خاطراتم را لای شب بوهای عاشق
در شهر رها می کنم
یک ترانه ،
تنهایی ام را دُچارتر می کند
و تو را از دستهایم دور و دورتر ...
کجای این شهر عطرت را جا نهاده ای
که هربار بوییدنش
نفسم را بند دلت می کند
کجای دلتنگی من قدم می زنی
که شهر بی تو مرا آرام نمی گذارد ...
این تن میان خستگی روزگار
به آواز خوانی حنجره
پنجرهای زیادی را عاشق می کند ...
#مریم_پورقلی