عمرم به نبودنت میگذرد عمری که جایی از زندگی ساکن شد گویی در زمستانی سخت فرو میروم اما خنکای این زمستان آتش دلم را هرگز خاموش نخواهد کرد « ازغمت لیلا و از فراغت مجنونم پسرم »
امیرعلی امروز خیلی باهات حرف زد گلایه کرد با گریه و با بغض با خنده اما نتونست همه ی حرفهاشو بهت بزنه میدونی زمانی که میایم پیشت خوشحالیم و زمان برگشت ناراحت که چرا هر بار دست خالی برمیگردیم