روی دنیا ببند پنجره را
تا کمی در هوای من باشی
چون قرار است بعد از این، تنها
بانوی شعرهای من باشی
چند بیتی به یاد تو غمگین
چند بیتی کنار تو لبخند
عصرها عشق میزند به سرم
تلخ و شیرینِ چای من باشی
من بخوانم تو سر تکان بدهی
تو بخوانی دلم تکان بخورد
آخرِ شعر ازخودم بروم
تو بمانی، صدای من باشی
من پُرم از گناه و آدم و سیب
از تو و عاشقانههای نجیب
نیتت را درست کن، این بار
جای شیطان خدای من باشی
با چه نامی تو را صدا بزنم؟
آی خاتون با شکوه غزل
«عشق» هر چند اسم کوچک توست
دوست دارم «شما»ی من باشی
کاش یک شب بهجای زانوی غم
شانههای تو بود در بغلم
در تب خوابها و حسرتها
کاش یک لحظه جای من باشی
شاید این بغض آخرم باشد
چشمهای مرا ندیده بگیر
فکر دیوانهای برای خودت
فکر چتری برای من باشی
بیت آخر همیشه بارانیست
هر دو باید به خانه برگردیم
این غزل را مرور کن هرشب
تا کمی در هوای من باشی
#اصغر_معاذی#شعر_خوب_بخوانیمhttps://t.center/nouripoem