السلام علیکم ورحمته و بر کاته احادیث دل خواه خود را کلیک کنید و بخوانید و ب دیگران یاد دهید کپی از هر احادیث حلال برای اینکه طو لانی نشود احادیث را ۱۰ تا ۱۰ تا تقسیم کردم پایان
88- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ، أَوْصَى بَنِيهِ، فَقَالَ: إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ أذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبُنِي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا فَفَعَلُوا ذَلِكَ بِهِ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّي مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ يَا رَبِّ! أَوْ مَخَافَتُكَ - فَغَفَرَ لَهُ بِذَلِكَ». 88. ابوهریره از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ روایت میکند که فرمودند: «مردی در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود). وقتی مرگ به بالینش آمد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد؛ پس فرزندان به جسد مُردهاش آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند. خداوند به زمین فرمود (امر کرد): هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان. پس آنگاه مرد [در برابر خدا] ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو – یا (شک راوی) خوف از تو – پس خداوند به خاطر آن او را بخشید»(1).
----------------- -------------------- (1) - - امام نووی میفرماید: در تأویل این حدیث در میان علما اختلاف است؛ گروهی میگویند: درست نیست حدیث را اینگونه معنی کنیم که آن مرد منکر قدرت خدا بود و نسبت به آن شک داشت، زیرا کسی که در قدرت خدا شک کند، کافر است و این با آخرحدیث که میگوید: آن سفارش را از ترس تو کردم، مخالف میباشد، زیرا کافر از خدا نمیترسد و خداوند او را نخواهد بخشید. این گروه معتقدند: در معنی این جمله که گفت: «لئن قدر الله علی...» دو تأویل میتواند مطرح باشد: 1- این که معنی آن این است: اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد. 2- این که اگر خداوند بخواهد بر من سخت گیرد و مرا تنبیه کند و این همان معنی «قدر» در آیات متعددی است که در قرآن آمده است از جمله: ﴿فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ﴾ [الفجر: 16] یا ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ [الأنبياء: 87]. گروه دیگر معتقدند که الفاظ این کلام حمل بر ظاهرشان میشوند و معنی آن، این است که «اگر خدا بر من دست یابد و بتواند مرا زنده کند...» اما آن مرد این را از شدت ترس از عذاب خدا و در حالتی بیان کرده است که در حالت عادی نبوده است، نه این که به عدم قدرت خدا بر زندهکردنش معتقد باشد، در نتیجه به خاطر آن مؤاخذه نخواهد شد و این مانند همان گفتار فلان بنده است که در اوج شادی خطاب به خدا گفت: «خدایا! تو بندهی من و من پروردگار تو هستم». گروه دیگری از علما میگویند: این گفتار از خصوصیات کلام عرب است که شک و یقین را باهم درمیآمیزند، همانند این کلام قرآن که فرمودند: ﴿ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ [سبأ: 24] «و قطعاً یا ما مؤمنان یا شما مشرکان بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم» که در اینجا یک امر یقینی را در قالبی از شک بیان میکند و منظور همان امر یقینی است. گروهی هم معتقدند فرد مذکور در حدیث نسبت به یکی از صفات خداوند که زندهکردن مردگان و قدرت بر این امر باشد، جاهل بوده است و علما در این اختلاف دارند که آیا کسی که نسبت به یکی از صفات خدا جاهل باشد، کافر است یا خیر؛ گروهی چون طبری و اشعری البته در اوایل حیات علمی خود گفتهاند: وی کافر است و گروه دیگری از جمله اشعری که بعدها از نظریهی نخست خود پشیمان میشود و حکم به عدم کفر فردی که جاهل به یکی از صفات خدا باشد، صادر میکند، چنین اعتقادی ندارند. گروهی هم میگویند: این فرد در زمانی زندگی میکرد که تنها مکلف به توحید خدا بود، نه چیز دیگری و تکلیف قبل از ورود شریعت وجود ندارد. گروهی هم میگویند: شاید این فرد در زمانی زندگی میکرده که عفو کافر در آن زمان و مطابق شریعتی که بود،ه جایز بوده است. و نیز گفته شده است: او به خاطر گناهان بسیاری که داشت و برای تحقیر نفس خود، آن را انجام داد، به این امید که خداوند او را ببخشد، البته باید دانست که این امر در شریعت اسلام جایز نیست. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
ِزْقُهُ﴾ [الطلاق: 7] یا ﴿ فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ [الأنبياء: 87] که در داستان حضرت یونس است، زیرا اگر فرد مذکور در حدیث چنین معتقد میبود که خداوند قادر و توانا بر زندهکردن او نیست، کافر بود و هرگز مشمول رحمت خداوند نمیشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
