Perspective | پرسپکتیو

#interview
Channel
Art and Design
Music
Movies
Books
Persian
Logo of the Telegram channel Perspective | پرسپکتیو
@Perspective_7Promote
225
subscribers
243
photos
80
videos
162
links
• پرسپکتیو‌؛ روزنه‌ای در آیینـهٔ هنر • هنر ؛ اشتراک ناگفته و نامکشوف همه انسانهاست. Admin: @Arya_bagheryy | موسیقی | معماری | نقاشی | ادبیات | نمایش | سیـنما
برشی از مصاحبه با کنجی میزوگوچی


تاکی‌زاوا:
به عقیده شما میزانسن چیست؟

میزوگوچی:
انسان است. چیزی جز او نیست. باید تلاش شود انسان، با تمامی شادی‌ها و غم‌ها، دردها و حسرت‌ها و تصميمات خیر و شرش به خوبی بیان شود.


𝑲𝒆𝒏𝒋𝒊 𝑴𝒊𝒛𝒐𝒈𝒖𝒄𝒉𝒊'𝒔 𝑭𝒊𝒍𝒎𝒔 :

• 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝑶𝒚𝒖 (𝟏𝟗𝟓𝟏)
• 𝑳𝒊𝒇𝒆 𝒐𝒇 𝑶𝒉𝒂𝒓𝒖 (𝟏𝟗𝟓𝟐)
• 𝑼𝒈𝒆𝒕𝒔𝒖 (𝟏𝟗𝟓𝟑)
• 𝑺𝒂𝒏𝒔𝒉𝒐 𝒕𝒉𝒆 𝑩𝒂𝒊𝒍𝒊𝒇𝒇 (𝟏𝟗𝟓𝟒)
• 𝑺𝒕𝒓𝒆𝒆𝒕 𝒐𝒇 𝑺𝒉𝒂𝒎𝒆 (𝟏𝟗𝟓𝟔)


🎤| #Interview
👤| #Kenji_Mizoguchi
🌀| @perspective_7
▪️نظر اینگمار برگمان دربارۀ میکل‌آنجلو آنتونیونی


مصاحبه‌گر : يعنی در آثار آنتونيونی نکتۀ جالبی نيست؟
▪️برگمان : تکه‌های کوچک جذابی در فيلم‌هايش جلب نظر می‌کنند. اين تکه‌ها در «آگرانديسمان» به صورت درخشانی در کنار هم قرار گرفته‌. همين ويژگی در «شب» هم وجود دارد. اثری که نسخه‌ای از آن در اختيار دارم و گاهی آن‌را با تحسين و لذت تماشا می‌کنم. «شب» فيلم فوق‌العاده‌ای است که «ژان مورو» جوان در آن حرف‌هايی برای زدن داشته.

مصاحبه‌گر : «ماجرا» چه؟
▪️برگمان : خير متشکرم، اين فيلم بيش از حد بزرگ شده را دوست ندارم. هیچ چیز از این فیلم نمی فهمم، بجز سهل انگاری و بی‌تفاوتی کارگردان. اجازه بدهيد به بازی «مونيکا ويتی» در «ماجرا» هم اشاره کنم که درنمی‌يابم چرا همه آن را شاهکار می‌دانند. او افتضاح بازی می‌کرد.

مصاحبه‌گر : يعنی اعتقاد داريد مونيکا ويتی بازيگر خوبی نبود؟
▪️ برگمان : هميشه فکر می‌کردم بازيگر آشغالی است !

مصاحبه‌گر : اما آنتونيونی از فيلم‌سازهايی است که همه جا تحسین شده
▪️ برگمان : دليل اين تحسين‌ها را هیچگاه نفهمیدم.


🎤| #Interview
👤| #Michelangelo_Antonioni
👤| #Ingmar_Bergman
🌀| @Perspective_7
خاطرۀ آی‌.ال.ای دایموند؛ نویسنده و همکار بیلی وایلدر، از سفرش به ایران و ملاقات با رضا پهلوی:

« یادم مي‌آيد همان زمان که با جمعی از نویسندگان و کارگردانان استودیوی فیلمسازی به مراسمی که در مصر بصورت رسمی برگزار میشد دعوت شدیم تا با ولیعهدِ آن زمان ایران نشستی داشته باشیم؛ هرکس برای خودش سوالاتی آماده کرده بود و من هیچ پرسشی در ذهنم نداشتم؛ حتی علت حضورم را هم در آن دیدار عمیقا نمی‌دانستم؛ و گمان هم میکردم که شخصیتی برابرم بیاید که هیچ علاقه‌ای به سینما نداشته باشد؛ بااین حال در آن نشست از او پرسیدم چه رویایی دارید؟ و پاسخ داد: "یکی از رویاهایم فیلمسازی‌ست ... کارگردان شدن." سپس سوالات دیگری بعدِ من پرسیده شد و نتوانستم که کامل از او علت این سخنش را بپرسم... اما پاسخی که داد تمام فرضیه‌های که در طول مسیر ساختم را بهم ریخت و باورم نمیشد وی به سینما علاقمند باشد. »

