قسـم به ترمهی ناز و انتظــار صنـدوقچـهای از صبـــر جهیزیهی لحظهها شده بیا تا طبقطبق نــور برقصـــد نگاهــم و بوتهبوته عـشـق بچینــد آسمــان سینـهام
قسـم به ترمهی ناز و انتظــار صنـدوقچـهای از صبـــر جهیزیهی لحظهها شده بیا تا طبقطبق نــور برقصـــد نگاهــم و بوتهبوته عـشـق بچینــد آسمــان سینـهام
خاتون خنیاگر شعرهایم خیالت راحت من دیگر تنها نیستم تنهایی هست سایهی ایهام خدا هست غبار کفشهای مادرم هست و اطاقی را پوشیدهام که هر ثانیه مرا بالا میآورد خاتون خنیاگر خیالم آسوده باش در هیاهو غرقم به زندگیات برس و آدمهایت و شرارهای که هالهای از وابستگیست تو به جماعت یک دجله جمعیت و من به وسعت سایهی یک حصار تعلق داریم