شریعتی یک استراتژی است!
سالیانی است که دکتر شریعتی نزد ما نیست، اما بیاغراق مثل منی هر جا بوی ایشان را استنشاق میکند، به قول مرحوم طباطبایی به رقص میافتد
و به ذوق میآید. برای من، شریعتی یک راه است؛ یک رفتن است؛ یک افق است؛ یک پراتیک
و یک پراکسیس است؛ یک گفتمان
و یک پادگفتمان است؛ یک ایدئولوژی است؛ یک انتخاب است؛ یک استراتژی است؛ یک راه برونرفت است؛ یک نظام اندیشگی است؛ یک آلترناتیو است.
شریعتی برای من نه در قاب
و قالب سنت قابل تعریف است
و نه در قاب
و قالب یک ایدئولوژی در معنای ارتدکسی قضیه که بعضی ادعای آن را دارند، قابل تعریف است. نه صرفا یک روشنفکر دینی است
و نه یک روشنفکر اختلاطی؛]شریعتی[ برای من یک متن است. متنی است که میتوانم آن را از رهگذر قرائت به صدا در بیاورم.
شریعتی میتواند در نوشتن
و تدوین این تاریخ اکنون نقش بسیار بهسزایی داشته باشد، چون ابعاد مختلف روح، فرهنگ، تمدن
و گفتمان مسلط بر جامعه امروز ما را فقط با شریعتی میتوان پر کرد. این امکان وجود دارد که با شریعتی ما بتوانیم فاصله میان سنت
و مدرن
و حتی پست مدرن را کم کنیم. تردیدی ندارم که در جامعه امروز ما هیچ گفتمانی نمیتواند هژمونیک شود
و به منزلت هژمونی برسد. جز گفتمانی که میتوان از فضای شریعتی استخراج کرد.
هنر شریعتی این بود که توانست در درون گفتمان خود پیرامون یک هویت، سمفونی ایجاد کند. در سمفونیِ هویتی بنوازد. یعنی در تحلیل نهایی، اجزای مختلف، به زیباترین
و مهیجترین شکل خود، در زیباترین روح پرستندهاش در یک سمفونی مینواختند. او میخواست این روح پرستنده را حفظ کند. این روح پرستنده، این هویت را از ایسمهای مدرن مصون نگه دارد، از ماشینیسم، رشنالیسم، هیومنیسم، ساینتیسیسم
و سکولاریسمی که به نام مدرنیزه شدن ایجاد میشود. او دلمشغول این فاصله است. دلمشغول این است که باشی، بتوانی به تعبیر "رانسیر" به جای خود، برای خود، به زبان خود، سخن بگویی.
انسانهای بسیاری که امروز بودند
و فردا نبودند، امروز sane بودند
و فردا other بودند. امروز اهل جنبش
و حرکت بودند، فردا زانوی غم بغل گرفتند
و گوشه عزلت گزیدند. دچار خمودگی
و انفعال شدند. از نرفتن
و نرسیدن سرودی ساختند. آیا میشود شریعتی را در کانتکست اکنون آورد؟ آیا میتوان هویت نسل کنونی را در فضای او شکل داد که بتواند در طبیعیترین شکلش، با بافت
و تافت فرهنگی که جامعه امروز ما دارد، نشت
و رسوب کند؟ با بافت
و تافت هویتی که جامعه امروز ما دارد،آیا شریعتی میتواند با دو رویکرد ایجابی
و سلبی، گفتمانی
و پاد گفتمانی، حداقل یک آلترناتیو هویتی باشد؟ یک نوع سیاست هویتی باشد؟ به نظر من بله، او به ما اجازه میدهد که هویت را ربطی تعریف کنیم. هویت دارای ربط منطقی با بقیه نظرهاست. اما این هویت ربطی خودش دچار بیهویتی نمیشود؟ هر لحظهاش هویت دیگر نیست، هر لحظه بت عیار در نمیآید. یک نوع ثبات دارد. در پناه آن میتوان آسوده زیست. میتوان به ساحت آن اطمینان پیدا کرد. میشود دستش را در پشت خود احساس کنیم. میتوان با انگیزههایی که در ما ایجاد میکند در راه قدم بگذاریم
و از دیو
و دد
و کجراهه نهراسیم. در هزارتو گام بگذاریم. نسل ما فراموش کرده است که تغییرات تاریخی پا نهادن در هزارتو است نه در شاهراه. در این هزارتو هر گوشهاش چاله
و چاهی است، دیو
و ددی خفته است. هر گوشه آن سیخ
و میخی است، سر ماری است، اگر مرد رهی باید پا بگذاری، اگر هم نیستی که باش تا صبح سحرت بدمد، انشاالله دیگران بیایند تغییر بدهند
و ما هم وسط بیاییم.
از سخنرانی دکتر محمدرضا تاجیک در دفتر پژوهشهای دکتر علی شریعتی
#انجمن_اسلامی_رویش_دانشجویان_دانشگاه_علم_و_صنعت@rouyesh_iust