🎤| #Interview
👤| #Billy_Wilder
🌀| @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بهرام بیضایی:

« خیال نمی‌کنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشته‌ام که از دست داده‌ام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پشیزی نمی‌ارزد به از‌دست‌دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست سی سال پس از آن که از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم. »

▪️گفتگو با بیضایی؛ روایت مکافات‌های سانسور
🎊 به مناسبت زادروز «بهرام بیضایی» در پنجم دی

💬| #Interview
👤| #Bahram_Beyzaie
🌀| @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هـانا آرنـت:

« شکل‎گیریِ حکومت‎های خودکامه بدون حضور روشنفکرانِ کوته‎بین و حقیر ممکن نیست. اینگونه روشنفکران عملا به رژیمی خدمت می‎کنند که مدعی مبارزه با آنند. »

با ظهور نازیسم و یهودستیزی در آلمان، آوارگی هانا آرنت آغاز شد. او یک بار از سوی گشتاپو برای مدت کوتاهی بازداشت و آزاد شد. آرنت در نهایت آلمان را ترک کرد و هفت سال در پاریس اقامت گزید. در آن شهر برای سازمانی فعالیت می‌کرد که کودکان بی‌سرپرست یهودی را به اسراییل منتقل کند. سال‌ها بعد او در دانشگاه‌های آمریکا در رشتهٔ «تئوری سیاسی» تدریس کرد و از چندین کشور، ده‌ها دکترای افتخاری گرفت. او از یهودیانی بود که از هولوکاست جان سالم به در برد و به آمریکا مهاجرت کرد. در این مصاحبه، آرنت از احساسات و نگرش خود درباره وطنش می‌گوید.

▪️به بهانۀ سالگرد «هانا آرنت» تئوریسین ضدفاشیسم (December 4, 1975)

💬| #Quote #Interview
👤| #Hannah_Arendt
🌀| @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️- سخنان مارتین اسکورسیزی دربارهٔ آثار فدریکو فلینی
▪️- در برنامهٔ "چارلی رز"

🎤¦ #interview
👤¦ #Martin_Scorsese
👤¦ #Federico_Fellini
🌀¦ @Perspective_7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️«یان مالمخو» بازیگر و تهیۀ کنندۀ سرشناس فیلم و تیاترِ سوئدی تبار، شخصی که در کارنامۀ خود افتخار همکاری با «اینگمار برگمان» و «آلفرد هیچکاک» را داشته از نگاه خود به الله و دین اسلام می‎گوید.

🎤| #Interview
👤| #Jan_Malmsjö
🌀| @perspective_7
🔻کزه: برای فرانسوی ها فیلم آینه، یادآور جهان "پروست" است، جهان خاطره. درست است؟

▪️تارکوفسکی: برای "مارسل پروست" زمان چیزی بیش از زمان بود. برای یک روس مساله این نیست ما روس ها باید خود را در زمان حفظ کنیم. برای "مارسل پروست" زمان بیشتر گسترش یافتن است. یک سنت بسیار مقتدر ادبی روسی وجود دارد که به طور خاص متمرکز بر خاطرات کودکی و نوجوانی است. هدف هم این است که با تصفیه ی حساب با گذشته ی خویش از کارهای خود توبه کنیم.

🔻کزه: و «آینه» چنین هدفی دارد؟ بازگشت به این ژانر ادبی است؟

▪️تارکوفسکی: بله... این فیلم از همان آغاز بحث های تندی را در میان تماشاگران روس دامن زد یک روز در جریان یک بحث عمومی، که پس از نمایش همگانی فیلم سازمان یافت بحث طولانی شد. نیمه شب بود که خانم مستخدمه برای تمیز کردن سالن سخنرانی و بحث آمد، و البته حالا می خواست به جلسه ی ما پایان دهد. او پیشتر فیلم را دیده بود و درک نمیکرد که ما چرا این همه دربارۀ «آینه» بحث میکنیم. به ما گفت: «ولی همه چیز خیلی ساده است. یک نفر بیمار شده و از مردن می ترسد. در نتیجه ناگهان تمام بدی هایی را که به دیگران کرده، به یاد می آورد، و میخواهد عذر بخواهد میگوید مرا ببخشید» این زن ساده همه چیز را فهمیده بود. او درک کرده بود که فیلم در پی طلب بخشش است. چون روس ها همواره با همین زمان حاضر که در آن به سر می برند، زندگی می کنند. ادبیات آنها هم همین نکته را روشن میکند و آدمهای ساده به خوبی در می یابند. آینه به این معنا تا حدودی یک تاریخ روسیه است. تاریخ تقاضای بخشش آنهاست اما ناقدانی که در سالن بودند هیچ چیز از این نکته را در فیلم کشف نکرده بودند و هر چه هم فیلم بیشتر میرفت آنها کمتر میفهمیدند. اما آن زن که حتی دبستان را تمام نکرده بود، به روش خودش به ما حقیقت را نشان داد. حقیقتِ طلب بخشش ملت روس را.

• گفتگوی «آندری تارکوفسکی» با «لورانس کزه»
• «برنامه سه‌شنبه‌های سینمایی» - سال ١٩٨۶
💭¦ #Interview
👤¦ #Andrei_Tarkovsky
🌀¦ @perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️سخنرانی «بهرام بیضایی» کارگردان، نویسنده، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در گلدن‌گیت سانفرانسیسکو دربارهٔ «زنان در اساطیر ایران» .

🎤| #Interview
👤| #Bahram_Beyzaie
🌀| @perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بـهـرام بـیـضـایی :

« فرهنگ ما نیازمند بازاندیشی است، در همه باورهایش، تاریخش، سوابقش و آنچه که مانع رشد و باعث ایستایی و توقفش شده است؛ همه ما ناچاریم دربارهٔ همه‌چیز از نو بیندیشیم و همه‌چیز را از نو با تعقل و ادراک امروزی ارزیابی کنیم. و تعریف‌های گذشته را بسنجیم و از صافی خرد و آزمون بگذرانیم و در قالب یک دانش، بینش و خرد امروزی ساماندهی کنیم. »

▪️سخنرانی و تجلیل «مژده شمسایی»، همسر استاد «بهرام بیضایی»، در مراسم اهدای تندیس «آرش» ۲۰۱۷

🎊 به مناسبت زادروز «بهرام بیضایی» در پنجم دی

💬| #Interview
👤| #Bahram_Beyzaie
🌀| @perspective_7
Perspective | پرسپکتیو
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵) ▪️- [بخش دوم] سوال : خودتان را چطور تعریف می کنید؟ ▪️پاسخ: جان فورد، مؤلف چند وسترن، چند داستان جنگی که در آن انسان ها از رویدادها مهمترند، مؤلف چند کمدی که در آن قدرت احساسات بر هر چیزی اولویت دارد. دلاوری،…
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵)
▪️- [بخش سوم](آخر)

سوال
: آیا در میان آثارتان، فیلم هایی وجود دارند که به سایر فیلم هایتان رجحان دهید؟

▪️ پاسخ: البته، همه فیلم هایی که در آنها جان وین بازی کرده است. حضور او برای من یک حاشیه امن ایجاد می‌کرد ! و قلعه آپاچی. فیلمی که اکشن و طنز در آن با هم ترکیب شده است و در آن برای اولین بار برادران سرخپوستم نقش قهرمان را دارند و از زاویه‌ای مثبت به آنها نگاه شده است، و در نهایت آخرین فیلمی را هم که ساختم دوست دارم، «هفت زن»، وسترنی که داستان آن در چین میگذرد و همه کابوی های آن زن هستند.

سوال: آیا فکر می کنید سینما این حق را دارد که به خودش بگوید «هنر هفتم»؟

▪️ پاسخ: من از سینما نفرت دارم، اما عاشق وسترن ساختن هستم، در سینما زندگی کنش‌گرایانه را دوست دارم، هيجان برآمده از قرقره‌مانند چرخ دنده‌های دوربین و جذبه و شور و شوق بازیگران در برابر آن و از همه بیشتر عاشق چشم اندازها هستم. کار و کار و کار... صادق بودن و صادق ماندن در هنگام کار انرژی زیادی از شما می گیرد. صادق ماندن و پرهیز از زیبایی پرستی - و فراتر از آن پرهیز از روشنفکرنمایی. وقتی که یک وسترن می سازم تنها کاری که باید بکنم این است که مستندی در غرب بسازم درست شبیه زندگی مردم آن دیار، درست شبیه به حماسه. مادامی که شما حماسه را بازنمایی کنید. هرگر دچار خطا نخواهید شد، واقعیت محضی که شما آن را از زمان تاریخ جدا می کنید و روی نگانیو ثبت می نمایید. بزرگترین افتخار من ساختن این همه فیلم نیست. من به اینکه در چهارده سالگی یک کابوی بودم افتخار می‌کنم ، سیزده دلاری که در روز درآمد داشتم از همه هزاران دلاری که از فیلم هایم کسب کرده ام، برایم باارزش تر است. آن موقع واقع احساس می کردم ثروتمند هستم.

سوال: امروز درباره سینما چطور فکر می کنید؟

▪️ پاسخ: خیلی وقت است که دیگر فیلم تماشا نمی کنم. نمی فهمم چرا نوع بشر دوست دارد مدام بر حماقت و میانمایگی‌های احمقانه‌اش تأکید کند. سکس و وقاحت و خشونت و زشتی و زوال و تباهی برایم جذاب نیست. افراط کاری حالم را بر هم می‌زند. من فقط تلاش را دارم و اینکه یک نفر مصرانه سعی کند به ورای محدودیت های خود دست یابد. برای من زندگی یعنی مواجهه صادقانه با دوستانی که به صورت هم مشت می زنند و بعد کار هم می نشینند، می‌نوشند و با هم ترانه می خوانند. زندگی (سینما) برای من کشیده شدن به سمت یک زن واقعیِ الگوست نه به سمت یک مادام بواری. زندگی یعنی هوای تازه، یعنی فضای باز، خانواده و امیدهای بزرگ.

🔍- ترجمه: آرمان صالحی
🗞- انتشارات شورآفرین
🎤| #Interview
👤¦ #John_Ford .
🌀¦ @Perspective_7
Perspective | پرسپکتیو
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵) ▪️- [بخش اول] سؤال: آقای جان فورد، چطور شد کارگردان سینما شديد؟ ▪️پاسخ: من کارگردان شدم چون به اندازه کافی بخت با من یار بود و برادری داشتم که پیش از من به کارگردانی علاقمند شده بود و مرا با این هنر صنعت آشنا…
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵)
▪️- [بخش دوم]

سوال
: خودتان را چطور تعریف می کنید؟

▪️پاسخ: جان فورد، مؤلف چند وسترن، چند داستان جنگی که در آن انسان ها از رویدادها مهمترند، مؤلف چند کمدی که در آن قدرت احساسات بر هر چیزی اولویت دارد. دلاوری، خنده و احساسات. مابقی هیچ است و هیچ.

سوال : شما صرفا کارگردانی نیستید که فریاد می زند «اکشن» و دوربین ها کار فیلم برداری را آغاز می کنند بلکه خودتان هم اهل «اکشن» بوده اید و به اصطلاح امروزی ها اهل عمل هستید. شما در جنگ جهانی دوم سرباز نیروی دریایی بوده اید و تجربه حضور در دو نبرد اقیانوس آرام و نورماندی را داشته اید.

▪️پاسخ: به همین دلیل است که پاریس را تا این حد دوست دارم. یکی از دلچسب ترین خاطرات زندگی‌ام بموقعی مربوط می‌شود که در کره دولا په با یکی از گروهان‌های اس‌اس مواجه شدیم و آنها را در هم کوبیدیم. جنگ میان ما به خاطر نفرت ما از هم نبود. ما به واسطه اعتقاد به باورهایمان در برابر هم ایستادیم. در سال ۱۹۴۴ هم، من در رویدادهای مربوط به محوطه جلوی کلیسای نوتردام حضور داشتم، هر بار که به پاریس می آیم به «بایو» می روم تا به اعضای ارتش مقاومت فرانسه که با آنها در ارتباط بودم و البته به شماری از همرزمانم که در آنجا مدفون هستند، ادای احترام می کنم.

سوال: سیر تکامل سینمای آمریکا را چطور ارزیابی می کنید؟

▪️پاسخ: عمر هالیوود به پای رسیده است. پایتخت های نوین جهان سینما، لندن و پاریس و احتمالا رم هستند. در امریکا اکثر توجه ها به سمت تلویزیون رفته است. دوران سینما یعنی دوران کاریِ ما گذشته است؛ به همین دلیل است که من بیکار یا بهتر است بگویم نیمه بیکار هستم !

