در شامگاهی به افقِ تهران
با چشم‌اندازی به وسعتِ یک کلانشهرْ مأیوس.  


#میلاد_کامیابیان
متولد ۱۳۶۳، ساکن #تهران.
مجموعه‌های  منتشر شده: «به دام انداختن نور در دو پرده»، «آب‌سپاریِ نورِ مغروق»


همراهان عزیز اشعار دیگر شاعران #استان_تهران را در #شماره_اول و #شماره_دوم #وزن_دنیا بخوانید.

#شعر_تهران
#شماره_اول
#شعر_بخوانیم
#وزن_دنیا

@vaznedonya

 
 
شعرمون مُهرِ غضب خورده رئیس
روزگارمون به شب خورده رئیس
انتخابمون رکب خورده رئیس
 
غم وبال دلِ تنگمون شده
زندگی میدون جنگمون شده
 
دل بده ما دلمون خونه رئیس
حالمون بدجوری دآغونه رئیس
کبکمون خروس نمی‌خونه رئیس
 
حال و روزِ خوش به ما نیومده
حالمون یه عمره جا نیومده
 
همه از همدیگه غافلن رئیس
دزدامون شریک قافله‌ن رئیس
همه تو فکر معامله‌ن رئیس
 
ما رو به نداشتن عادت دادن
اونا که دست رفاقت دادن
دشمن اومده  میونمون رئیس
ترس افتاده به جونمون رئیس
جون نداره پهلوونمون رئیس
 
وقتشه زمونه باطلت کنه
وقتشه که صندلی ولت کنی
 
هیشکی این‌جا دیگه پشت هیشکی نیس
این گلایه‌ها رو با خون بنویس
خسته‌ا‌م از تو  و این شهرِ حریص
حال من بَده منو بکش رئیس


یک  ترانه     از   #حسین_غیاثی
متولد   1361،    #تهران.   مجموعه‌های   منتشر  شده:
«آدم‌فرشته» ، «به دنیا      اعتمادی نیست»
 

همراهان عزیز اشعار دیگر شاعران #استان_تهران را در #شماره_اول و #شماره_دوم #وزن_دنیا بخوانید.

#شعر_تهران
#شماره_اول
#شعر_بخوانیم
#وزن_دنیا

@vaznedonya
 
ورق می‌زنم عکس‌های تو را، که سرزنده و شاد می‌ایستی
در آیینه‌ی دوربین، مثلِ خواب، سزاوار و آزاد می‌ایستی
 
من امّا اسیرم به بی‌عکسی‌ام؛ ببین گوشه‌ی خنده‌هایم کج است
زنی اهلِ ویرانی‌ام، پس چرا، به پای من، آباد می‌ایستی؟
 
من افتاده‌ام در گناهی عمیق، که هی دست و پایم بلرزد، ولی
تو در پیشِ چشمِ هزاران نفر، به تبلیغ و ارشاد می‌ایستی
 
فقط در همین شعر می‌شد نوشت: ببین فرقِ ما قدرِ یک آدم است؛
که من می‌نشینم درونِ سکوت، تو امّا به فریاد می‌ایستی


#مریم_جعفری‌آذرمانی
متولد 1356، #تهران. 
مجموعه‌های منتشر شده: «۶۸ثانیه به اجرای این اُپرا مانده است»،
«صدای ارّه می‌آید»، «دایره» ،«ضربان» و...

همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران
#استان_تهران را در #شماره_اول و #شماره_دوم #وزن_دنيا بخوانيد.

#شعر_تهران
#شماره_اول
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 
 
راویِ سایه‌های ناتمام
 
می‌خواست رئیس‌جمهورِ محبوبِ سرزمینِ سووَشون شود،
متوجه نشدم چرا نشد!
 
می‌خواست
ملک‌الشعرایِ مردمِ نگون‌بختِ فلک‌زده شود،
متوجه نشدم چرا نشد!
 
می‌خواست
بنده‌ی صبور و سربه‌راه و خرسندِ خداوند شود،
متوجه نشدم چرا نشد!
 
