Perspective | پرسپکتیو

#‌John_Ford
Channel
Art and Design
Music
Movies
Books
Persian
Logo of the Telegram channel Perspective | پرسپکتیو
@Perspective_7Promote
226
subscribers
243
photos
80
videos
162
links
• پرسپکتیو‌؛ روزنه‌ای در آیینـهٔ هنر • هنر ؛ اشتراک ناگفته و نامکشوف همه انسانهاست. Admin: @Arya_bagheryy | موسیقی | معماری | نقاشی | ادبیات | نمایش | سیـنما
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ژرژ باتای:
• زادروز ژرژ باتای؛ فیلسوف ساختارگرا



« زندگی تنها زمانی کامل است که تابع چیز خاصی نباشد، بلکه فراتر از آن باشد. عنصر عاطفی که به وجودی جمعی ارزش می‌دهد، تنها مرگ است. »



• 𝑻𝒉𝒆 𝑮𝒓𝒂𝒑𝒆𝒔 𝒐𝒇 𝑾𝒓𝒂𝒕𝒉 (𝟏𝟗𝟒𝟎)
• 𝑫𝒊𝒓: 𝑱𝒐𝒉𝒏 𝑭𝒐𝒓𝒅


▫️| #Basics
👤| #John_Ford
🌀| @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جان فورد:


« بهترین شکل یک فیلم آن است که دیالوگ‌ها کم و حرکات زیاد باشد. وقتی چنین فیلمی، از میان تصاویری ساده، زیبا و متحرک، داستانش را بگوید و شخصیت‌هایش را آشکار کند و تا حد ممکن کم دیالوگ باشد، آن وقت می‌شود یک فیلمِ تمام عیاری که از تمامیِ امکانات سینمایی‌اش بهره برده است‌. برای اجرای سینمایی، من در تمامی موضوع‌ها مناسب‌تر از یک داستان وسترن نمی‌شناسم. »


︎ به بهانه سالمرگ اسطوره سینما؛ جان فورد
︎کلیپی از نظرات فیلمسازان مختلف درباره استاد


👤| #John_Ford
🌀| @Perspective_7
هـاوارد هـاکـس:

« جان فورد موجود فوق العاده‌ای بود. ماه‌های آخر عمرش، من بیشتر از هر کس دیگری به دیدنش می‌رفتم، مرتب به او سر می‌زدم. بیشتر وقتش را به دیدن وسترن‌های خیلی قدیمی در تلویزیون می‌گذراند؛ وسترن هایی که ظرف یک هفته ساخته می‌شد. آن‌موقع هنوز هوش و حواسش به جا بود. آخرین باری که دیدنش رفتم، بعد از این که از او خداحافظی کردم و از اتاق خارج شدم، بیرون داشتم با دخترش صحبت می‌کردم... فورد از توی اتاق داد زد: «هوارد رفته یا هنوز اینجاست؟» دختر گفت: «این جاست.» گفت: «بگو بیاید، می‌خواهم باهاش خداحافظی کنم» رفتم توی اتاق و خداحافظی کردیم. بیرون که آمدم باز پشت سرم داد زد: «هوارد هنوز این جاست؟» برگشتم و گفت: «می‌خواستم بگویم خداحافظ» بعد از آن‌که از منزلش خارج شدم، به جان وین تلفن کردم و گفتم «بهتر است هر چه زودتر خودت را برسانی؛ پیرمرد رفتنی است» جان وین همان روز خود را با هلی‌کوپتر رساند و فردایش جان فورد از دنیا رفت. »


👤| #John_Ford
👤| #Howard_Hawks
🌀| @Perspective_7
▪️- آثار مـورد علاقه جــان فــورد
⚰️- به بهانه سالمرگِ وی در ٣١ اوت

🎬¦ 𝑩𝒊𝒓𝒕𝒉 𝒐𝒇 𝑵𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏 (𝟏𝟗𝟏𝟓)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑫. 𝑾. 𝑮𝒓𝒊𝒇𝒇𝒊𝒕𝒉

🎬¦ 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒐𝒏𝒐𝒓 𝑺𝒚𝒔𝒕𝒆𝒎 (𝟏𝟗𝟏𝟕)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑹𝒂𝒐𝒖𝒍 𝑾𝒂𝒍𝒔𝒉

🎬¦ 𝑻𝒐𝒍'𝒂𝒃𝒍𝒆 𝑫𝒂𝒗𝒊𝒅 (𝟏𝟗𝟐𝟏)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑯𝒆𝒏𝒓𝒚 𝑲𝒊𝒏𝒈

🎬¦ 𝑳𝒂𝒅𝒚 𝑭𝒐𝒓 𝑨 𝑫𝒂𝒚 (𝟏𝟗𝟑𝟑)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑭𝒓𝒂𝒏𝒌 𝑪𝒂𝒑𝒓𝒂

🎬¦ 𝑳𝒂 𝑮𝒓𝒂𝒏𝒅𝒆 𝑰𝒍𝒍𝒖𝒔𝒊𝒐𝒏 (𝟏𝟗𝟑𝟕)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑱𝒆𝒂𝒏 𝑹𝒆𝒏𝒐𝒊𝒓

🎬¦ 𝑵𝒊𝒏𝒐𝒕𝒄𝒉𝒌𝒂 (𝟏𝟗𝟑𝟗)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑬𝒓𝒏𝒔𝒕 𝑳𝒖𝒃𝒊𝒕𝒔𝒄𝒉

🎬¦ 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒐𝒏𝒈 𝒐𝒇 𝑩𝒆𝒓𝒏𝒂𝒅𝒆𝒕𝒕𝒆 (𝟏𝟗𝟒𝟑)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑯𝒆𝒏𝒓𝒚 𝑲𝒊𝒏𝒈

🎬¦ 𝑮𝒐𝒊𝒏𝒈 𝑴𝒚 𝑾𝒂𝒚 (𝟏𝟗𝟒𝟒)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑳𝒆𝒐 𝑴𝒄𝑪𝒂𝒓𝒆𝒚

🎬¦ 𝟑 𝑮𝒐𝒅𝒇𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓𝒔 (𝟏𝟗𝟒𝟖)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑱𝒐𝒉𝒏 𝑭𝒐𝒓𝒅

🎬¦ 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒊𝒈𝒉 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑴𝒊𝒈𝒉𝒕𝒚 (𝟏𝟗𝟓𝟒)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑾𝒊𝒍𝒍𝒊𝒂𝒎 𝑾𝒆𝒍𝒍𝒎𝒂𝒏

🎬¦ 𝑨𝒍𝒂𝒎𝒐 (𝟏𝟗𝟔𝟎)
👤¦ 𝑫𝒊𝒓: 𝑱𝒐𝒉𝒏 𝑾𝒂𝒚𝒏𝒆


📊¦ #Top10
👤¦ #‌John_Ford
🌀¦ @perspective_7
Perspective | پرسپکتیو
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵) ▪️- [بخش دوم] سوال : خودتان را چطور تعریف می کنید؟ ▪️پاسخ: جان فورد، مؤلف چند وسترن، چند داستان جنگی که در آن انسان ها از رویدادها مهمترند، مؤلف چند کمدی که در آن قدرت احساسات بر هر چیزی اولویت دارد. دلاوری،…
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵)
▪️- [بخش سوم](آخر)

سوال
: آیا در میان آثارتان، فیلم هایی وجود دارند که به سایر فیلم هایتان رجحان دهید؟

▪️ پاسخ: البته، همه فیلم هایی که در آنها جان وین بازی کرده است. حضور او برای من یک حاشیه امن ایجاد می‌کرد ! و قلعه آپاچی. فیلمی که اکشن و طنز در آن با هم ترکیب شده است و در آن برای اولین بار برادران سرخپوستم نقش قهرمان را دارند و از زاویه‌ای مثبت به آنها نگاه شده است، و در نهایت آخرین فیلمی را هم که ساختم دوست دارم، «هفت زن»، وسترنی که داستان آن در چین میگذرد و همه کابوی های آن زن هستند.

سوال: آیا فکر می کنید سینما این حق را دارد که به خودش بگوید «هنر هفتم»؟

▪️ پاسخ: من از سینما نفرت دارم، اما عاشق وسترن ساختن هستم، در سینما زندگی کنش‌گرایانه را دوست دارم، هيجان برآمده از قرقره‌مانند چرخ دنده‌های دوربین و جذبه و شور و شوق بازیگران در برابر آن و از همه بیشتر عاشق چشم اندازها هستم. کار و کار و کار... صادق بودن و صادق ماندن در هنگام کار انرژی زیادی از شما می گیرد. صادق ماندن و پرهیز از زیبایی پرستی - و فراتر از آن پرهیز از روشنفکرنمایی. وقتی که یک وسترن می سازم تنها کاری که باید بکنم این است که مستندی در غرب بسازم درست شبیه زندگی مردم آن دیار، درست شبیه به حماسه. مادامی که شما حماسه را بازنمایی کنید. هرگر دچار خطا نخواهید شد، واقعیت محضی که شما آن را از زمان تاریخ جدا می کنید و روی نگانیو ثبت می نمایید. بزرگترین افتخار من ساختن این همه فیلم نیست. من به اینکه در چهارده سالگی یک کابوی بودم افتخار می‌کنم ، سیزده دلاری که در روز درآمد داشتم از همه هزاران دلاری که از فیلم هایم کسب کرده ام، برایم باارزش تر است. آن موقع واقع احساس می کردم ثروتمند هستم.