بخاری، باب: [﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ﴾] 86- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لَمْ يَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ: إِذَا مَاتَ فَحَرِّقُوهُ، وَاذْرُوا نِصْفَهُ فِي البَرِّ، وَنِصْفَهُ فِي البَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ لَيُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا لاَ يُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ العَالَمِينَ، فَأَمَرَ اللَّهُ البَحْرَ فَجَمَعَ مَا فِيهِ، وَأَمَرَ البَرَّ فَجَمَعَ مَا فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: لِمَ فَعَلْتَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ وَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَغَفَرَ لَهُ ». 86. از ابوهریره روایت شده است که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: «مردی که هرگز در زندگیش کار شایستهای انجام نداده بود [به خانوادهاش] سفارش کرد که هرگاه مُرد، او را بسوزانند و قسمتی از جسد سوختهاش را در خشکی و قسمت دیگر را در دریا رها و پخش کنند [و گفت:] به خدا سوگند اگر خدا بر من سخت گیرد، من را عذابی خواهد داد که هیچکسی از جهانیان را آنچنان عذاب نمیدهد؛ پس خداوند به دریا و خشکی دستور داد [ر آنچه از جسم] آن مرد در آنهاست، گرد آورند، سپس خطاب به او فرمود: چرا چنان [سفارشی] کردی؟ در جواب عرض کرد: تو خود داناتری به این که من از ترس تو چنان کردم. پس خداوند او را بخشید». 87- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رضي الله عنه عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّهُ ذَكَرَ رَجُلًا فِيمَنْ سَلَفَ - أَوْ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ - قَالَ: كَلِمَةً يَعْنِي أَعْطَاهُ اللَّهُ مَالًا وَوَلَدًا، فَلَمَّا حَضَرَتِ الوَفَاةُ، قَالَ لِبَنِيهِ: أَيَّ أَبٍ كُنْتُ لَكُمْ؟ قَالُوا: خَيْرَ أَبٍ، قَالَ: فَإِنَّهُ لَمْ يَبْتَئِرْ - أَوْ لَمْ يَبْتَئِزْ - عِنْدَ اللَّهِ خَيْرًا، وَإِنْ يَقْدِرِ اللَّهُ عَلَيْهِ يُعَذِّبْهُ، فَانْظُرُوا إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، حَتَّى إِذَا صِرْتُ فَحْمًا فَاسْحَقُونِي، أَوْ قَالَ: فَاسْحَكُونِي، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ رِيحٍ عَاصِفٍ، فَأَذْرُونِي فِيهَا - فَقَالَ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: فَأَخَذَ مَوَاثِيقَهُمْ عَلَى ذَلِكَ وَرَبِّي، فَفَعَلُوا ثُمَّ أَذْرَوْهُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: كُنْ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ قَائِمٌ، قَالَ اللَّهُ: أَيْ عَبْدِي، مَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: مَخَافَتُكَ، أَوْ فَرَقٌ مِنْكَ، قَالَ: فَمَا تَلاَفَاهُ أَنْ رَحِمَهُ عِنْدَهَا، وَقَالَ مَرَّةً: فَمَا تَلاَفَاهُ غَيْرُهَا». 87. از ابوسعید خدری از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ روایت شده است که ایشان در بارهی یکی از پیشینیان – یا مردی که قبل از شما بود – سخن گفتند و فرمودند: «[مردی بود که] خداوند به او مال و فرزند داده بود؛ وقتی مرگش فرا رسید (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش گفت: برایتان چگونه پدری بودم؟ گفتند: بهترین پدر، گفت: اما این پدر [شما] نزد خدا هیچ خیری [برای خود] ذخیره نکرده است و اگر خداوند بر او سخت گیرد، او را عذاب میدهد؛ [پس به فرزندانش گفت:] منتظر باشید، هرگاه مُردم، مرا بسوزانید تا زمانی که زغال میشوم، پس مرا بکوبید – یا (شک راوی) گفت: مرا خُرد کنید – و در روزی که باد شدیدی میوزد، مرا در آن رها کنید؛ پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: به پروردگارم سوگند! برای انجام آن وصیت از آنان پیمان سخت گرفت و آن را انجام دادند، سپس در روزی که باد شدیدی میوزید [سوخته و خاکستر] او را پخش کردند؛ خداوند متعال فرمود: باش (یعنی زنده شو) و آن مرد همچون انسان حاضر ایستاد؛ خداوند فرمود: ای بندهام! چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی که کردی؟ گفت: ترس از تو – یا (شک راوی) ترس شدید از تو – پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: آنچه به او رسید، رحمت و مغفرت خداوند بود. و بار دیگر فرمودند: جز رحمت و مغفرت به او نرسید (یعنی مشمول رحمت خداوند شد)(1).
