نخستین واژه ی بامداد از آن توست و آخرین واژه ی شامگاه نیز میان برآمدن آفتاب از ورای کوه و سقوطش در دریای آبی میان ریسمان سیاه و سفید کتاب ها، مجله ها و قلم ها سیگار ها و زمان های بربادرفته دوستان و دردها میان بامدادان و شامگاهان چون پروانهای به پرواز در می آیی چون عطر منتشر می شوی و من انگشت خود را در آب فرو می برم و بر کاغذ سخنی سفید می نگارم و چشم به راه معجزه می مانم