سوال: اما شما هنوز پروژه‌های پرشماری در دست دارید؟

▪️پاسخ: پیش از هر چیز مایل بودم فیلمی اقتباسی در ستایش «ژونمر»، هوانبرد بزرگ فرانسوی بسازم که شوربختانه به نتیجه نرسید، اما این کتاب به هیچ وجه از ذهنم بیرون می‌رود. داستان آن درباره برد «لكسينگتون» است و من در حال حاضر مشغول نوشتن فیلم نامه هستم. من سعی می کنم این فیلم را برای مردم بسازم. برای همه آدم هایی که اکنون خود را آمریکایی می نامند، برای همه آن کشاورزانی که به تدریج به این خاک و این سرزمین جدید وابسته شدند و برای همه کسانی که علیه سربازان انگلیسی قیام کردند. این جنبه از تولد ملتی به نام امریکا یعنی وجه مردمی، روستایی و خشن تاریخ برای من از خود برد که در واقع تبلور این تحول تاریخی است، جذابیت بیشتری دارد من این رویکرد نسبت به تاریخ را دوست دارم. مایل هستم فیلم هایم را به مردمان کوچکی تقدیم کنم که به ناگاه متوجه شدند به یک دسته، به یک اجتماع و به یک جامعه مستقل تعلق دارند. فرانسه در جنگ استقلال ما حضور داشت و همکاری زیادی با پدران ما انجام داد. درست شبیه به نقشی که در زمان حکومت ناپلئون برای استقلال ایرلند ایفا کرد. به همین دلیل است که از مشارکت در آزادسازی فرانسه، به خود افتخار می کنم. امیدوارم فرانسوی ها هم به تولید فیلم جدید من درباره نبرد لکسینگتون که در واقع برای ما حکم آزادسازی زندان باستيل را دارد، علاقمند شوند.

سوال: برای یک فیلم‌ساز تازه کار چه توصیه‌ای دارید؟

▪️پاسخ: از «رابرت پاریش» پرسید. او به شما پاسخ خواهد داد. پس از مدتی که بعنوان دستیار کارگردان در کنار من بود، موقعیتی به دست آورد که کارگردانی را تجربه کند. بنابراین نزد من آمد تا از من توصیه‌ای کارساز بشنود. من به او گفتم: بین دو چشم هدف بگیر... اینطور... و بعد با مشت به بینی او کوبیدم. از آن زمان به بعد برخی از کارهای اورا دیده‌ام و متوجه شده ام که درس آن روز را به خوبی درک کرده است. برایم جالب بود چون تصاویر او همچون مشت مستقیم بر صورت من کوبیده میشوند. من یک پیشگام هستم و به پیشگامی خود افتخار می کنم، به شما هشدار می‌دهم، على رغم عشقی که به کارم دارم از تحليل آن متنفر هستم، صحبت کردن درباره فیلم‌هایم این حس را بمن می‌دهد که نتوانسته‌ام در آثارم حرفی که در ذهن داشتم را به مخاطب منتقل کنم.


🔗- [ادامه دارد...]
🔍- ترجمه: آرمان صالحی
🗞- انتشارات شورآفرین
🎤| #Interview
👤¦ #John_Ford .
🌀¦ @Perspective_7
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵)
▪️- [بخش اول]

سؤال: آقای جان فورد، چطور شد کارگردان سینما شديد؟

▪️پاسخ: من کارگردان شدم چون به اندازه کافی بخت با من یار بود و برادری داشتم که پیش از من به کارگردانی علاقمند شده بود و مرا با این هنر صنعت آشنا کرد. من در سیزده سالگی پادوی یک کارگاه کفش سازی بودم. سه سال بعد، برادرم در هالیوود موقعیت خوبی برای خودش دست و پا کرد و از من خواست که به او بپیوندم . یک جفت چکمه سایز هفت از کارگاه دزدیدم و از عرض امریکا گذشتم تا به برادرم رسیدم. "فرانسیس" کارگردان شده بود. روحیه کار خانوادگی یک خصلت ایرلندی است و "فرانسیس" هم مرا استخدام کرد تا به عنوان دستیار در کنارش باشم. فامیل اصلی ما "اوفيني" است اما "فرانسیس" اسم مستعار "فورد" را برای خود انتخاب کرده بود. من هم پایم را جای پای او گذاشتم و به مدت ده سال نام "جک فورد" را برای خودم برگزیدم. ما دو برادر با داشتن پروژه های مشترک و با حضور در یک فیلم به طور همزمان، اوقات خوش و لذت بخش زیادی داشتیم!

سوال: در نهایت جان فورد جای جک فورد را گرفت..

▪️پاسخ: بله این مسأله در سال [۱۹۲۳] اتفاق افتاد. از آن زمان به بعد، من از برادرم سبقت گرفتم. او به بیماری لاعلاجی مبتلا شده بود اما من همیشه در پروژه هایم جایی برای او در نظر می گرفتم. او تا سال [۱۹۵۳] یعنی زمان مرگش همواره در کنار من ایستاده بود. سی و سه سال عشق برادرانه ناب !!

سوال: آیا برای کارگردانی بازیگران سبک خاصی دارید؟

▪️پاسخ: رفاقت تنها شیوه کارگردانیِ بازیگران است. چطور می توانم با کسانی همچون "ویکتور مک‌لاگلن" و "هنری فوندا" به زبانی غیر از دوستی و برادری صحبت کنم؟ آدم‌هایی که با من کار کرده اند اصطلاح معروف مرا به یاد دارند که چه در تله فیلم برداری و چه در مرحله تدوين مدام از آن استفاده می کنم: «خوب بود اما باید بهتر شود.»

