وزن دنیا

#سید_علی_صالحی
Канал
Новости и СМИ
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Персидский
Логотип телеграм канала وزن دنیا
@VazneDonyaПродвигать
1,68 тыс.
подписчиков
893
фото
255
видео
332
ссылки
ماهنامه‌ی وزن دنیا رسانه‌ی شعر ایران www.vaznedonya.ir
«معرفی شاعران استان #فارس در شماره‌ی پانزدهم»

🔸در هر شماره از وزن دنیا می‌توانید اشعاری از شاعران شش استان کشور را بخوانید.

🔹شماره‌ پانزدهم‌ ماهنامه‌ی‌ «وزن دنیا» با تیتر «گزارش به نازادگان» مروری تحلیلی بر آرای سیدعلی صالحی در شعر و نقد و همچنین پرونده‌ای به مناسبت درگذشت منصور اوجی منتشر شد.

🔺راه‌های تهیه‌ی شماره‌ی پانزدهم:
۱- سفارش مستقیم از سایت مجله یا تماس با دفتر
۲- خرید آنلاین از کتابفروشی‌های منتخب
۳- دکه‌های روزنامه‌فروشی
۴- فروشگاه‌‌های آنلاین دکه و چکامه
۵-نسخه‌ی الکترونیکی به زودی در فیدیبو و طاقچه

#وزن_دنیا
#شعر_بخوانیم
#سید_علی_صالحی
#منصور_اوجی

@vaznedonya
Forwarded from اتچ بات

📌شعر وظیفه‌ نیست اتفاق است
🔺گفت‌گوی مائده‌ امینی با سیدعلی صالحی درباره‌ی سال‌های شاعری و نظریه‌پردازی‌اش

«حرف که می‌زند انگار شعری تازه می‌خواند. فرقی ندارد در باب چه موضوعی: او درنهایت وسواس همه‌ی کلمات را انتخاب می‌کند و برای هرکدام توضيح خاص خودش را دارد؛ حتی پاسخ به سؤال‌های ساده را با واژه‌هایی از جنس شعر می‌دهد.
کمتر اهل مصاحبه و گپ زدن‌های طولانی است و به قول خودش تنها پای سؤال‌هایی می نشیند که او را به «شورش» وا دارد.
سیدعلی صالحی این روزها، بعد از پشت سرگذاشتن یک عمل جراحی سخت، دوباره به مدار شعرو زندگی برگشته است. شاعری که همیشه ساحتی انتقادی هم داشته و از زبان شعر برای بیان تئوری‌ها و نظریه‌هایش استفاده کرده اما بیش از آن که سراغ نقد وگفتمان‌های نقادانه برود، بر «شهود»، «غریزه»، «رهایی» و مفاهیمی از این دست تأکید داشته. صالحی براین
باور است که در حوزه‌ی نظری، نیاز به دعوا و انکار داشته‌های پیشین نداشته است و می‌گوید شاعر نباید از «پرکاری» با چاپ دفترهای متعدد، بترسد. حالا بعد از مدت‌ها، این بار خود شاعر، درباره‌ی همه‌ی بالا و پایین‌های این سال‌ها، جریان‌هایی که تجربه کرده و حال و هوای این روزهایش حرف می‌زند؛ گاهی در مقام دفاع از کارنامه‌ی خود برمی‌خیزد و گاهی درباره‌ی آنچه
بر او گذشته، توضیحاتی می دهد.»


🔺راه‌های تهیه‌ی شماره‌ی پانزدهم:
۱- سفارش مستقیم از سایت مجله یا تماس با دفتر
۲- خرید آنلاین از کتابفروشی‌های منتخب
۳- دکه‌های روزنامه‌فروشی
۴- فروشگاه‌‌های آنلاین دکه و چکامه
۵-نسخه‌ی الکترونیکی در فیدیبو و طاقچه
.
#وزن_دنیا
#شعر_بخوانیم
#سید_علی_صالحی
#منصور_اوجی
.
@vaznedonya
«معرفی شاعران استان #سیستان_و_بلوچستان در شماره‌ی پانزدهم»

🔸در هر شماره از وزن دنیا می‌توانید اشعاری از شاعران شش استان کشور را بخوانید.

🔹شماره‌ پانزدهم‌ ماهنامه‌ی‌ «وزن دنیا» با تیتر «گزارش به نازادگان» مروری تحلیلی بر آرای سیدعلی صالحی در شعر و نقد و همچنین پرونده‌ای به مناسبت درگذشت منصور اوجی منتشر شد.

🔺راه‌های تهیه‌ی شماره‌ی پانزدهم:
۱- سفارش مستقیم از سایت مجله یا تماس با دفتر
۲- خرید آنلاین از کتابفروشی‌های منتخب
۳- دکه‌های روزنامه‌فروشی
۴- فروشگاه‌‌های آنلاین دکه و چکامه
۵-نسخه‌ی الکترونیکی به زودی در فیدیبو و طاقچه

#وزن_دنیا
#شعر_بخوانیم
#سید_علی_صالحی
#منصور_اوجی

#شعر #ادبیات #ایران #تهران #شعر #شاعران #شعر_نو #شعر_کلاسیک #شعر_سپید

@vaznedonya

«شرح قصیده‌ی آخرین غزل» به قلم #سید_علی_صالحی

۱•نیمه‌ی نخست دهه‌ی پنجاه، یادم آمد: سال ۱۳۵۱ خورشیدی بود. نخستین شبِ شعر در مسجد سلیمان. اکثر شاعران شهر را همان شب دیدم. اکثر شاعران دبیر بودند. از آن میان با کسی آشنا شدم که لیدر تئاترشهر ما بود. گفت بیا در نمایشنامه‌ی «چشم در برابر چشم» غلامحسین ساعدی بازی کن. گفتم من فقط شاعرم. گفت کتاب‌های شاملو را دارم. چندماه تمرین کردیم و بعد از لغو کار، فهمیدم فقط شعر خوب است. پرسیدم: احمد شاملو چه کرده است، چه راهی را طی کرده، چه خوانده، چه خواسته؟! غلامعلی طاهری گفت و گفت. و گفت: «کار تو شعر است، برو پیِ شاملو...!»

۲•نیمه‌ی نخست دهه‌ی پنجاه. شاید ۱۳۵۴ راه افتادم آمدم تهران. بیشتر برای دیدن شاملو، کمتر رسانه‌ی مکتوبی بود که مرا نشناسد. همه را دیدم: همه‌ی غول‌های شعر، سردبیرها، و اهل قلم... شاملو ایران نبود. اصلاً نبود. رفتم سر مزار فروغ. بی‌ شاملو برگشتم مسجد سلیمان.

۳•نیمه‌ی دوم دهه‌ی پنجاه. زمستان ۱۳۵۶ برای دریافت جایزه‌ی فروغ آمدم تهران. باز پیِ رد و راه شاملو گشتم. پرسیدم، جست‌وجو کردم. این‌بار حتماً ایران نبود. آیا سفارشِ غلامعلی طاهری مرا اسیر این اسم کرده بود یا شعر این شاعرِ درست؟! شاید هم اگر ایشان را می‌دیدم، چندان گیر نمی‌دادم به حتماً و دیدار و... مثل دیگر شاعران که دیدارشان درست بود: آتشی، سپهری، صفارزاده، اخوان و... خیلی‌ها، آن هم به‌مرور و نه سرِ وقت و حکماً و اصرار!

۴•خرداد ۱۳۵۸ به همت و هدایت دکتر اسماعیل خویی وارد کانون نویسندگان شدم: جوان‌ترین عضو! همانجا الف. بامداد را دیدم. الف. بامداد، شعر مرا در مجله‌ی خود منتشر کرده بود. خیالم راحت بود که نیازی به معرف ندارم، اما معرفی... رسم پایتخت بود؛ اول نگاه کرد، بعد از مکث گفت: صالحی! چقدر جوانی؟! از همشهری‌ات چالنگی چه خبر؟! گفتم آمدم تهران بمانم! ممنونم از دکتر خویی و نسیم خاکسار که مرا به کانون نویسندگان آوردند. ممنون که شما را دیدم.

۵•و دیگر... تا کانون منسجم بود، می‌رفتم. عشق من دقت در رخسارِ نام‌های بزرگ بود: «این همان سلطانپور است که زندان قصر را به‌هم ریخت، رفت آلمان، آن‌جا هم شورش کرد.» و «این همان به‌آذین بزرگ است» و «یک ملت اهل قلم درست...» سال ۱۳۵۶ چقدر منوچهر سلحشور، گفت: «سید اینجا را رها کن، برو خودت را به شب‌های گوته در تهران برسان!» ابداً نمی‌دانستم «کانون...» یعنی چه؟! پول سفر ته کشیده بود. وقتی فهمیدم در شب‌های گوته، شاملو غایب بود، گفتم وقتی شاملو نبوده، من می‌رفتم چه‌کار؟!

۶• و گاه‌به‌گاهی می‌آمد کانون، اما تا کتاب جمعه برپا بود، به دیدن ایشان می‌رفتم. اما آن روزِ پُر غبار، آن سه‌شنبه‌ی نهایی نبردِ لفظیِ میان اهل کانون، و برخاستن به‌آذین، تنکابنی، کسرایی و... اهل قلم حزب توده، عرق سرد سراسر جانم را پوشانده بود. برای اولین‌بار با دردِ زهراب و تقابلِ عقیده با مظلومیتِ قلم روبه‌رو می‌شدم. شب آن روز تا دیروقتِ حرف‌ها، رفتارها، منش‌ها، دوستی‌ها و تخالف‌ها فکر می‌کردم. من با رنجِ انشعاب آشنا نبودم. بی‌رحمی سیاست را نمی‌شناختم و... سرانجام سه‌شنبه‌ی موعود نرفتم. نه کانون نویسندگان و نه شورای نویسندگان. خودم را از دیدنِ شاملو، ساعدی و... از یکسو، و به‌آذین و کسرایی و... از دیگر سو، محروم کردم. «قلم» از میان دونیمه شده بود. و دیگر شاملوی هوشمندِ شاعر را ندیدم.

۷•دهه‌ی هفتاد، همراه سردبیر دنیای سخن و دو تن از دیگر دوستان، در دهکده، در فردیس، در کرج، به دیدن شاملو رفتم. و سال‌ها بعد... آخرین ملاقات، بیمارستان ایرانمهر. و آن روز که خسته و خاک‌آلود و بی‌باور از مزارستان به ویلای آیدای گرامی بازگشتیم. دیدم در ازدحام این همه عزادارِ مؤدب و مبادی آداب، دنیا چقدر خلوت است. شبِ بی‌شاملو را پیش‌تر از دیگر دوستان تنها گذاشتم، تا زودتر به خانه برگردم، به خلوتی پر از پرسش و یادآوری و مرور روزگار. تقصیرِ غلامعلی طاهری بود که گفت: «برو پیِ شاملو...!»

📌این تک‌نگاری در شماره‌ی چهارم وزن دنیا «در جدال با خاموشی» به چاپ رسیده است.
@vaznedonya