------------ --------------- (1) - - بخاری در صحیح خود در کتاب «التوحید» در «یبتئر یا یبتئز» بودن این کلمه شک کرده است و در برخی از روایتها «یأتیر» آمده است، یعنی: خیری برای خود پیش نفرستاده است. منظور از خیر این نیست که این فرد هیچ کار نیکی انجام نداده باشد، بلکه یعنی غیر از ایمان به خدا و توحید، کار نیک دیگری انجام نداده باشد، زیرا کسی که به خدا مؤمن نباشد، هرگز بخشیده نخواهد شد و عقاب و عذابش حتمی خواهد بود. در حدیث (شمارهی 85) و احادیث بعد از آن، این که فرمودند: «وإن یقدر الله علی» بدان معنی که «اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد و اگر بر من سخت گیرد...»، زیرا «قدر علیه» به معنی «ضیق علیه» آمده است، همانطور که در آیات مختلف قرآن نیز به این معنی آمده است، آنجا که میفرماید : وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ ر
83- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ – هُوَ الْخُدْرِيُّ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّ رَجُلًا كَانَ قَبْلَكُمْ رَغَسَهُ اللَّهُ مَالًا، فَقَالَ لِبَنِيهِ لَمَّا حُضِرَ: أَيَّ أَبٍ كُنْتُ لَكُمْ؟ قَالُوا: خَيْرَ أَبٍ، قَالَ: فَإِنِّي لَمْ أَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ، فَإِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ ذَرُّونِي فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ: مَا حَمَلَكَ؟ قَالَ: مَخَافَتُكَ، فَتَلَقَّاهُ بِرَحْمَتِهِ». 83. از ابوسعید خدری از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ روایت شده است که فرمودند: «مردی قبل از شما بود (زندگی میکرد) که خداوند مال زیادی به وی بخشیده بود؛ آن مرد هنگام احتضارش به فرزندانش گفت: برایتان چگونه پدری بودم؟ آنها جواب دادند: بهترین پدر؛ گفت: اما هرگز [برای خود] کار خوبی انجام ندادم، پس هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس خُردم کنید (باقیمانده و سوخهی جسدم را)، سپس در روزی که باد شدیدی میوزد، مرا (باقیماندهی جسدم را) پخش کنید. فرزندان [سفارش پدر را] انجام دادند. پس خداوند متعال جسم او را گرد آورد و فرمود: چه چیزی تو را وادار کرد که چنان سفارش کنی؟ جواب داد: ترس از تو، پس خداوند با رحمت خود با او برخورد کرد (او را مشمول رحمت خود کرد)». 84- «قَالَ عُقْبَةُ – هُوَ ابْنُ عَمْروٍ الأَنْصَارِيُّ – لِحُذَيْفَةَ: أَلاَ تُحَدِّثُنَا مَا سَمِعْتَ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا حَضَرَهُ المَوْتُ، لَمَّا أَيِسَ مِنَ الحَيَاةِ، أَوْصَى أَهْلَهُ: إِذَا مُتُّ، فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا، ثُمَّ أَوْرُوا نَارًا، حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، فَذَرُّونِي فِي اليَمِّ، فِي يَوْمٍ حَارٍّ – أَوْ رَاحٍ – فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتَكَ، فَغَفَرَ لَهُ». 84. عقبه بن عمرو انصاری به حذیفه گفت: آیا از آنچه از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شنیدهای برایمان نمیگویی؟ حذیفه گفت: از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شنیدم که میفرمود: «مردی در آستانهی مرگ (حالت احتضار) قرار گرفت و وقتی از برگشت به زندگی (دنیا) مأیوس شد (یقین پیدا کرد که میمیرد)، خانوادهاش را وصیت کرد [و گفت]: وقتی مُردم، چوب بسیاری برایم گرد آورید، سپس آتشی روشن کنید [و مرا در آن بیندازید] تا گوشتم را از بین ببرد و به استخوانهایم برسد، پس جسدم (آنچه از جسدم مانده است، یعنی سوخته و خاکستر) را بردارید و آن را خُرد کنید و در روزی بسیار گرم یا روزی که باد بوزد، در دریا بیندازید (پخش کنید) [خانوادهاش سفارش او را به جا آوردند] و خداوند جسمش را جمع کرد و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: به خاطر ترس از تو، پس خداوند او را بخشید». 85- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: كَانَ رَجُلٌ يُسْرِفُ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ المَوْتُ، قَالَ لِبَنِيهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اطْحَنُونِي، ثُمَّ ذَرُّونِي فِي الرِّيحِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبَنِّي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا، فَلَمَّا مَاتَ فُعِلَ بِهِ ذَلِكَ، فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى الأَرْضَ فَقَالَ: اجْمَعِي مَا فِيكِ مِنْهُ فَفَعَلَتْ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ فَقَالَ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ! خَشْيَتُكَ حَمَلَتْني، فَغَفَرَ لَهُ». وَقَالَ غَيْرُهُ – أَيْ: غَيْرُ أَبِي هُرَيْرَة – «مَخَافَتُكَ يَا رَبِّ». 85. ابوهریره از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ روایت میکند که فرمودند: «مردی بود که در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود)؛ وقتی به حالت احتضار و مرگ افتاد، به فرزندانش گفت (سفارش کرد): هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید)، سپس مرا در باد رها کنید، به خدا سوگند! اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را با آن عذاب نداده باشد؛ وقتی آن مرد جان داد، آنچه سفارش کرده بود، نسبت به او انجام داده شد؛ پس خداوند متعال به زمین دستور داد و فرمود: هر آنچه از آن مرد در توست، گرد آور، پس زمین دستور را اجرا کرد و مرد حاضر ایستاد، خداوند فرمود: چه چیزی تو را بر انجام چنان کاری واداشت؟ در جواب گفت: خدایا! ترس از تو مرا [بر دادن چنان سفارشی] واداشت؛ آنگاه خداوند او را بخشید». غیر از ابوهریره، راویان دیگر به جای «يَا رَبِّ! خَشْيَتُكَ» عبارت «مَخَافَتُكَ يَا رَبِّ» ذکر کردهاند.
بخاری، کتاب «بدء الخلق» باب: [ما ذکر عن بنیء إسرائیل]
82- «قَالَ عُقْبَةُ بْنُ عَمْرٍو لِحُذَيْفَةَ: أَلاَ تُحَدِّثُنَا مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: إِنِّي سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ مَعَ الدَّجَّالِ إِذَا خَرَجَ مَاءً وَنَارًا، فَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهَا النَّارُ، فَمَاءٌ بَارِدٌ، وَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ مَاءٌ بَارِدٌ، فَنَارٌ تُحْرِقُ، فَمَنْ أَدْرَكَ مِنْكُمْ فَلْيَقَعْ فِي الَّذِي يَرَى أَنَّهَا نَارٌ، فَإِنَّهُ عَذْبٌ بَارِدٌ، قَالَ حُذَيْفَةُ: وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، أَتَاهُ المَلَكُ لِيَقْبِضَ رُوحَهُ، فَقِيلَ لَهُ: هَلْ عَمِلْتَ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: مَا أَعْلَمُ، قِيلَ لَهُ: انْظُرْ، قَالَ: مَا أَعْلَمُ شَيْئًا، غَيْرَ أَنِّي كُنْتُ أُبَايِعُ النَّاسَ فِي الدُّنْيَا، وَأُجَازِيهِمْ فَأُنْظِرُ المُوسِرَ، وَأَتَجَاوَزُ عَنِ المُعْسِرِ، فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ. قَالَ: وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا حَضَرَهُ المَوْتُ، فَلَمَّا يَئِسَ مِنَ الحَيَاةِ، أَوْصَى أَهْلَهُ إِذَا أَنَا مُتُّ، فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا، وَأَوْقِدُوا فِيهِ نَارًا، حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي، فَامْتُحِشَتْ، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، ثُمَّ انْظُرُوا يَوْمًا رَاحًا، فَاذْرُوهُ فِي اليَمِّ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ. قَالَ عُقْبَةُ بْنُ عَمْرٍو: وَأَنَا سَمِعْتُهُ يَقُولُ ذَاكَ وَكَانَ نَبَّاشًا». 82. عقبه بن عمرو به حذیفه گفت: آیا چیزی از آنچه از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شنیدهای برایمان نمیگویی؟ حذیفه گفت: از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شنیدم که میفرمود: «وقتی که دجال میآید، با او آبی و آتشی خواهد بود؛ آنچه مردم آن را آتش میبینند [در حقیقت]، آب سرد و خنک است و آنچه مردم آن را آب سرد و خنک میبینند، آتشی است که میسوزاند (آتش سوزاننده است)، پس هرکس از شما آن را درک کرد (دجال را درک کرد)، در میان چیزی قرار گیرد که فکر میکند آتش است، زیرا آن [آتش نیست بلکه] آب گوارا و خنک است». حذیفه گفت: و شنیدم که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ میفرمود: «قبل از شما (در میان گذشتگان) مردی بود؛ ملک الموت آمد که جانش را بگیرد، آنگاه به او گفته شد: آیا کار خیری انجام دادهای؟ گفت: نمیدانم (گمان نمیکنم)، به او گفته شد: بنگر (فکر کن)، گفت: چیزی به یاد ندارم ]که انجام داده باشم] غیر از این که در دنیا با مردم معامله میکردم و به آنها فرصت میدادم و به کسی که میتوانست و دارا بود، فرصت میدادم و از کسی که تنگدست بود، میگذشتم؛ پس خداوند او را به بهشت وارد کرد. حذیفه گفت: و نیز شنیدم که میفرمود: مردی مرگش فرا رسید، وقتی که از دنیا نا امید شد، به خانوادهاش سفارش کرد که وقتی مُردم، مقدار زیادی چوب برایم جمع کنید و آتشی روشن کنید تا گوشتم (جسدم) را از بین ببرد و به استخوانهایم برسد و سوزانده شود (خاکستر شود) پس آن را (جسم و خاکسترم) را بردارید و آن را خُرد کنید، سپس منتظر روزی باشید که باد بیاید، پس آن را (جسم سوختهام) در دریا بیندازید؛ خانوادهاش این کار را کردند؛ آنگاه خداوند او را گرد آورد و به او فرمود: چرا چنین کردی (به خانوادهات چنین سفارش کردی)؟ گفت: از ترس تو. پس خداوند او را بخشید». عقبه بن عمرو گفت: من شنیدم که حذیفه گفت: آن مرد نباش بود و کفن مردگان را میدزدید(1).
----------- ------------- (1) - در مورد فتنهی دجال، احادیث زیادی وارد شدهاند که از گرفتارشدن در آن فتنه به خدا پناه میبریم. اما آنچه در این خصوص میتوان گفت این است که منظور این حدیث و احادیثی که در این زمینه وارد شدهاند – والله ورسوله أعلم – این است که زمانی خواهد آمد که معیارها عوض میشوند به طوری که پوششی خشن بر حقایق و واقعیتها پوشانیده میشود و پوششی لطیف و زیبا و فریبنده بر فواحش و باطل؛ مردمان ظاهربین نیز که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، طبیعتاً به دنبال لباس لطیف و زیبا که در حقیقت باطل است، گرایش پیدا میکنند و از نزدیکشدن به حقایق که پوششی خشن بر آن پوشیده شده، دوری میکنند و اینجاست که کار دعوتگران راه خدا، سخت و مشکلتر از گذشته خواهد بود – مترجم.
81- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا، فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ، كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عَنْ نَفْسِ عَبْدي المُؤْمِنِ، يَكْرَهُ المَوْتَ، وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ». 81. از ابوهریره روایت شده است که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: خداوند متعال میفرماید: «هرکس با یک ولی و دوست من (بندهی مؤمنم) دشمنی کند و او را بیازارد، قطعاً [بداند] من با او اعلان جنگ میکنم، و محبوبترین چیز نزد من که عبدم به وسیلهی آن به من نزدیک میشود، اعمالی است که بر او فرض کردهام و بندهی من همیشه با انجامدادن سنتها به من نزدیک میشود، تا آن که او را دوست میدارم و چون او را دوست داشتم، گوش او خواهم شد که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند و دست او خواهم شد که با آن حمله و دفاع میکند و پای او میشوم که با آن راه میرود و اگر از من چیزی بخواهد، قطعاً به او عطا میکنم، و اگر از شرّ چیزی به من پناه جوید، قطعاً او را پناه میدهم و در هیچ کاری که انجام میدهم، به اندازهی قبض روح بندهی مؤمنم که مرگ را نمیپسندد و من نیز آزار و اذیت او را نمیپسندم، متردد نمیشوم»(1).
-------------- ---------------------- (1) - «ولی» بر وزن «فعیل» به معنی «مفعول» میباشد و او کسی است که کاروبارش را خداوند سرپرستی و نگاهبانی میکند و لحظهای او را به نفسش واگذار نکند. یا بر وزن «فعیل» به معنای «فاعل» میباشد که در این صورت به کسی «ولی» گفته میشود که در انجام عبادت و فرمان خداوند کوتاهی نمیکند و همیشه و در همه حال بر آن مواظبت دارد، بدون آن که سرپیچی و عصیانی در عبادت وی خلل وارد کند و از شرایط «ولی» این است که محفوظ باشد، یعنی خداوند او را از مداومت در لغزش و دچار گناه و معصیت شدن؛ محفوظ دارد، همچنان که شرط نبی معصومبودن است؛ حال اگرولی دچارمعصیتی نیز گردید، خداوند تو به را به او الهام کند و او توبه میکند و این به ولایت لطمهای وارد نمیکند. «فقد آذنته بالحرب» یعنی با او اعلان جنگ میدهم و با او طوری برخورد میکنم که دشمن با دشمن برخورد میکند و این تهدیدی شدید است؛ زیرا هرکس با خداوند درافتد، قطعاً هلاک خواهد شد. منظور از «ممّا افترضت علیه» واجبات به طور عام میباشد، چه واجبات کفایی و چه واجبات عینی. در روایاتی که امام احمد و بیهقی از حضرت عایشه ل روایت کردهاند، این جمله در آن آمده است که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: «وَفُؤادَهُ الَّذِي يَعْقِلُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي يَتَكَلَّمُ بِهِ» یعنی من دل یا عقل و زبانش خواهم شد، دل و زبانی که با آن تعقل میکند و سخن میگوید». و گفتهاند: «منظور از سمع و بصر و.. شدن خدا، کنایه از نصرت بنده و تأیید او میباشد». فاکهانی گفته است: منظور این است که او چیزی جز ذکر من نمیشنود و از چیزی جز تلاوت آیات کتابم لذت نمیبرد و از چیزی جز مناجاتم خوشش نمیآید و در چیزی جز عجایب مخلوقاتم تأمل و تفکر نمیکند و دستان و پاهایش را جز در راه من به کار نمیگیرد. «وما ترددت عن شیء أنا فاعله ترددی...» یعنی این که خداوند قبض روح را که کار ملک الموت است، به خود نسبت داده است و به این خاطر است که تمامی امور هستی در دست قدرت و ارادهی اوست و منظور از تردید، تردید ملک الموت است و ناخوشایند داشتن قبض روح مؤمن از جانب خداوند، به خاطر درد و ناراحتی موجود در قبض روح اوست؛ نه بدان معنا که خداوند مرگ را برای فرد مؤمن ناخوشایند بدارد، چرا که مرگ پلی است که بندهی مؤمن را به رحمت و مغفرت بیکران خداوند میرساند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [این که فرمودند: «... کنت سمعه الذي یسمع به و...» به این معنی است که بندهام به درجهای از ایمان خواهد رسید که گوشش، چیزهایی را خواهد شنید که مورد رضایت من باشد و او را بیشتر به من نزدیک کند و چشمش، چیزهایی را خواهد دید که مورد رضایت من باشد. و دست و پاهایش، کارهایی را انجام خواهند داد و به جاهایی قدم خواهند گذاشت که مورد رضایت من باشد و بندهام را بیشتر به من نزدیک کنند... والله أعلم – مترجم].