سوال: معیار شما برای انتخاب یک درونمایه چیست؟

▪️پاسخ: من به عنوان یک کارگردان و یک مخاطب سینما، فیلم های ساده، سرراست و صادق را دوست دارم. هیچ چیزی بیشتر از فخرفروشی، ادا و اطوارِ سبک گرایانه، خودنمایی های تکنیکی و بیشتر از همه روشنفکرنمایی های مسخره برای من نفرت انگیز نیست.

سوال: برای تکنیک چه جایگاهی قائل هستید؟

▪️پاسخ: تکنیک چیزی نیست که شما روی پرده می بینید بلکه صرفا به آنچه مخاطب بر روی پرده می بیند عمق و معنا می بخشد. تکنیک به کنش ها، قهرمان ها، شخصیت ها و چشم اندازها هویت می دهد. از نظر من فیلمی موفق است که مخاطب آن سالن را با رضایتمندی ترک کند، با شخصیت ها همذات‌پنداری کند و از داستان آن لذت ببرد و از آن انرژی بگیرد.

سوال: شما پس از ساختن اسب آهنی در سال [۱۹۲۴] تاکنون، چهار اسکار برده اید، جشنواره های کن و ونیز و... به شما جایزه داده اند. آیا در میان انبوه جوایزی که کسب کرده اید هیچ جایزه ای وجود دارد که برایتان معنای خاصی داشته باشد؟

▪️پاسخ: خیر. من این کار را دوست دارم. اما از تحلیل و ارزش گذاری دیگران در مورد کارهایم متنفر هستم. من یک دهقان زاده‌ام و به آن افتخار میکنم.

سوال : بهترین خاطره ای که از سینما دارید، چیست؟

▪️پاسخ: دریافت عنوان افتخاری رئیس قبیله با اسم «سرباز بزرگ» از قبیله ناواهو. مردم که فکرمیکنم بیشترشان روشنفکرنماهای تازه تحصیل کرده هستند، همیشه میگفتند که من دوست دارم سرخپوست‌هارا در آثارم بکشم. اما امروز همین مردم، البته بدون آنکه دستشان را در جیب مبارکشان کنند. رساله ها و بیانیه های انسان دوستانه در حمایت از سرخ پوستان صادر می کنند، البته که از دسته روشنفکران فکرنکنم کم شده باشد، چون هنوز در برخی نقدها چنین حرف های بامزه‌ای باز به گوشم میخورد. اما فروتنانه میگویم که برادرانه با سرخپوستان کار کرده ام. شاید به همین دلیل بوده است که در طول فیلم‌برداری "اسب آهنین" رییس قبیله، "کودی چشم آهنی" ، با من دوست شد. احساس نزدیکی و برادر بودن با سرخپوستان برای من بیشتر از همه اسکارهایی که برده‌ام ارزش دارد. شاید این احساس از آن ریشه ایرلندی و پایبندی من به خانواده و زیبایی می آید، آن هم در این جهان مدرن توده‌ها و مسئولیت گریزی های جمعی. چه کسی بهتر از یک ایرلندی می تواند هم سرخ پوستان را درک کند و هم شیفته اسطوره سواره نظام آمریکا باشد؟!. حال بذار روشنفکرانی که تازه با سینما آشنا شده اند بمن لقب کسی که از سرخپوست ها متنفر است بدهند، مگر اصلا اونها مهم هستند؟. من از باور قلبی خودم مطمئنم. ما در دو سوی یک حماسه بوده ایم. امریکای آن روزها این‌گونه بود.

🔗- [ادامه دارد...]
🔍- ترجمه: آرمان صالحی
🗞- انتشارات شورآفرین
🎤| #Interview
👤¦ #John_Ford .
🌀¦ @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️ «آلفرد جوزف هیچکاک»، فیلم‌ساز صاحب‌سبک و مؤلف انگلیسی‌ تبار که به وی لقب «استاد تعلیق» را دادند؛ از ماهیت و کارکرد «دیالوگ» در سینمای صامت و ناطق می‌گوید.

🎊‌| به مناسبت زادروز «آلفرد هیچکاک» در ١٣ آگوست

🎤| #Interview
👤| #Alfred_Hitchcock
🌀| @perspective_7
Perspective | پرسپکتیو
◼️ اینگمار برگمان در باب نقش و ارتباط میان تیاتر و سینما می‌گوید [بخش اول] ل. مارکر: آیا این نورها هستند که عواطف خاصی را در تماشاگر تیاتر ‌شما احیا می کردند، و به عنوان تماشاگر، نباید چندان متوجه تغییر نورها می شدند؟ ▪️برگمان: بله، البته. این تغییر نور…
◼️ اینگمار برگمان از نقش و ارتباط میان تیاتر و سینما می‌گوید [بخش دوم]


▪️ برگمان : (...) دیگری به عنوان یک فرد رذل وارد میشود و با لگد صندلی را به این طرف و آن طرف پرت می کند و تماشاگران با نفرت از این فرد، ناراحت و دلواپس می شوند، زیرا آنها گفته های شما را پذیرفته اند و احساس ویژه ای نسبت به این صندلی پیدا کرده اند. تئاتر این گونه عمل می کند.

ف.مارکر: درمصاحبه‌ای دربارۀ فیلم هایتان گفتید: «کار من در تئاتر، با کارم در استودیو - علاوه بر ارتباط متقابل - فاصله کوتاهی دارد»، دقیقا چه ارتباطی وجود دارد؟

▪️برگمان : ارتباطی که به آن فکر می کنم این است که وقتی با بازیگرانی که در استودیو در مقابل دوربین فیلمبرداری قرار دارند کار می کنم، همیشه سعی می کنم که بازیگران را در رابطه با دوربین در وضعیتی قرار دهم که احساس کنند در بهترین وضعیت ممکن، از نظر شخصیتی که بازی می کنند، هستند. روشن است که منظورم این نیست که در زیباترین شکل خود به نظر برسند، بلکه باید جاذبه ی صورت و حرکتهایشان در رابطه با نقش آنها، به وسیله ی دوربین ضبط شود. آنها این طرز عمل را دوست دارند و آن را حس می کنند. من به این دلیل چنین می کنم چون علاقمندم که قدرت و ابعاد مختلف شخصیت نقشی که ارائه می دهند، تا آنجا که ممکن است، در تصویر دیده شود. در تئاتر هم دقیقا همین کار را انجام می دهم. یعنی با در نظر گرفتن نفس بازیگر و توجه به نقطهی جادویی صحنه، که درباره اش صحبت کردیم، و همچنین رابطۀ شخصیتهای نمایشنامه با یکدیگر و نحوه ای که در برابر تماشاگران قرار می گیرند، وضعیت آنها را بر روی صحنه تعیین می کنم. در چنین شرایطی آنها احساس اطمینان و ایمنی می کنند و می دانند که به این ترتیب می‌توانند به بهترین شکل عمل کنند. اما بعضی از بازیگران عادت دارند که با طرح‌صحنه، با چگونگی نورپردازی، با میزانسن و با کارگردان در جدل باشند. آنها احتیاج به این جدل دارند، که البته گاه ممکن است سازنده باشد، و در مورد بازیگران با استعداد بسیار خوب جواب می دهد. اما بسیاری از آنان هیچ گاه احساس ایمنی نمی کنند.به این ترتیب من ارتباط ویژه ای با بازیگران دارم و همیشه ذهنم مثل یک رادار عمل می کند. به این معنا که می توانم حس کنم آیا بازیگر راحت است و احساس ایمنی می کند یا عصبی و ناراحت است.این را من سریع تر از خود بازیگر حس می کنم چون قدرت دریافت درونيِ من بالا؛ و همیشه نیز فعال است، و به گونه ای پیوسته به من می گوید که در درون این بازیگر، زن یا مرد، چه می گذرد. این پیوستگی مهمی است که بین کار من در سینما با کار من در تئاتر وجود دارد. ارتباطی که باید بین دوربین فیلمبرداری و بازیگر، یا بین صحنه و بازیگر، در پیوند با تماشاگر به وجود آید.

▪️¦ (بخش‌دوم(آخر))
📚¦ برگرفته از کتاب «برگمان و تئاتر»

🎤| #Interview
🎭¦ #About_Theatre
👤¦ #Ingmar_bergman
🌀¦ @Perspective_7
◼️ اینگمار برگمان در باب نقش و ارتباط میان تیاتر و سینما می‌گوید [بخش اول]

ل. مارکر
: آیا این نورها هستند که عواطف خاصی را در تماشاگر تیاتر ‌شما احیا می کردند، و به عنوان تماشاگر، نباید چندان متوجه تغییر نورها می شدند؟

▪️برگمان: بله، البته. این تغییر نور برای تماشاگر باید کاملا به صورت ناآگاه باشد. من از لحظه ای که تماشاگر متوجه این تغییر شود و بگوید «چه زیبا شد، نور را تغییر داد» متنفرم (می خندد).

ف. مارکر: چون نور عنصری نمادین نیست که ...

▪️برگمان: ...نه. من از این که کارگردان خودش را به این ترتیب بیندازد وسط، خودش را بر اثرش تحمیل کند نیز، متنفرم. از این که با این نوع رفتار خودش را به رخ تماشاگر بکشد و به او بگوید «نگاه کن، ببین چه کردم! ببین چقدر نمادین است و چه میخواهم بیان کنم» نیز متنفرم. این کاری است که در تئاتر آلمان به هنگام اجرای «شاهزاده ی هامبورگ» انجام می دهند و کف صحنه را با سیب زمینی می پوشانند، و شما از خود می پرسید که «چرا؟ چرا این قدر سیب زمینی کف صحنه ریخته اند که بازیگران مدام باید روی سیب زمینی راه بروند و زمین بخورند؟» و بعد به خود می گویید: «اوه، بله، تماشاگر باید بداند هدف کارگردان این است که کاملا روشن کند که پروس جامعهٔ کشاورزی و وابسته به زمین بوده است.» به این ترتیب کارگردان خودش را با نمایشنامه در هم آمیخته، و بیشتر از آن که تماشاگران مورد نظر او اند، منتقدین را مخاطب خود قرار داده است. در واقع او از بالای سر بازیگران تماشاگرانی که در سالن نشسته اند، دارد با منتقدین صحبت می کند. این چیزی است که امروزه، تحت عنوان متاسفانه اجراي مدرن، در آلمان انجام می دهند و گفتگوی بیمار گونه ای است که عاشق آن هستند، در سینما نیز متاسفانه همینطور حس کرده ام.

ل.مارکر: چرا منتقدین آن را می‌پذیرند؟

▪️برگمان: برای این که آنها نیز عاشق این طرز کار هستند. ببینید، سنت تئاتر در اینجا بسیار ریشه دار است. هر تماشاگری تا به حال «تارتوف» را ۵ بار دیده است، «فاوست» را ٣ بار، «شاهزادهٔ هامبورگ» را ۶ بار، بنابراین شما باید از خودتان چیزی برای نمایش دادن بسازید، و گرنه منتقدان می گویند: «آها. من عينا همین را در سال ۱۹۴۳ در برلین دیدم یا در شهر کاسل، یا فلان جا». در این شهر یکصد و ده تئاتر وجود دارد. این باورنکردنی است. اما جنب و جوش و شور هم بسیار زیاد است.آلمانی‌ها با ایبسن و مولیر مشکل دارند، و توانایی اجرای آثار استریندبرگ را ندارند، چون او را درک نمی کنند. آنها آثار استریندبرگ را بسیار جدی اجرا می کنند و طنز آن را نمی فهمند. اما آثار نویسندگان روسیه و همچنین شکسپیر را بسیار خوب اجرا می‌کنند و سنت دیرینه‌ای در اجرای نمایشنامه شکسپیر دارند. البته آثار کلاسیک خود را نیز، در اغلب مواقع بسیار خوب و به گونه ای اجرا می کنند که عالی است و خیلی تازه به نظر می آید. از اجرای آثار کلاسیک خودشان بسیار چیزها می توان آموخت، همین طور آثار کلاسیک اتریش را. من عاشق آنها هستم و همیشه چیزی کاملا نو، برای من، در اجرای آنها وجود دارد.

ل.مارکر: عملکرد تئاتر دربارۀ ضرباهنگ هر نقش و بازیگر به تناسب اکت، حرکت، ایستادن و نگاهش چگونه عمل می‌کند؟ فرمول خاصی دارد؟

▪️برگمان: ولی به نظر من کاملا ساده و منطقی است. تجربه های من اهمیت اشارات ساده را در تئاتر به من آموخته است. فرض کنید شما بازیگر اید و این صندلی قراضه را بر می دارید و آن را روی میز می گذارید. سپس به تماشاگران می گویید: «دوستان عزیز، ممکن است شما فکر کنید که این صندلی قراضه است، ولی اشتباه می کنید. این زیباترین و گران قیمت ترین صندلی شناخته شده در جهان است که با لایه هایی از طلا و الماس پوشانده شده است. این صندلی شش هزار سال پیش برای بانوی کوچک یک امپراتور در چین ساخته شده، و او در حالی که روی این صندلی نشسته بود، از دنیا رفت، و با همین صندلی او را دفن کردند. این صندلی که با عمری شش هزار ساله بسیار شکننده است، حالا اینجا است. اینک شما برای چند لحظه از آن مواظبت کنید. چون من باید برای چند لحظه این اتاق را ترک کنم.» . شما خارج می شوید و لحظاتی بعد بازیگر ....

◾️(بخش اول...)
◾️[ادامه دارد...]
🎤| #Interview
🎭¦ #About_Theatre
👤¦ #Ingmar_bergman
🌀¦ @Perspective_7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️«فرانسیس فورد کاپولا» فیلمساز و کارگردان صاحب‌سبک آمریکایی از دین اسلام و کتاب قرآن می‌گوید.


🎤| #Interview
👤| #Francis_Ford_Coppola
🌀| @perspective_7