تا یک روز برخاست و گفت:
به تخمه‌ی‌ گلِ آفتابگردان که نمک نزنید،
نمک به تخمه‌ی‌‌ گلِ آفتابگردان نزده‌اید.
پس بازی را به‌هم زد
و بی‌هیچ برهانِ موجهی مردم را تنها گذاشت
رفت رو به رمه‌ی گوسفندانِ غمگین گفت:
چوپان... چوپان... من چوپانم،
شما آیا چوپان نمی‌خواهید؟!
 
#سید‌علی_صالحی
متولد 1334، #ایذه، ساکن تهران. مجموعه‌های منتشر‌شده:
«لیالیِ لا»، «نشانی‌ها»، «نامه‌ها» و...

همراهان عزیز یک
شعر منتشر نشده‌ی دیگر از #سید‌علی_صالحی به همراه اشعار دیگر شاعران #استان_تهران را در #شماره_دوم #وزن_دنیا بخوانید.

#شعر_تهران
#شعر_بخوانیم
#وزن_دنیا
@vaznedonya
تاب خوردن
 
شما حقیقت را برده‌اید به ماضی
چرا که بدن روی طناب تاب‌خورده است
چرا که قاتل در ابعاد زمان جاری‌ست
و پول روی پول می‌گذارد
شما آزادی را برده‌اید به ماضی
چرا که دادرسی شیشه‌ای ندارید
و دفاع شیشه‌ای ندارید
و منظره ندارید
و شیشه ندارید
و حقیقت برایتان ارزشی ندارد
شما ابعاد را کشته‌اید
چرا که هیچ قاعده‌ای با هیچ حکمی ارتباطی ندارد
و هیچ‌چیز با هیچ‌چیز ارتباطی ندارد
و بدن روی طناب تاب خورده است.


#علیرضابهنام
متولد ۱۳۵۲، تهران
مجموعه‌‌های منتشر  شده: « عقربه‌ها دور گردباد»،
«ماه شایعه می‌سازد»، «وقتی شبیه عجیب»، «صدایم کن خضرا» و...

همراهان عزیز دو شعر دیگر از علیرضا بهنام و شعر دیگر شاعران استان تهران را در شماره‌ی اول #وزن_دنیا بخوانید.
 

#شعر_تهران
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 
 
#راضیه_بهرامی_خشنود
متولد ۱۳۵۶، ساکن تهران.   مجموعه‌ها‌‌ی منتشر شده:  
«نقل‌های کوچک رنگی»، «یادش بخیرهای لعنتی»و...
 

برمانم ازین چریدنِ امن
از زوزه‌های خونی زیر پوستم درم بیار
بدرانم ازین روز‌گرگی و شب‌برّگی
ازین ترادف ناقص كه زن یعنی زن
تمامم كن به منگی معنای من كه درم گیج می‌زند
از من بزن
ازین دوز پایین هیچ كه خودم هستم
به هیچ‌تری كه خودم باشم
برسانم به نمی‌دانم
پرتم كن از نردبان حواس رنج‌گانه‌ای -
كه از دوسرش به لجن می‌رسم
به بدن
ببرم به محض جنون
از ارتفاع هولناك كن فیكون رهام كن
به نبودم، به نیستم، به نخواهم بود
مرا بپیچ مثل سؤالی هرز
دور لكنت چشمانم
از چراتر از پیش از آمدنم
تا چگونه‌تر از پس از رفتنم
كه نه من باشم، نه بودن، نه حتی هیچ
از من اگر بزنی
مثل خودت را به نفهمی
مرا می‌فهمی
گره از خودِ كورم نیست
صدایِ صدا كرم می كند
مرا كم كن
كه ترا بشنوم
 
سه شعر منتشر نشده از راضیه بهرامی خشنود را در شماره اول #وزن_دنیا بخوانید.

#شعر_تهران
#شعر_بخوانیم
#وزن_دنیا

@vaznedonya