کودکان کار و خیابان

#نه_سلطنت_نه_رهبری_آزادی_و_برابری
Канал
Запрещенный контент
Социальные сети
Образование
Юмор и развлечения
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کودکان کار و خیابان
@NA_BE_KAR_KOODAKANПродвигать
1,19 тыс.
подписчиков
10 тыс.
фото
6,79 тыс.
видео
8,07 тыс.
ссылок
نه به کار کودکان ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
یادمان یک سفر علمی پیش از انقلاب:

مارگان روستایی است در برهوت بخش میانکنگی از زابل که هر ساله میدان تاخت و تاز بادهای صد و بیست روزه ی سیستان است  و مقهور هجوم ریگهای روان.
در این سفر گروهی از دانشجویان سال آخر جغرافیا در معیت یکی از معلمان به نقاط مختلف ایران سفر میکردند و سعی داشتند بحثهای سر کلاس را در روی زمین به محک تجربه بزنند، پرسشنامه تهیه کنند و شخصن آنچه را در این دوزخ میگذرد به چشم ببینند.
در طی سفر بناگاه از پشت شیشه اتوبوس به اشباح دو انسان نما برخورد شد که مرتبن ظاهر و محو میشدند. ایستادیم و چند تن از دانشجویان پیاده شدند و به سوی آنها رفتند. دو مرد روستایی بودند مشغول کار در مزرعه: یکی جوان لاغراندام و بالابلند و آن دیگری سالمندتر و چاقتر. مرد جوان پیراهنش را کنده بود؛ ریسمان بلند و ضخیمی بسته به تنه ی درختی و می کوشید آنرا از روی کپه هایی از ارزن بگذراند. صدای سگهایی ناپیدا یک بند می آمد. در چشم انداز هرچه بود تپه هایی از شن بود و نشانی از خانه نمودار نبود. . از جوان پرسیدم پس خانه های روستای مارگان در کجاست و اینهمه سگ درمیان تپه ها چه می میکنند؟ او تپه ساری نزدیک را نشان داد و افزود: این تپه ها روی خانه های ما را پوشانده اند ما در زیر آنها زندگی می کنیم. اما بدون سگها زندگی در اینجا ممکن نیست زیرا فقیرتر از ما در اینجا بسیارند. بسیاری از دانشجویان وقتی سوار اتوبوس می شدند، می گریستند.

مارگان

کلون های کلان،
بر دروازه های خسته و هراسان
شب آبستن هجوم دیگری است.
گذر هراسناک بادی طاعونی،
از میان گریبان آبکندهای خشکیده،
از میان کوچه های بی روزن،
از شکاف چشمدانهای فشرده از گزش زنبورهای باد.

جای پای سواران را
روبیده است باد.

شب با ترنم ستارگان
و سحر با بانگ خروسان
بیگانه است.
کاریزهای تشنه،
زیر آفتابی جهنمی،
له له می زنند،
و افعیان جهنمی،
چنبر زده بر بام فروهشته ی خانه ها
رد گمشدگان خود را
پی می گیرند.
ساعتهای شنی
نیمه های خالی خود را
از فاجعه می انبارند.
رهنوردان فرومانده در حریم توفان
اشباح درهم پیچیده ی خود را بر دوش می کشند
در دشتهای تشنه ی خاک آلود.

آن سوی تر
مردان نیم برهنه
با چهره هایی برآماسیده از تهاجم باد
با تسمه های پر گره بر دوش
می رانند
کنده های ستبر چوبین را
در معبر باد طاعونی
بر خوشه های پلاسیده ی ارزن

در قفس تنگ دنده هاشان
مرغی خونین بال می موید
و باد گرسنه
در لایش بی توقف سگ ها
خود را به دروازه های بسته
فرو می کوبد.

برگرفته از کتاب :
واپسین سرود
نوشته ی زنده یاد دکتر سیروس سهامی
#نه_سلطنت_نه_رهبری_آزادی_و_برابری
#جهانی_بدون_ستم_و_استثمار
#نان_کار_آزادی_حکومت_شورایی





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN