کودکان کار و خیابان

#فروغ‌_فرخزاد
Channel
Prohibited Content
Social Networks
Education
Humor and Entertainment
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel کودکان کار و خیابان
@NA_BE_KAR_KOODAKANPromote
1.19K
subscribers
10K
photos
6.79K
videos
8.07K
links
نه به کار کودکان ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
کودکان کار و خیابان
#برابری_زن_و_مرد #جنبش_زنان #انقلاب_زنانه #زنان‌پیشرو #آزادی_جامعه_درگرو_آزادی_زنان_است https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
همه‌ی هستی من آيه‌ی تاريكی‌ست
كه تو را در خود تكراركنان
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در اين آيه تو را آه كشيدم، آه.

من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم.

زندگی شايد
يك خيابان دراز است كه هر روز زنی با زنبيلی از آن می‌گذرد.

زندگی شايد
ريسمانی‌ست كه مردی با آن خود را از شاخه می‌آويزد.

زندگی شايد طفلی‌ست كه از مدرسه برمی‌گردد
زندگی شايد افروختن سيگاری باشد در فاصله‌ی رخوتناک دو هم‌آغوشی
يا عبور گيج رهگذری باشد
كه كلاه از سر بر می‌‌دارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندی بی‌معنی می‌گويد «صبح بخير»

زندگی شايد آن لحظه‌ی مسدودی‌ست
كه نگاه من، در نی‌‌نی چشمان تو خود را ويران می‌سازد
و در اين حسی‌ست
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت.

در اتاقی كه به اندازه‌ی يک تنهايی‌ست
دل من
كه به اندازه‌ی يک عشق است
به بهانه‌ها‌ی ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد
به زوال زيبای‌گل‌ها در گلدان
به نهالی كه تو در باغچه‌ی خانه‌مان كاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
كه به اندازه‌ی يك پنجره می‌خوانند.

آه...
سهم من اين است
سهم من اين است
سهم من،
آسمانی‌ست كه آويختن پرده‌ای آن را از من می‌گيرد
سهم من پايين رفتن از يک پله‌ی متروک است
و به چيزی در پوسيدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدايی جان‌دادن كه به من می‌گويد:
«دست‌هايت را
دوست می‌دارم»

دست‌هايم را در باغچه می‌كارم
سبز خواهد شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت.

گوشواری به دو گوشم می‌آويزم
از دو گيلاس سرخ هم‌زاد
به ناخن‌هايم برگ گل كوكب می‌چسبانم
كوچه‌ای هست كه در آنجا
پسرانی كه به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردن‌های باريک و پاهای لاغر
به تبسم‌های معصوم دختركی می‌انديشند كه يك شب او را
باد با خود برد
كوچه‌ای هست كه قلب من آن را
از محله‌های كودكيم دزديده است.

سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمی از تصويری آگاه
كه ز مهمانی يك آينه بر می‌گردد
و بدين سان است
كه كسی می‌ميرد
و كسی‌ می‌ماند.

هيچ صيادی در جوی حقيری كه به گودالی می‌ريزد
مرواريدی صيد نخواهد كرد.
من پری كوچک غمگينی را
می‌شناسم كه در اعماق اقيانوسی مسكن دارد
و دلش را در يك نیلبک چوبين
می‌نوازد، آرام، آرام
پری كوچک غمگينی
كه شب از يك بوسه می‌ميرد
و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد...




#فروغ_فرخزاد

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی






https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#فروغ_فرخزاد #برابری_زن_و_مرد #انقلاب_زنانه #انقلاب_زن_زندگی_آزادی https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
چرا توقف کنم، چرا؟
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت: فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی می چرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می رسد
و چاه های هوایی
به نقب های رابطه تبدیل می شوند
و روز وسعتی است
که در مُخیلهٔ تنگ کرم روزنامه نمی گنجد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگهای حیات می گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد
چرا توقف کنم؟
چه می تواند باشد مرداب
چه می تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فساد
افکار سردخانه را جنازه های باد کرده رقم می زنند.
نامرد، در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان کرده است
و سوسک... آه
وقتی که سوسک سخن می گوید.
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهوده است.
همکاری حروف سربی
اندیشهٔ حقیر را نجات نخواهد داد.
من از سُلالهٔ درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیابهای بادی می پوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهٔ معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا تنها صداست که می ماند
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهار گانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامهٔ قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
مرا به زوزهٔ دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چه کار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلأ گوشتی چه کار
مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گلها می دانید؟