سوال: امروز درباره سینما چطور فکر می کنید؟

▪️ پاسخ: خیلی وقت است که دیگر فیلم تماشا نمی کنم. نمی فهمم چرا نوع بشر دوست دارد مدام بر حماقت و میانمایگی‌های احمقانه‌اش تأکید کند. سکس و وقاحت و خشونت و زشتی و زوال و تباهی برایم جذاب نیست. افراط کاری حالم را بر هم می‌زند. من فقط تلاش را دارم و اینکه یک نفر مصرانه سعی کند به ورای محدودیت های خود دست یابد. برای من زندگی یعنی مواجهه صادقانه با دوستانی که به صورت هم مشت می زنند و بعد کار هم می نشینند، می‌نوشند و با هم ترانه می خوانند. زندگی (سینما) برای من کشیده شدن به سمت یک زن واقعیِ الگوست نه به سمت یک مادام بواری. زندگی یعنی هوای تازه، یعنی فضای باز، خانواده و امیدهای بزرگ.

🔍- ترجمه: آرمان صالحی
🗞- انتشارات شورآفرین
🎤| #Interview
👤¦ #John_Ford .
🌀¦ @Perspective_7
Perspective | پرسپکتیو
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵) ▪️- [بخش اول] سؤال: آقای جان فورد، چطور شد کارگردان سینما شديد؟ ▪️پاسخ: من کارگردان شدم چون به اندازه کافی بخت با من یار بود و برادری داشتم که پیش از من به کارگردانی علاقمند شده بود و مرا با این هنر صنعت آشنا…
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵)
▪️- [بخش دوم]

سوال
: خودتان را چطور تعریف می کنید؟

▪️پاسخ: جان فورد، مؤلف چند وسترن، چند داستان جنگی که در آن انسان ها از رویدادها مهمترند، مؤلف چند کمدی که در آن قدرت احساسات بر هر چیزی اولویت دارد. دلاوری، خنده و احساسات. مابقی هیچ است و هیچ.

سوال : شما صرفا کارگردانی نیستید که فریاد می زند «اکشن» و دوربین ها کار فیلم برداری را آغاز می کنند بلکه خودتان هم اهل «اکشن» بوده اید و به اصطلاح امروزی ها اهل عمل هستید. شما در جنگ جهانی دوم سرباز نیروی دریایی بوده اید و تجربه حضور در دو نبرد اقیانوس آرام و نورماندی را داشته اید.

▪️پاسخ: به همین دلیل است که پاریس را تا این حد دوست دارم. یکی از دلچسب ترین خاطرات زندگی‌ام بموقعی مربوط می‌شود که در کره دولا په با یکی از گروهان‌های اس‌اس مواجه شدیم و آنها را در هم کوبیدیم. جنگ میان ما به خاطر نفرت ما از هم نبود. ما به واسطه اعتقاد به باورهایمان در برابر هم ایستادیم. در سال ۱۹۴۴ هم، من در رویدادهای مربوط به محوطه جلوی کلیسای نوتردام حضور داشتم، هر بار که به پاریس می آیم به «بایو» می روم تا به اعضای ارتش مقاومت فرانسه که با آنها در ارتباط بودم و البته به شماری از همرزمانم که در آنجا مدفون هستند، ادای احترام می کنم.

سوال: سیر تکامل سینمای آمریکا را چطور ارزیابی می کنید؟

▪️پاسخ: عمر هالیوود به پای رسیده است. پایتخت های نوین جهان سینما، لندن و پاریس و احتمالا رم هستند. در امریکا اکثر توجه ها به سمت تلویزیون رفته است. دوران سینما یعنی دوران کاریِ ما گذشته است؛ به همین دلیل است که من بیکار یا بهتر است بگویم نیمه بیکار هستم !

