گفتوگو با زنان جامعه ایران
#روایت_ششمنویسنده: مهناز کرمی؛ دانشجویِ رشته جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران
تا جایی که یادم میآید تا پیش از کرونا همیشه چه در خانه و چه بیرون از خانه سعی کردهام حجابم را رعایت کنم. حجاب نه به معنای چادر و آن حجاب سفت و سخت بعضی از آدمهای مذهبی، بلکه در حد پوششی معقول و مطابق با عرف جامعه.
نه از آن جهت که آدم دینداری هستم بلکه سوای دین و مذهب، فرد هنجارشکنی نبودهام و معتقد بودم که در هر جامعهای خوب است که هنجارها و قواعد رعایت شود.
اما کمکم پس از برخورد با دیگران که اعتقادی به حجاب نداشتند، خواندن کتابهای مختلف و درک مفهوم آزادی متوجه شدم که این دین تحمیلی و حجاب اجباری نه تنها همبستگی و انسجام به همراه ندارد بلکه حتی دودستگی هم در جامعه ایجاد کرده است.
بنابراین سعی کردم از منظری دیگر به آن بنگرم. از منظر حقوق انسانی و فردی، اینکه تحمیل قواعد ایدئولوژیک تا چه حد میتواند پایههای یک جامعه را تضعیف کند و آن را رو به فروپاشی ببرد. بنابراین دیگر به کسانیکه حجابشان مطابق عرف جامعه نبود به دید آدم هنجارشکن نگاه نمیکردم، آنها دیگر برای من انسانهای آزادیخواهی بودند که بهطور غیرمستقیم حقوق فردیشان را از حاکمیت مطالبه میکردند.
اما خودم همچنان آن حجاب نصفه و نیمه را داشتم تا شهریور ۱۴۰۱ که شنیدم سیاستهای غلط دستگاه حاکمیت و ایدئولوژی تحمیلیاش باعث کشته شدن دخترکی شده که از قضا در این شهر بزرگ و بی در و پیکر مهمان بوده است. شنیدن خبر کشته شدن آن دخترک کرد زبان که اتفاقا برای من به عنوان کسی که روی اقلیتهای قومی_مذهبی کار کرده بودم تا جایی دلخراش بود که تمام اعتقادم به شهروند هنجارمند بودن را به کلی از دست دادم و به شهروندی هنجارشکن حتی در خانواده هم تبدیل شدم.
حالا من کسی هستم که پس از کشته شدن
#مهسا_امینی تا کنون حتی یک روز هم حجاب نگرفتهام و لازم میدانم که برای گرفتن حق آزادی برای همه اقشار جامعه نه تنها زنان تا جایی که توان دارم چه در سطح خانواده، دانشگاه و چه در سطح جامعه حتی در کف خیابان به مبارزه برخیزم و تا پای جانم برای این حق ایستادگی کنم و از باتوم و ساچمه حتی زمانی که به زیر چشمم برخورد میکند نترسم و دوباره به خیابان بروم و مقابل استبداد بایستم.
@Shahr_Zanan#زن #زندگی #آزادی