#فروغ_فرخزاد
#برابری_زن_و_مرد
#انقلاب_زنانه
#انقلاب_زن_زندگی_آزادی






https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #رفاه_عدالت_برابری #نه_به_اعدام https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
ﻣﺮﮒ ﻣﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ
ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻧﻮﺭ
ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﻏﺒﺎﺭ ﺁﻟﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ
ﯾﺎ ﺧﺰﺍﻧﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﺭ

ﻣﺮﮒ ﻣﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺭﻭﺯ ﭘﻮﭼﯽ ﻫﻤﭽﻮ ﺭﻭﺯﺍﻥ ﺩﮔﺮ
ﺳﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺎ ‚ ﺩﯾﺮﻭﺯﻫﺎ

ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﻢ ﻫﻤﭽﻮ ﺩﺍﻻﻧﻬﺎﯼ ﺗﺎﺭ
ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻤﭽﻮ ﻣﺮﻣﺮﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﺗﻬﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﺭﺩ

ﻣﯽ ﺧﺰﻧﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ
ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﺷﻌﺮ
ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺧﻮﻥ ﺷﻌﺮ

ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺶ
ﻣﯽ ﺭﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﮐﻢ ﻧﻬﻨﺪ
ﺁﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ
ﮔﻞ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺭ ﻏﻤﻨﺎﮐﻢ ﻧﻬﻨﺪ

ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﻧﺎﮔﻪ ﺑﻪ ﯾﮑﺴﻮ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﯿﺮﻩ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻧﺎﺷﻨﺎﺳﯽ ﻣﯽ ﺧﺰﻧﺪ
ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎ ﻭ ﺩﻓﺘﺮﻫﺎﯼ ﻣﻦ

ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﭘﺎ ﻣﯽ ﻧﻬﺪ
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﯼ
ﺩﺭ ﺑﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯾﯽ ﻧﻘﺶ ﺩﺳﺘﯽ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﯼ

ﻣﯽ ﺭﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﻭ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ ﺯ ﺧﻮﯾﺶ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺩﺑﺎﻥ ﻗﺎﯾﻘﯽ
ﺩﺭ ﺍﻓﻘﻬﺎ ﺩﻭﺭ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﻣﯽ ﺷﺘﺎﺑﻨﺪ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐ
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﻫﻬﺎ
ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ
ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺭﺍﻫﻬﺎ

ﻟﯿﮏ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺳﺮﺩ ﻣﺮﺍ
ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﺩ ﺧﺎﮎ ﺩﺍﻣﻨﮕﯿﺮ ﺧﺎﮎ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺿﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ
ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻣﯿﭙﻮﺳﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ

ﺑﻌﺪ ﻫﺎ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺎﺩ
ﻧﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮﯾﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺳﻨﮓ
ﮔﻮﺭ ﻣﻦ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ اﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﻨﮓ



#فروغ_فرخزاد

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#زنان‌پیشرو #انقلاب_زنانه #برابری_زن_و_مرد #جنبش_زنان #آزادی_جامعه_درگرو_آزادی_زنان_است https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
همه‌ی هستی من آيه‌ی تاريكی‌ست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در اين آيه تو را آه كشيدم ، آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم.

زندگی شايد
يك خيابان دراز است كه هر روز زنی با زنبيلی از آن می‌گذرد
زندگی شايد
ريسمانی‌ست كه مردی با آن خود را از شاخه می‌آويزد
زندگی شايد طفليی‌ست كه از مدرسه برمی‌گردد
زندگی شايد
عبور گيج رهگذری باشد
كه كلاه از سر برمی‌دارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندی بی معنی می‌گويد:«صبح بخير»
زندگی شايد آن لحظه‌ی مسدودی‌ست
كه نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ويران می‌سازد
و در اين حسی‌ست
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت.

در اتاقی كه به اندازه‌ی يك تنهايی‌ست
دل من
كه به اندازه‌ی يك عشق است
به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد
به زوال زيبای گل‌ها در گلدان
به نهالی كه تو در باغچه‌ی خانه‌مان كاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
كه به اندازه‌ی يك پنجره می‌خوانند.