سوال: اما شما هنوز پروژه‌های پرشماری در دست دارید؟

▪️پاسخ: پیش از هر چیز مایل بودم فیلمی اقتباسی در ستایش «ژونمر»، هوانبرد بزرگ فرانسوی بسازم که شوربختانه به نتیجه نرسید، اما این کتاب به هیچ وجه از ذهنم بیرون می‌رود. داستان آن درباره برد «لكسينگتون» است و من در حال حاضر مشغول نوشتن فیلم نامه هستم. من سعی می کنم این فیلم را برای مردم بسازم. برای همه آدم هایی که اکنون خود را آمریکایی می نامند، برای همه آن کشاورزانی که به تدریج به این خاک و این سرزمین جدید وابسته شدند و برای همه کسانی که علیه سربازان انگلیسی قیام کردند. این جنبه از تولد ملتی به نام امریکا یعنی وجه مردمی، روستایی و خشن تاریخ برای من از خود برد که در واقع تبلور این تحول تاریخی است، جذابیت بیشتری دارد من این رویکرد نسبت به تاریخ را دوست دارم. مایل هستم فیلم هایم را به مردمان کوچکی تقدیم کنم که به ناگاه متوجه شدند به یک دسته، به یک اجتماع و به یک جامعه مستقل تعلق دارند. فرانسه در جنگ استقلال ما حضور داشت و همکاری زیادی با پدران ما انجام داد. درست شبیه به نقشی که در زمان حکومت ناپلئون برای استقلال ایرلند ایفا کرد. به همین دلیل است که از مشارکت در آزادسازی فرانسه، به خود افتخار می کنم. امیدوارم فرانسوی ها هم به تولید فیلم جدید من درباره نبرد لکسینگتون که در واقع برای ما حکم آزادسازی زندان باستيل را دارد، علاقمند شوند.

سوال: برای یک فیلم‌ساز تازه کار چه توصیه‌ای دارید؟

▪️پاسخ: از «رابرت پاریش» پرسید. او به شما پاسخ خواهد داد. پس از مدتی که بعنوان دستیار کارگردان در کنار من بود، موقعیتی به دست آورد که کارگردانی را تجربه کند. بنابراین نزد من آمد تا از من توصیه‌ای کارساز بشنود. من به او گفتم: بین دو چشم هدف بگیر... اینطور... و بعد با مشت به بینی او کوبیدم. از آن زمان به بعد برخی از کارهای اورا دیده‌ام و متوجه شده ام که درس آن روز را به خوبی درک کرده است. برایم جالب بود چون تصاویر او همچون مشت مستقیم بر صورت من کوبیده میشوند. من یک پیشگام هستم و به پیشگامی خود افتخار می کنم، به شما هشدار می‌دهم، على رغم عشقی که به کارم دارم از تحليل آن متنفر هستم، صحبت کردن درباره فیلم‌هایم این حس را بمن می‌دهد که نتوانسته‌ام در آثارم حرفی که در ذهن داشتم را به مخاطب منتقل کنم.


🔗- [ادامه دارد...]
🔍- ترجمه: آرمان صالحی
🗞- انتشارات شورآفرین
🎤| #Interview
👤¦ #John_Ford .
🌀¦ @Perspective_7
▪️- مصاحبهٔ "اریک لوگب" با "جان فورد" (۱۹۶۵)
▪️- [بخش اول]

سؤال: آقای جان فورد، چطور شد کارگردان سینما شديد؟

▪️پاسخ: من کارگردان شدم چون به اندازه کافی بخت با من یار بود و برادری داشتم که پیش از من به کارگردانی علاقمند شده بود و مرا با این هنر صنعت آشنا کرد. من در سیزده سالگی پادوی یک کارگاه کفش سازی بودم. سه سال بعد، برادرم در هالیوود موقعیت خوبی برای خودش دست و پا کرد و از من خواست که به او بپیوندم . یک جفت چکمه سایز هفت از کارگاه دزدیدم و از عرض امریکا گذشتم تا به برادرم رسیدم. "فرانسیس" کارگردان شده بود. روحیه کار خانوادگی یک خصلت ایرلندی است و "فرانسیس" هم مرا استخدام کرد تا به عنوان دستیار در کنارش باشم. فامیل اصلی ما "اوفيني" است اما "فرانسیس" اسم مستعار "فورد" را برای خود انتخاب کرده بود. من هم پایم را جای پای او گذاشتم و به مدت ده سال نام "جک فورد" را برای خودم برگزیدم. ما دو برادر با داشتن پروژه های مشترک و با حضور در یک فیلم به طور همزمان، اوقات خوش و لذت بخش زیادی داشتیم!

سوال: در نهایت جان فورد جای جک فورد را گرفت..

▪️پاسخ: بله این مسأله در سال [۱۹۲۳] اتفاق افتاد. از آن زمان به بعد، من از برادرم سبقت گرفتم. او به بیماری لاعلاجی مبتلا شده بود اما من همیشه در پروژه هایم جایی برای او در نظر می گرفتم. او تا سال [۱۹۵۳] یعنی زمان مرگش همواره در کنار من ایستاده بود. سی و سه سال عشق برادرانه ناب !!

سوال: آیا برای کارگردانی بازیگران سبک خاصی دارید؟

▪️پاسخ: رفاقت تنها شیوه کارگردانیِ بازیگران است. چطور می توانم با کسانی همچون "ویکتور مک‌لاگلن" و "هنری فوندا" به زبانی غیر از دوستی و برادری صحبت کنم؟ آدم‌هایی که با من کار کرده اند اصطلاح معروف مرا به یاد دارند که چه در تله فیلم برداری و چه در مرحله تدوين مدام از آن استفاده می کنم: «خوب بود اما باید بهتر شود.»

سوال: معیار شما برای انتخاب یک درونمایه چیست؟

▪️پاسخ: من به عنوان یک کارگردان و یک مخاطب سینما، فیلم های ساده، سرراست و صادق را دوست دارم. هیچ چیزی بیشتر از فخرفروشی، ادا و اطوارِ سبک گرایانه، خودنمایی های تکنیکی و بیشتر از همه روشنفکرنمایی های مسخره برای من نفرت انگیز نیست.

سوال: برای تکنیک چه جایگاهی قائل هستید؟

▪️پاسخ: تکنیک چیزی نیست که شما روی پرده می بینید بلکه صرفا به آنچه مخاطب بر روی پرده می بیند عمق و معنا می بخشد. تکنیک به کنش ها، قهرمان ها، شخصیت ها و چشم اندازها هویت می دهد. از نظر من فیلمی موفق است که مخاطب آن سالن را با رضایتمندی ترک کند، با شخصیت ها همذات‌پنداری کند و از داستان آن لذت ببرد و از آن انرژی بگیرد.

سوال: شما پس از ساختن اسب آهنی در سال [۱۹۲۴] تاکنون، چهار اسکار برده اید، جشنواره های کن و ونیز و... به شما جایزه داده اند. آیا در میان انبوه جوایزی که کسب کرده اید هیچ جایزه ای وجود دارد که برایتان معنای خاصی داشته باشد؟

▪️پاسخ: خیر. من این کار را دوست دارم. اما از تحلیل و ارزش گذاری دیگران در مورد کارهایم متنفر هستم. من یک دهقان زاده‌ام و به آن افتخار میکنم.

سوال : بهترین خاطره ای که از سینما دارید، چیست؟

▪️پاسخ: دریافت عنوان افتخاری رئیس قبیله با اسم «سرباز بزرگ» از قبیله ناواهو. مردم که فکرمیکنم بیشترشان روشنفکرنماهای تازه تحصیل کرده هستند، همیشه میگفتند که من دوست دارم سرخپوست‌هارا در آثارم بکشم. اما امروز همین مردم، البته بدون آنکه دستشان را در جیب مبارکشان کنند. رساله ها و بیانیه های انسان دوستانه در حمایت از سرخ پوستان صادر می کنند، البته که از دسته روشنفکران فکرنکنم کم شده باشد، چون هنوز در برخی نقدها چنین حرف های بامزه‌ای باز به گوشم میخورد. اما فروتنانه میگویم که برادرانه با سرخپوستان کار کرده ام. شاید به همین دلیل بوده است که در طول فیلم‌برداری "اسب آهنین" رییس قبیله، "کودی چشم آهنی" ، با من دوست شد. احساس نزدیکی و برادر بودن با سرخپوستان برای من بیشتر از همه اسکارهایی که برده‌ام ارزش دارد. شاید این احساس از آن ریشه ایرلندی و پایبندی من به خانواده و زیبایی می آید، آن هم در این جهان مدرن توده‌ها و مسئولیت گریزی های جمعی. چه کسی بهتر از یک ایرلندی می تواند هم سرخ پوستان را درک کند و هم شیفته اسطوره سواره نظام آمریکا باشد؟!. حال بذار روشنفکرانی که تازه با سینما آشنا شده اند بمن لقب کسی که از سرخپوست ها متنفر است بدهند، مگر اصلا اونها مهم هستند؟. من از باور قلبی خودم مطمئنم. ما در دو سوی یک حماسه بوده ایم. امریکای آن روزها این‌گونه بود.

🔗- [ادامه دارد...]
🔍- ترجمه: آرمان صالحی
🗞- انتشارات شورآفرین
🎤| #Interview
👤¦ #John_Ford .
🌀¦ @Perspective_7