چرا دولتِ هخامنشی برای هگل، مهم شد؟سالار سیفالدینی
اهمیت دولت هخامنشی در فلسفهی تاریخ هگل نه به دلیل قدمت، عظمت یا قدرت آن، بلکه به خاطر تطابق عملکرد این دولت با منطق فلسفی هگل است. هخامنشیان به جای نابودی تمدنهای مغلوب، دستاوردهای آنها را حفظ کرده و با ارتقاء به سطحی بالاتر، روح خود را در آنها میدمیدند..
آنها به جای نابودی تمدنهای مغلوب، دستاوردهای آنها را حفظ کرده و با ارتقاء به سطحی بالاتر، روح خود را در آنها میدمیدند.
این عملکرد با فلسفۀ هگلی همخوان بود. زیرا هگل، نگاه ایستای سنتی را به منطق در یک حرکتِ پویا بهسوی کل، منحل میکند، پس «امر عام»، هرچه را مغلوب شده، حفظ میکند و به جزئی از خود بدل میسازد ولی از بین نمیبَرد. در این نظام، هیچچیز، گم یا تباه نمیشود، مگر اینکه ترفیع یا حفظ گردد. این منطقِ استعلایی، نه مکانیک، بلکه ارگانیک است و در عمل قابلِ مشاهده است. به گفتۀ لوید اسپنسر، اصطلاحِ خاصِّ هگل برای این تناقض «مغلوب کردن» و در عین حال «حفظ نمودن» Aufhebung یا ارتقا است. البته هگل Aufhebung را در معنای رایج لغوی به کار نمیبرد و همانطور که عادت داشت به کلمات معمولیدمعنای فلسفی پیچیده میداد، مانند پیچیدگی اجزای صدف یا حلزون ساده.
هخامشیان دقیقاً چنین کاری با تمدنها و ملل مغلوب میکردند. یعنی پس از غلبه، آنها را از هستی ساقط نمیکردند، بلکه دستاوردهای تمدنیشان را به شکل دیگری درون یک امرِ عام universal به عنوان یکی از اجزای خود به کار میگرفتند و با دادن معنای بهتر، آنها را یک مرتبۀ دیگر بالا ارتقا می دادند، زیرا شاید در عمل میدانستند که تمدنِ مغلوب نیز بخشی از هستی خود را از تمدنِ دیگری به ارث، بُرده است و ارزشی تاریخی و ماندگار دارد. برای مثال نمادِ فروهر، از تمدنِ آریایی میتانی و هیتی به معماری آشور رسید و از آنجا به ایرانِ هخامنشی آمد و معنای دیگری یافت. برای همین، هخامنشیان دیالکتیکی بینظیر از وحدتِ کثرتها به نمایش گذاشتند. کثرتها و اجزایی که فقط درونِ آن امرعام، معنا پیدا میکرد. اگر ایرانِ امروز میتواند این کثرتها را به طور طبیعی حفظ کند، به دلیل فلسفۀ چنین تأسیسی در بنیادِ خود است که «در عمل» شکل گرفته است. این اصطلاحِ «در عمل» نیز دقیقاً با منطقِ دیالکتیکِ هگل، سازگار است، زیرا این منطق یا حکمتِ عملی را فقط در عمل، میتوان «مشاهده» و کشف کرد.
در منطقِ هگل فقط «امرِ عام» است که حقیقی است و هر مرحله یا لحظه، «جزئی» است و از اینرو غیرِ اصیل. بنابراین ایدۀ مهمِ او، تمامیت یا امرِ عام است، تمامیتی که هر مرحله یا ایدهای را که مغلوب یا مشمول خود ساخته، حفظ میکند. در این ساختارِ ترفیعی، مغلوب یا مشمول شدن، فرایندی در حال پیشرفت است که از دورهها درست شده و تمامیتِ آن محصول، فرایندی است که تمامِ لحظههایش را بسانِ عناصرِ یک ساختار و نه در مراحل و دورهها، حفظ میکند.
هخامنشیان به همین دلیل اولین مرحلۀ ورود به تاریخ است و از همینرو بر مبنای هگل، هخامنشیان، امپراطوری نبودند، بلکه یک اشتات (دولت) بودند، که از نظر هگل به جهت ماندگاری با مفهوم واقعیت موثر همخوان است.
-------------
@Tarikh_TV--------------
https://t.me/ir_Azariha/20727