🔹آزمون اکسیژن کلاس را میمکد!
«آموزش و ذهنیت تجاری» عنوان کتابی است از ساموئل آبرامز؛ مدیر مرکز مطالعات خصوصیسازی آموزش در دانشگاه کلمبیا- آمریکا که سالها سابقۀ تدریس در دبیرستان بیکن در نیویورک را دارد. کتاب در سال ۲۰۱۶ از سوی انتشارات دانشگاه هاروارد منتشر شده است. او در این کتاب با استفاده از دادهها و اسناد بسیار روند خصوصیسازی آموزش در آمریکا را نقد میکند و توضیح میدهد که چرا گونههای مختلف خصوصیسازی ایدۀ بسیار بدی برای آموزش است. به باور او، آموزش برخلاف آموزههای طرفداران بازار آزاد حوزهای نیست که مکانیزم بازار بتواند منابع را بهطور بهینه تخصیص دهد.
🔸بعد از فروپاشی دیوار برلین به غلط این تصور ایجاد شد که میتوان همۀ خدمات را به بخش خصوصی سپرد. اینها از تفاوت بین خدمات گسسته (که بهراحتی قابل اندازهگیری هستند) و خدمات پیچیده غافلاند. مصرفکنندۀ اصلی مدرسه، کودک است که توانایی محدودی برای ارزیابی خدمات دارد و والدین (بهعنوان مالیاتدهنده) با فاصله از این خدمات قرار دارند. آزمونهای استاندارد هم بهعلت انواعی از دستکاریها راهکار مناسبی برای ارزیابی نیستند و اساساً اتکای زیاد به آزمون به ازبینرفتن آموزش در حوزههایی شده که قابل آزمون نیستند. والاستریت در دهۀ ۱۹۹۰ پیشبینی میکرد که مدیران انتفاعی میتوانند عملکرد بهمراتب بهتری در مدارس داشته باشند و برآورد میکردند که تا سال ۲۰۱۰ حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد مدارس آمریکا (۱۰ تا ۲۰ هزار مدرسه) برونسپاری خواهد شد. اما آنچه در عمل رخ داد تنها حدود ۰.۷ مدرسه واگذار شد که اغلب هم با چالشهای جدی مواجه شدند. نمونۀ بارز آن مدارس ادیسون بودند که در سال ۱۹۹۲ راهاندازی شدند و بهسرعت رشد کردند، اما در اوایل دهۀ ۲۰۰۰ با نتایج علمی و مالی مأیوسکننده به حاشیه رفتند. مهمترین سازوکار این مدارس این بود که با دامنزدن به آزمونها، تمایز خود را به والدین نشان دهند.
🔸بخشی از بحث کتاب این است که چرا این ایدۀ وال استریت غلط از آب در آمد و چرا در آمریکایی که ذهنیت تجاری جزیی از دی.ان.ای مردم است، بازار د رآموزش شکست خورد؟ جدای از پنهانکاریهای گستردۀ مالی و مالیاتی که رخ داد، اتمیزهکردن مدارس در منطقه (تفکیک مدارس به خوب و بد) موجب کاهش تعداد مدارس در منطقه و چالش ایابوذهاب دانشآموزان برای والدین شد. هرچند «مدارس خوب» فرصتهایی را برای برخی دانشآموزانِ غربالشده ایجاد میکنند، اما سایر دانشآموزان را پشت در میگذارند. این وضعیت نشان داد که گونههای مختلف خصوصیسازی پاسخ مناسبی برای مسائل آموزش از جمله شکست دولت نیستند. باید پذیرفت که در آمریکا این باور شکل گرفته که برخی خانوادهها لیاقت داشتن بهترینها را برای فرزندانشان ندارند، زیرا ممکن است آنرا هدر دهند یا از آن استفاده نکنند، پس بهتر است خدمات ارزانتری بگیرند!
🔸آبرامز توضیح میدهد که مدافعان چنین روندی تکنیکهای غلطی را برای بهبود کسبوکار مدارس در پیش گرفتهاند. برای مثال، توضیح میدهد که پرداخت براساس عملکرد معلمان چگونه موجب ناهماهنگی و انحراف در انگیزۀ معلمان میشود، خلاقیت و نوآوری آموزش را محدود میکند، به محافظهکاری در بین معلمان دامن میزند، و معلمان به رقبای همدیگر تبدیل میشوند و از کار گروهی کنار میکشند. او تأکید میکند که جذابتر کردن تجربۀ کاری معلمان و ارتقای احترام حرفۀ معلمی بیشترین تأثیر را در عملکرد معلمان خواهد داشت.
🔸او ادامه میدهد که ما بیش از هر زمان دیگری به خیر عمومی نیاز داریم. ما به مدارس عمومی باکیفیت نیاز داریم که اعتماد عمومی و احساس تعلق و سرنوشت مشترک را تقویت کند. ضروری است که منابع کافی برای همۀ مدارس تأمین شود و معلمان با درآمد خوب و شرایط کاری مناسب و در کلاسهای با تراکم کمتر آموزش دهند. علاوهبراین باید روی گسترش پیشدبستانیهای باکیفیت و خدمات پزشکی و دندانپزشکی و مشاورۀ مرتبط با مدرسه سرمایهگذاری کرد. این سرمایهگذاریها ممکن است در کوتاهمدت پرهزینه تلقی شوند، اما در بلندمدت بسیار کارا و اثرگذار هستند. زمانی آرن دانکن؛ وزیر سابق آموزش آمریکا، در سال ۲۰۱۴ گفت: «آزمونها، اکسیژن کلاس را میمکند». ما با این آزمونها داریم نقش مدرسه و آموزش را به محاق میبریم. این حجم از آزمون، زمان آموزش را در مدارس کاهش میدهد. ما به جای اینکه همۀ دانشآموزان و نظام آموزش را درگیر آزمونهای استاندارد کنیم، باید تنها نمونهای از دانشآموزان را ارزیابی کنیم و هدف آزمون در وهلۀ اول ارزیابی نظام آموزشی باشد.
https://s32.picofile.com/file/8480927518/education_cover.jpg
@omidi_reza