▪️دربارۀ گروتسک (۴)[آخر]
▪️متناظرهای گروتسک• ابزوردابزوردیسم هم مانند گروتسک بعلت کثرت استعمال، معانی زیادی یافته است. هر دو را اغلب به معنای مسخره، نامتعادل و احمقانه بکار بردهاند. اگر بپذیریم که نمایشنامههای ابزورد در خلق متن نمایشی به گروتسک نزدیک میشوند، میتوان تئاتر ابزورد را نوعی تئاتر گروتسک دانست. آثار نویسندگانی مانند بکت، یونسکو، آداموف، ژنه و پینتر گنجینهای از ادبیات گروتسک است. برای مثال در خصوص اشخاصی چون «لاکی» و «پوزو» در نمایشنامۀ «در انتظار گودو» ــ «سخنران» در نمایشنامۀ «صندلیها» ــ «مادام» در «کلفتها» یا دربارۀ توصیف صحنههایی مانند ظهور ونگ ونل از سطل زباله در نمایشنامۀ «آخربازی» یا واقعۀ شستشوی مغزی در نمایشنامۀ «جشن تولد» مشکل میتوان تصمیم گرفت که اصطلاح گروتسک یا ابزورد را باید بکار برد.
• فراشگفتتفاوت گروتسک و فراشگفت در این است که گروتسک افراطی تر و معمولاً خصمانهتر است حال آنکه فراشگفت میتواند عجیب و غریب باشد بدون آنکه ناراحتکنندگی و عذابآوری گروتسک را داشته باشد. فراشگفت؛ از فانتزی ارتزاق میکند حال آنکه گروتسک، حتی خودِ فانتزی را هم به سخره میگیرد و بدان نگاهی کاریکاتوری دارد. از اینرو مواجهه با جنسی از فراشگفت، با تفکری گروتسک، بیشتر به چیزی همانند مضحکه نزدیکتر است. چرا که در جهانبینیِ گروتسک، هستی آنقدر تیره و تار هست که بایستی به تعاریف همچون «فراشگفت» شک کرد.
• کاریکاتورگروتسک همواره با کاریکاتور همگام بوده است. کاریکاتور همان اغراق آمیز جلوه دادن خصوصیتهای معین و مشخص است. تفاوت گروتسک و کاریکاتور در این است که کاریکاتور عناصر متضاد و ناهمگون را درهم نمیآمیزد و در آن احساس تجاوز عناصر ناجور درقلمرو یکدیگر وجود ندارد. برای مثال اگر یک بینی بیش از اندازۀ معمول بزرگ ترسیم شود، یک کاریکاتور شکل گرفته است ولی چنانچه این بینی آنقدر بزرگ شود که بقیۀ عناصر صورت را تحت شعاع قرارداده و تابع خود سازد، به یک کاریکاتور ــ گروتسک رسیدهایم چرا که [نخست] باعث ناهمسانی و اعوجاجِ حسی، [سپس] باعث انزجار و - سپس - وحشت میشود. این یعنی گروتسک حتما لازم نیست در سیرِ خود به «وحشت» برسد.
• طنززمانی که یک طنزپرداز میخواهد بیشترین حس ریشخند و انزجار را در مخاطب ایجاد نماید، قربانی خود را به گونۀ گروتسک به نمایش در میآورد. عامل اساسی که گروتسک را از طنز متمایز میسازد، آمیزش تضادها در عمل و تاثیر است. گروتسک برخلاف طنز، درست و غلط، و راست و دروغ را معین نمیکند و درس اخلاق نمیدهد؛ بلکه میکوشد تفکیک ناپذیری آنها را ارایه دهد. خنده، عصبانیت یا احساس انزجاری که طنز در مخاطب خود ایجاد میکند کاملاً تفکیکشده و جدا از هم است حال آنکه گروتسک میکوشد با تلفیق این حسها، مخاطب خود را درگیر پاسخها و واکنشهای مختلف کرده و نوعی گیجی و تشتت فکری ایجاد نماید.
• طعنهعامل رسیدن به این تشتت، طعنه است. طعنه؛ در عمل و بازتاب عمل، جنبهای عقلانی دارد و نیمه خودآگاهانه. حال آنکه گروتسک بیشتر با احساس سر و کار دارد. طعنهنویس گاهی از گروتسک به عنوان وسیلهای برای مقاصد کنایهآمیز خود استفاده مینماید ولی گروتسک با تعریفِ کلی طعنه مغایرت دارد. در گروتسک، طعنهها مُثل واقعیت شده و بنوعی بیزمان و ازلی جلوه میکنند؛ همچون واقعیتِ جهانِ آثار ابزورد که در فضایی موهوم - هرچند با المانها و دالهای واقع گرایانه روبرو هستیم. بعنوان مثال طعنههایی ولادیمیر و استراگون در «در انتظار گودو» با یکدیگر رد و بدل میکنند؛ از سر بامزگی یا ترویجِ نگاه عاقل اندر سفیهِ عقلانی نیست، بلکه واکنشی نیمهخودآگاه از وضعیتی است که هم خواهان نبودِ در آنجا هستند، و هم تن به تقدیرِ مخفی خود داده اند و انتظارِ گودو را میکشند. از اینرو طعنه سلاحشان است، برای زیرسوال بردن واقعیت و پناه جستن به یک امرواقع - گودو - مجهولی که آنان را پا در هوا گذاشته است. پس طعنه را چاشنی کلامشان کردهاند تا هم زمان را سپری کنند، هم بحالتی دیالکتیک، احساسات خودرا از وضع کنونی بیان کنند.
• مضحکهخنده در گروتسک جنبهای ضروری و اساسی دارد. یک اثر گروتسک معمولاً خنده را نیز به همراه دارد ولی مخاطب گروتسک نمیتواند از ته دل بخندد چرا که این عنصر با ادراکی مغایر و ناسازگار ارایه میگردد. برهم زنندگیِ حس متعین از لحظاتی شناسا، در گروتسک چنان است که گاه موجب میشود مخاطب از رعب یک موقعیت آگاهی دارد، ولی مضحکه فرار از آن مخمصه است. شیوهای دفعی و آنی که برای زدودنِ التهاب و ارعابِ مسئله، با آن ناگزیر است شوخی کند و آن را به سخره بگیرد. همانند اعتیاد بیمارگون به بازی «پینگ پونگ»، در اثر «آرتور آدامف» مضحکۀ نقادانهای بر جامعۀ جدید صنعتی غرب است.
🔖| {پایان قسمت چهارم(آخر)}
🎭| اجرای نمایش «در انتظار گودو»
▫️|
#Basics🌀|
@Perspective_7