آه...
سهم من اين است
سهم من اين است
سهم من،
آسمانی‌ست كه آويختن پرده‌ای آن را از من می‌گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله‌ی متروك است
و به چيزی در پوسيدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدايی جان دادن كه به من می‌گويد:
«دست‌هايت را
دوست می‌دارم»
دست‌هايم را در باغچه می‌كارم
سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم می‌آويزم
از دو گيلاس سرخ هم‌زاد
و به ناخن‌هايم برگ گل كوكب می‌چسبانم
كوچه‌ای هست كه در آن‌جا
پسرانی كه به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردن‌های باريك و پاهای لاغر
به تبسم‌های معصوم دختركی می‌انديشند كه يك شب او را
باد با خود برد
كوچه‌ای هست كه قلب من آن را
از محله‌های كودكی‌ام دزديده است.

سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمی از تصويری آگاه
كه ز مهمانی يك آينه بر می‌گردد
و بدين‌سان است
كه كسی می‌ميرد
و كسی می‌ماند.

هيچ صيادی در جوی حقيری كه به گودالی می‌ريزد
مرواريدی صيد نخواهد كرد.
من پری كوچك غمگينی را
می‌شناسم كه در اعماق اقيانوسی مسكن دارد
و دلش را در يك نی‌لبك چوبين
می‌نوازد، آرام، آرام
پری كوچك غمگينی
كه شب از يك بوسه می‌ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد.



📚 تولدی دیگر

#فروغ‌_فرخزاد





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#آزادی_جامعه_درگرو_آزادی_زنان_است https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
ﺗﻨﻬﺎتر ﺍﺯ ﻳﮏ ﺑﺮﮒ
ﺑﺎ ﺑﺎﺭ ﺷﺎدی‌های ﻣﻬﺠﻮﺭﻡ
ﺩﺭ آب‌های ﺳﺒﺰ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ‌ﺭﺍﻧﻢ
ﺗﺎ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﮒ
ﺗﺎ ﺳﺎﺣﻞ غم‌هاﯼ ﭘﺎﻳﻴﺰﯼ
ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ‌ﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪٔ ﺑﯽ‌ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻋﺸﻖ
ﺩﺭ ﺳﺎیهٔ ﻓﺮّﺍﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ
ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪٔ ﻧﺎﭘﺎﻳﺪﺍﺭﯼ‌ﻫﺎ.

شب‌ها ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﭼﺮﺧﺪ ﻧﺴﻴﻤﯽ ﮔﻴﺞ
ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮐﻮﺗﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ
شب‌ها ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﭘﻴﭽﺪ ﻣِﻬﯽ ﺧﻮﻧﻴﻦ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ‌های ﺁﺑﯽ رگ‌ها
شب‌ها ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﻢ
ﺑﺎ ﺭﻋﺸﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ، ﺗﻨﻬﺎ -
ﺩﺭ ﺿﺮﺑﻪﻫﺎﯼ ﻧﺒﺾ ﻣﯽﺟﻮﺷﺪ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﺴﺘﯽ، ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻴﻤﺎﺭ
(ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺭه‌ﻫﺎ ﺭﺍﺯی‌ست)
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻩ
ﺑﺮ سنگ‌های ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﮐﻨﺪﻧﺪ
ﺁن‌ها ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻂ ﺳﻘﻮﻁ ﺧﻮﻳﺶ
ﻳﮏ ﺷﺐ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻮﻫﺴﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﯽ ﺗﻠﺦ ﺁﮐﻨﺪﻧﺪ
(ﺩﺭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩست‌های ﭘﺮ،
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﻴﺴﺖ
ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪﻫﺎ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ)
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺁب‌ها ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺩﺭ آب‌های ﺳﺒﺰ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪﻫﺎ ﻣﯽﺯﻳﺴﺖ.

ﻣﺎ ﻳﮑﺪﮔﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻔﺴﻬﺎﻣﺎﻥ
ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻣﯽﺳﺎﺯﻳﻢ
ﺁﻟﻮﺩﻩٔ ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ
ﻣﺎ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩ ﻣﯽﺗﺮﺳﻴﻢ
ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﺎﻳﻪﻫﺎﯼ ﺷﮏ
ﺩﺭ ﺑﺎغ‌های ﺑﻮﺳﻪﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﺑﺎﺯﻳﻢ
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﯽﻫﺎﯼ ﻗﺼﺮ ﻧﻮﺭ
ﺍﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﻟﺮﺯﻳﻢ.

ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻮ ﺍﻳﻨﺠﺎﻳﯽ
ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﭼﻮﻥ ﻋﻄﺮ ﺍﻗﺎﻗﯽﻫﺎ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪﻫﺎﯼ ﺻﺒﺢ
ﺑﺮ ﺳﻴﻨﻪﺍﻡ ﺳﻨﮕﻴﻦ
ﺩﺭ ﺩست‌هاﻳﻢ ﺩﺍﻍ
ﺩﺭ ﮔﻴﺴﻮﺍﻧﻢ ﺭﻓﺘﻪ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﻣﺪﻫﻮﺵ.

ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻮ ﺍﻳﻨﺠﺎﻳﯽ
ﭼﻴﺰﯼ ﻭﺳﻴﻊ ﻭ ﺗﻴﺮﻩ ﻭ ﺍﻧﺒﻮﻩ
ﭼﻴﺰﯼ ﻣﺸﻮّﺵ ﭼﻮﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﺭﻭﺯ
ﺑﺮ ﻣﺮﺩمک‌های ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻢ
ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﺴﺘﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ.

ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽﮔﻴﺮﻧﺪ
ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﻣﯽﭼﻴﻨﻨﺪ
ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﯼ ﺑﺮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ می‌ﺑﻨﺪﻧﺪ
ﺷﺎﻳﺪ...
ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻤﯽﺑﻴﻨﻢ.

ﻣﺎ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻨﯽ ﻫﺮﺯﻩ ﺭﻭﻳﻴﺪﻳﻢ
ﻣﺎ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻨﯽ ﻫﺮﺯﻩ ﻣﯽﺑﺎﺭﻳﻢ
ﻣﺎ (ﻫﻴﭻ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩﻫﺎ ﺩﻳﺪﻳﻢ
ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺯﺭﺩ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ
ﭼﻮﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﭘﻴﻤﻮﺩ
ﺍﻓﺴﻮﺱ، ﻣﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﻴﻢ
ﺍﻓﺴﻮﺱ، ﻣﺎ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺷﻴﻢ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ‌دﺍﺭﻳﻢ
ﺩﻟﺘﻨﮓ، ﺯﻳﺮﺍ ﻋﺸﻖ ﻧﻔﺮینی‌ست.


📚 در آب‌های سبز تابستان

#فروغ‌_فرخزاد





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
انسان متمدن کسی است
که در تنهایی احساس ضعف نکند
مردم هیچ چیز به ما نمیدهند که خودمان
از بدست آوردنش عاجز باشیم ...!

#فروغ_فرخزاد



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#جنبش_زنان #انقلاب_زنانه #زنان‌پیشرو #آزادی_جامعه_درگرو_آزادی_زنان_است https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
همه‌ی هستی من آيه‌ی تاريكی‌ست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در اين آيه تو را آه كشيدم ، آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم.

زندگی شايد
يك خيابان دراز است كه هر روز زنی با زنبيلی از آن می‌گذرد
زندگی شايد
ريسمانی‌ست كه مردی با آن خود را از شاخه می‌آويزد
زندگی شايد طفليی‌ست كه از مدرسه برمی‌گردد
زندگی شايد
عبور گيج رهگذری باشد
كه كلاه از سر برمی‌دارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندی بی معنی می‌گويد:«صبح بخير»
زندگی شايد آن لحظه‌ی مسدودی‌ست
كه نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ويران می‌سازد
و در اين حسی‌ست
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت.

در اتاقی كه به اندازه‌ی يك تنهايی‌ست
دل من
كه به اندازه‌ی يك عشق است
به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد
به زوال زيبای گل‌ها در گلدان
به نهالی كه تو در باغچه‌ی خانه‌مان كاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
كه به اندازه‌ی يك پنجره می‌خوانند.

آه...
سهم من اين است
سهم من اين است
سهم من،
آسمانی‌ست كه آويختن پرده‌ای آن را از من می‌گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله‌ی متروك است
و به چيزی در پوسيدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدايی جان دادن كه به من می‌گويد:
«دست‌هايت را
دوست می‌دارم»
دست‌هايم را در باغچه می‌كارم
سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم می‌آويزم
از دو گيلاس سرخ هم‌زاد
و به ناخن‌هايم برگ گل كوكب می‌چسبانم
كوچه‌ای هست كه در آن‌جا
پسرانی كه به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردن‌های باريك و پاهای لاغر
به تبسم‌های معصوم دختركی می‌انديشند كه يك شب او را
باد با خود برد
كوچه‌ای هست كه قلب من آن را
از محله‌های كودكی‌ام دزديده است.

سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمی از تصويری آگاه
كه ز مهمانی يك آينه بر می‌گردد
و بدين‌سان است
كه كسی می‌ميرد
و كسی می‌ماند.

هيچ صيادی در جوی حقيری كه به گودالی می‌ريزد
مرواريدی صيد نخواهد كرد.
من پری كوچك غمگينی را
می‌شناسم كه در اعماق اقيانوسی مسكن دارد
و دلش را در يك نی‌لبك چوبين
می‌نوازد، آرام، آرام
پری كوچك غمگينی
كه شب از يك بوسه می‌ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد.



📚 تولدی دیگر

#فروغ_فرخزاد





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
گل سرخ
گل سرخ
گل سرخ
او مرا برد به باغ گل سرخ
و به گیسوهای مضطربم در تاریکی گل سرخی زد
و سرانجام
روی برگ گل سرخی با من خوابید.

ای
کبوترهای مفلوج
ای درختان بی‌تجربه‌ی یائسه
ای پنجره‌های کور
زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم اکنون
گل سرخی دارد می‌روید
گل سرخی
سرخ
مثل یک پرچم در
رستاخیز.

آه من آبستن هستم آبستن آبستن


#فروغ_فرخزاد




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون میداد
زنهای باردار
نوزادهای بی‌سر زائیدند
و گاهواره‌ها از شرم
به گورها پناه آوردند

آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

#فروغ_فرخزاد

🔎 تصویر : پرتره ای که فروغ فرخزاد ، از چهره‌ی خوداش ، کشیده است ...



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از دیار عروسک ها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میزهای مدرسه ی مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف "سنگ" را بنویسند
و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.
اکنون نهال گردو
آن قدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش
معنی کند

#فروغ_فرخزاد

🌙🌙شب خوش!

@NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خفته بوديم و شعاع آفتاب
بر سراپامان به نرمی می‌خزيد
روی کاشی‌های ايوان دست نور
سايه‌هامان را شتابان می‌کشيد


#فروغ_فرخزاد

🌺🌺با ما همراه باشید!


@NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
🌾#فروغ_فرخزاد

🌙🌙شب عزیزان خوش
به امید فردایی بهتر


@NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پر ستاره میکشانیم
فراتر از ستاره مینشانیم
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم

کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات

مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکن

#فروغ_فرخزاد

🌺🌺با ما همراه باشید!


@NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیادوباره باغچه‌ها را بنفشه خواهم‌کاشت؟
‎ و شمعدانی‌ها را
‎ در آسمان پشت پنجره خواهم‌گذاشت؟
‎ آیا دوباره روی لیوان‌ها خواهم‌رقصید؟
‎ آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهدبرد

#فروغ_فرخزاد

🌙🌙شب عزیزان خوش!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرنده گفت : " چه بویی ، چه آفتابی ، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت . "
 
پرنده از لب ایوان
پرید ، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری میپرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه میکرد
  
پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود!

#فروغ_فرخزاد

🌺🌺با ما همراه باشید!


@NA_BE_KAR_KOODAKAN
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست 
شهر من و تو، طفلک شیرینم 
دیریست کاشانه شیطانست...

#فروغ_فرخزاد

🌙🌙شب عزیزان خوش!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
نغمهٔ من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می‌ریخت بر دل‌های خسته
پیش رویم :
چهرهٔ تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه‌ام :
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم.

#فروغ_فرخزاد

🍂🍂صبح پاییزیتان بخیر و خوشی!

🌺🌺با ما همراه باشید!

@NA_BE_KAR_KOODAKAN
می‌آیم،می‌آیم،می‌آیم...
و آستانه پر از عشق می‌شود
و من در آستانه به آنها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آنجا ،
در آستانهٔ پرعشق ایستاده
سلامی دوباره خواهم داد

#فروغ_فرخزاد

🍂🍂صبح پاییزیتان بخوشی!

🌺🌺با ما همراه باشید!

@NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه ای زندگی
منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم

نه بر آنم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم...

#فروغ_فرخزاد

🌺🌺صبح اولین روز پاییزتان خوش!

@NA_BE_KAR_KOODAKAN
More