کودکان کار و خیابان

#سعید_سلطانپور
Канал
Запрещенный контент
Социальные сети
Образование
Юмор и развлечения
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کودکان کار و خیابان
@NA_BE_KAR_KOODAKANПродвигать
1,19 тыс.
подписчиков
10 тыс.
фото
6,79 тыс.
видео
8,07 тыс.
ссылок
نه به کار کودکان ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
ﺣﺴﻨﻚ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺟﺮﺍﻱ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ . ﺻﺪﺍﻱ ﺑﺮﺝ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻲﺭﺳﺪ .
" ﻛﺪﺍﻡ ﺁﻫﻨﮓ ﺁﻳﺎ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﺳﺎﺧﺖ ... ﻭ
ﺻﺪﺍﻱ ﮊﻭﻟﻴﺪﮔﺎﻥ : ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻴﺰﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻛﻪ ﻣﺮﮒ ﺍﻫﺮﻣﻦﺧﻮ، ﺁﺩﻣﻲﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﻲ ﺁﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﺯ ﺍﻧﺪﻭﻫﺎﻥ، ﺭﻭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﻲ ﺁﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﻧﻴﻜﻲ ﻭ ﺑﺪﻱ ﺭﺍ ﮔﺎﻩ ﭘﻴﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﻣﺮﮒ، ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﺎﻥ، ﺑﺎﻳﺴﺘﻪﻱ ﺁﺯﺍﺩﮔﻲ ﺍﻳﻦ
ﺍﺳﺖ "

📚 #نمایشنامه‌ی_حسنک

#سعید_سلطانپور

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
وقتی که مفهومی بزرگ و سرخ
با جامه‌ی شوریدگان خلق
در ازدحام شهر بی‌آواز می‌گردد
و می‌رود،
تند و نهان،
تا قریه‌های دور یا نزدیک
و باز می‌گردد
و می‌نشیند
در میان قهوه‌خانه‌های دودآلود
با گل‌مراد و محسن و بقراط
و می‌دود در مدرسه
با خسرو و بهروز
و در خیابان، عابران را با سلامی بر‌می‌انگیزاند
و در اتوبوس، از گرانی‌های رنج روز می‌گوید
و در کنار کارمندان می‌نشیند
با دلی غمناک
و سوگواری می‌کند روی مزار رتبه و قانون
و در جنوب شهر بر دیوارهای فقر می‌کوبد
و در کنار کار و زحمت می‌سراید
شعر‌ خونین رهائی را؛
زندان چه بی‌مقدار می‌آید!
این قلعه‌ی پوسیده
این تدبیر
این بند و
این زنجیر...


#سعید_سلطانپور

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#فرشته_احمدی #فرزندانی_که_دیگر_مادر_ندارند #زن_زندگی_آزادی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #خون_در_زمین_فرو_نمیرود https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
پاييز آمد
لابه‌لای درختان لانه كرده کبوتر
از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم با تمام غرورش
پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می‌نشیند
من با قلبی به سپيدی روز
مي‌روم به گلستان همچو عطر اقاقی لابه‌لای درختان می‌نشينم
من با قلبی به سپيدی روز
مي‌روم به گلستان همچو عطر اقاقی لابه‌لای درختان می‌نشينم
شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری، می‌روم در كوه و دشت و صحرا
رهپيمای قله‌ها هستم من
در کنار یاران
راه خود در توفان مي‌نوردم
در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگل‌ها رهنوردی شاد و پر امیدم
باید روزی شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف راه انسان‌ها را درنوردم
شعرهستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فداکردن در راه خلق هست
شعر هستی بر لبانم جاری پر توانم آری، می‌روم در كوه و دشت و صحرا.



#سعید_سلطان‌پور




#فرشته_احمدی
#فرزندانی_که_دیگر_مادر_ندارند
#زن_زندگی_آزادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#خون_در_زمین_فرو_نمیرود





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
مارش شورش در خیابان پای می‌کوبد،
و کله های پرنخوت را می‌روبد.
ما، وزش دومین طوفان‌ایم…
که جهان را همچون
ابری غران خواهیم شست.

شعر : #مایاکوفسکی

برگردان : #سعید_سلطانپور

#زن_زندگی_آزادی


https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
"آرام ….آی …… مادرم آرام
بگذار تا سپیده برآید
بگذار با سپیده ببندند
پشت مرا به تیر
بگذار تا بر آید آتش
بگذار تا ستاره ی شلیک؛
دیوانه وار بگذرد از کهکشان خون
خون شعله ور شود
بگذار باغ خون
برخاک تیر باران
پرپر شود
بگذار بذر تیر
چون جنگلی بروید در آفتاب خون
فریاد گر شود،
این بذرها به خاک نمی ماند
از قلب خاک می شکفد چون برق
روی فلات می گذرد چون رعد،
خون است و
ماندگار است!"

#سعید_سلطانپور


#زن_زندگی_آزادی



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
ساواک او را "هنرمندی خطرناک" نامیده بود.
در اسفند ۱۳۴۹، دادگاه نظامی شاه از سوی سعید به محاکمه کشیده می‌شود و حکومت ناچار می‌شود او را تا مدتی آزاد کند. او همان زمان کتاب نوعی از هنر، نوعی از اندیشه را پنهانی چاپ می‌کند.

#سعید_سلطانپور در سال ۱۳۵۱ به جرم پخش دوباره کتاب ممنوعهٔ نوعی از هنر، نوعی از اندیشه بازداشت می‌شود و در «بند سه هزار» کنونی و چندی نیز در زندان قزل‌قلعه می‌ماند. پس از چهل و پنج روز آزاد می‌شود و پس از آزادی بی‌درنگ در پی برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ سالهٔ حکومت شاهنشاهی نمایشنامهٔ چهره‌های سیمون ماشار نوشتهٔ #برتولت_برشت را به صحنه برد. آوازهای بند دومین شعر سعید، در سال ۱۳۵۱ پنهانی دست به دست می‌گشت. سعید از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ به زندان کشیده می‌شود و سرانجام در سال ۱۳۵۳ به جرم انتشار آوازهای بند که در سلول‌های کمیته و اوین سروده بود و به جرم داشتن افکار مارکسیستی و سوسیالیستی و به اتهام پیوند با سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران در اوین و بند پهلوی زندانی می‌شود.

سعید سلطان‌پور ۲۲ تیر ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد. کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه‌ای چهل نفره، برای دومین بار گشایش یافت. نشست بنیانگذاران دومین دوره، هم‌زمان با آزادی سعید از زندان بود. او مستقیماً از زندان به کانون رفت و گفت:

"من دیشب از زندان آزاد شده‌ام و امروز آمده‌ام تا در دفاع از آزادی بیان، اندیشه و اجتماعات، به کانون نویسندگان بپیوندم."

سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسی‌اش با سکینه قزل‌ایاق به وسیلهٔ پاسداران دستگیر شد. سکینه قزل‌ایاق خواهر ابوالفضل قزل‌ایاق و از اعضای سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود. نخست دو پاسدار وارد شدند و خواستند او را به بهانۀ قاچاق ارز یا چیزی شبیه به آن دستگیر کنند. سعید همراهشان نرفت. پاسداران رفتند و با شمار بیشتری برگشتند و این بار پذیرفتند تا پایان مراسم مزاحمت نکنند اما بعد او را ببرند، چند سؤال بپرسند و دو ساعت بعد خودشان بازگردانند. اما سرانجام مراسم با شلیک هوایی پایان یافت؛ سعید را بردند و پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه اول تیر ۱۳۶۰ به جوخهٔ اعدام سپرده و تیرباران شد.
از او خواستند بیاید در نمایش و مصاحبه تلویزیونی ندامت کند تا اعدام نشود اما او نپذیرفت و جانش را در راه آرمانش داد.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری






https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
این نعره من است
که می روبد
خاکستر زمان را
ازخشم روزگار


#سعید_سلطانپور



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
پاييز آمد
لابه‌لای درختان لانه كرده کبوتر
از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم با تمام غرورش
پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می‌نشیند
من با قلبی به سپيدی روز
مي‌روم به گلستان همچو عطر اقاقی لابه‌لای درختان می‌نشينم
من با قلبی به سپيدی روز
مي‌روم به گلستان همچو عطر اقاقی لابه‌لای درختان می‌نشينم
شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری، می‌روم در كوه و دشت و صحرا
رهپيمای قله‌ها هستم من
در کنار یاران
راه خود در توفان مي‌نوردم
در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگل‌ها رهنوردی شاد و پر امیدم
باید روزی شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف راه انسان‌ها را درنوردم
شعرهستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فداکردن در راه خلق هست
شعر هستی بر لبانم جاری پر توانم آری، می‌روم در كوه و دشت و صحرا.



🔴 پاییز آمد

#سعید_سلطانپور



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN