کودکان کار و خیابان

#برتولت_برشت
Channel
Prohibited Content
Social Networks
Education
Humor and Entertainment
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel کودکان کار و خیابان
@NA_BE_KAR_KOODAKANPromote
1.19K
subscribers
10K
photos
6.79K
videos
8.07K
links
نه به کار کودکان ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
دولت ها
       بر آماجِ هر خیابان ،
                         بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
                           شیپور می کِشند
      امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
                                 و من با دقایق
                      مُتّحد شدیم :
                           تا هرگز از مرگ
                                             نَهراسیم ...



📚 #برتولت_برشت

#ترجمه_امید_آدینه


#جهانی_بدون_ستم_و_استثمار
#جمهوری_اعدام
#چوبه_های_دار_بشکنیم
#همبستگی
#همراه_شو
#علیه_ماشین_کشتار
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#خون_در_زمین_فرو_نمی‌رود
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب_ادامه_دارد





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
‌شهروندان «نادان» توجه ندارند که؛
فحشا،
اعتیاد،
کودکان خیابانی،
فساد
و سایر بدبختی‌های اجتماعی نتیجه مستقیم ِبی‌توجهی به سیاست است!


#برتولت_برشت

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
آقای کوینر از پسر بچه‌ای که زار ‌زار گریه می‌کرد علت غم و غصه‌اش را پرسید .
پسر بچه گفت : من دو سکه برای رفتن به سینما جمع کرده بودم ، اما پسرکی آمد و یکی از آن‌ها را از دستم قاپید . و به پسری که دورتر دیده می‌شد اشاره کرد .
آقای کوینر پرسید : مگر با داد و فریاد ، مردم را به کمک نخواستی؟
پسر بچه با هق‌هق شدیدتری گفت : چرا .
آقای کوینر در حالی که با مهربانی او را نوازش می‌کرد دوباره پرسید : کسی صدایت را نشنید؟
پسر بچه هق هق کنان گفت : نه .
آقای کوینر پرسید : نمی‌توانی بلندتر فریاد بزنی ؟
پسر بچه با امیدواری گفت : نه .
آن‌گاه آقای کوینر لبخندی زد و بعد گفت : پس حالا آن یکی سکه را هم بده بیاد . و آخرین سکه را از دست بچه گرفت و بی‌واهمه به راهش ادامه داد .



📚 #داستان_کوتاه

#برتولت_برشت

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
بدترین بی‌سوادی، بی‌سوادی سیاسی

«وی (بی‌سواد سیاسی) کور و کر است. درک سیاسی ندارد. نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتا به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو می‌اندازد و می‌گوید: «از سیاست بیزار است»!
چنین آدم سبک‌مغزی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنان فاحشه و کودکان خیابانی می‌سازد، قتل و غارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می‌افزاید.»



#برتولت_برشت

#انقلاب_زن_زندگی_آزادی




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
«به آن که مردد است»

می‌گویی:
شرایط برای ما رو به وخامت گذارده.
ظلمت ژرف‌تر شده و
قوای ما تحلیل رفته است.
کنون از پس تلاش سالیان
اوضاع ما سخت‌تر از روزیست که پای در راه گذاشتیم.

اما خصم دون،
بر پای‌تر از همیشه،
با قوایی ز حد فزون،
هیبتی شکست‌ناپذیر یافته.
بی‌تردید
بر ما نیز خطاهایی رفته است؛
شمارمان کاستی گرفته،
شعارهامان مغشوش گشته.
دشمن، کلاممان را
چنان تحریف کرده که بازش نمی‌توان شناخت.

حال از آن چه بر زبان آوردیم، کدام بر خطا بود؟
پاره‌ای یا به‌تمامی؟
بر کدام کسان هنوز می‌توان تکیه کرد؟
بازمانده‌ایم یا طرد شده از جریان زندگی؟
جا مانده‌ایم بی درک دیگران
یا که درکمان کنند؟

یا که اقبال نیک را باید چشم بداریم؟

این همه، پرسش‌های توست.
چشم به راه هیچ پاسخی مباش،
جز از سویدای خویشتن.

📚 #برتولت_برشت

#ترجمه_ماریا_عباسیان

#زن_زندگی_آزادی



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#هنر_اعتراضی #زن_زندگی_آزادی #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
۱

راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می کنم:
امروزه فقط حرفهای احمقانه بی خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بی احساسی خبر می دهد،
و آنکه می خندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانه ایست که
حرف زدن از درختان عین جنایت است
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود می رود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند
دیگر به او دسترس ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
اما باور کنید: این تنها از روی تصادف است
هیچ قرار نیست از کاری که می کنم نان و آبی برسد
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
به من می گویند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
اما چطور می توان خورد و نوشید
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه ای بیرون کشیده ام
و به جام آبم تشنه ای مستحق تر است .
اما باز هم می خورم و مینوشم
من هم دلم می خواهد که خردمند باشم
در کتابهای قدیمی آدم خردمند را چنین تعریف کرده اند:
از آشوب زمانه دوری گرفتن و این عمر کوتاه را
بی وحشت سپری کردن
بدی را با نیکی پاسخ دادن
آرزوها را یکایک به نسیان سپردن
این است خردمندی.
اما این کارها بر نمی آید از من.
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می کنم.

۲

در دوران آشوب به شهرها آمدم
زمانی که گرسنگی بیداد می کرد.
در زمان شورش به میان مردم آمدم
و به همراهشان فریاد زدم.
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.
خوراکم را میان معرکه ها خوردم
خوابم را کنار قاتلها خفتم
عشق را جدی نگرفتم
و به طبیعت دل ندادم
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.
در روزگار من همه راهها به مرداب ختم می شدند
زبانم مرا به جلادان لو می داد
زورم زیاد نبود، اما امید داشتم
که برای زمامداران دردسر فراهم کنم!
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت .
توش و توان ما زیاد نبود
مقصد در دوردست بود
از دور دیده می شد اما
من آن را در دسترس نمی دیدم.
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت.


📚 #برتولت_برشت

#ترجمه_نیاوفر_بیضایی

#آبان_ادامه_دارد




https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
آنان کتاب قانون دارند،
آئین نامه، بازداشتگاه
و زندان.
(از دارالتأدیب هایشان بگذریم!)

آنان
زندانبانان
و قاضیانی دارند
که پول کلان می‌گیرند
و به هر کاری آماده‌اند.

اما برای چه؟
آیا فکر می‌کنند
این‌گونه ممکن است
مغلوب‌مان کنند؟
پیش از زوال شان –که طولی نمی کشد،
پی می‌برند که دیگر
چیزی از این‌همه امکان
به دادشان نمی‌رسد.

آنان روزنامه دارند و چاپخانه
تا با ما بجنگند
و زبان مان را ببندند
(از سیاستمداران شان بگذریم!)

آنان
کشیش دارند و پرفسور
که پول کلان می گیرند
و به هر کاری آماده‌اند.

اما برای چه؟
این‌همه از حقیقت می‌ترسند؟
پیش از زوال شان –که طولی نمی کشد،
پی می‌برند که دیگر
چیزی از این‌همه امکان
به دادشان نمی‌رسد.

آنان توپ و تانک دارند و
مسلسل و نارنجک
(از باتون هایشان بگذریم!)
آنان سرباز دارند و پاسبان
که پول ناچیزی می‌گیرند
و به هر کاری آماده‌اند...



#برتولت_برشت


#زن_زندگی_آزادی
#نان_کار_آزادی
#علیه_اعدام
#ماشین_کشتار_را_متوقف_کنید



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی پای صحبت کله گنده ها می نشینی به این فکر می افتی که منظور از جنگ، حفظ خداپرستی، حفظ عفت و عصمت، حفظ خوبی و از این حرفاست؛ اما وقتی خوب فکر میکنی، می بینی که آنها هم دیوانه تر از من و تو نیستند. "برای جیب می جنگند."

اگر غیر از این بود، اگر جنگ هیچ منفعتی نداشت، مردم بیچاره ای مثل من دیگر جنگ نمی کردند.

📚 از کتاب ننه دلاور و فرزندان او

#برتولت_برشت

📌 #ادوارد_مونش
نقاش نروژی سبک اکسپرسیونیست
( بیان احساسات عاطفی و هیجانی)
خالق تابلوی جیغ درسال 1894

#زن_زندگی_آزادی



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
دولت ها
       بر آماجِ هر خیابان ،
                         بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
                           شیپور می کِشند
      امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
                                 و من با دقایق
                      مُتّحد شدیم :
                           تا هرگز از مرگ
                                             نَهراسیم ...



📚 #برتولت_برشت

#ترجمه_امید_آدینه


#جهانی_بدون_ستم_و_استثمار
#جمهوری_اعدام
#چوبه_های_دار_بشکنیم
#همبستگی
#همراه_شو
#علیه_ماشین_کشتار
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#خون_در_زمین_فرو_نمی‌رود
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب_ادامه_دارد





https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
کودکان کار و خیابان
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
ساواک او را "هنرمندی خطرناک" نامیده بود.
در اسفند ۱۳۴۹، دادگاه نظامی شاه از سوی سعید به محاکمه کشیده می‌شود و حکومت ناچار می‌شود او را تا مدتی آزاد کند. او همان زمان کتاب نوعی از هنر، نوعی از اندیشه را پنهانی چاپ می‌کند.

#سعید_سلطانپور در سال ۱۳۵۱ به جرم پخش دوباره کتاب ممنوعهٔ نوعی از هنر، نوعی از اندیشه بازداشت می‌شود و در «بند سه هزار» کنونی و چندی نیز در زندان قزل‌قلعه می‌ماند. پس از چهل و پنج روز آزاد می‌شود و پس از آزادی بی‌درنگ در پی برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ سالهٔ حکومت شاهنشاهی نمایشنامهٔ چهره‌های سیمون ماشار نوشتهٔ #برتولت_برشت را به صحنه برد. آوازهای بند دومین شعر سعید، در سال ۱۳۵۱ پنهانی دست به دست می‌گشت. سعید از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ به زندان کشیده می‌شود و سرانجام در سال ۱۳۵۳ به جرم انتشار آوازهای بند که در سلول‌های کمیته و اوین سروده بود و به جرم داشتن افکار مارکسیستی و سوسیالیستی و به اتهام پیوند با سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران در اوین و بند پهلوی زندانی می‌شود.

سعید سلطان‌پور ۲۲ تیر ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد. کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه‌ای چهل نفره، برای دومین بار گشایش یافت. نشست بنیانگذاران دومین دوره، هم‌زمان با آزادی سعید از زندان بود. او مستقیماً از زندان به کانون رفت و گفت:

"من دیشب از زندان آزاد شده‌ام و امروز آمده‌ام تا در دفاع از آزادی بیان، اندیشه و اجتماعات، به کانون نویسندگان بپیوندم."

سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسی‌اش با سکینه قزل‌ایاق به وسیلهٔ پاسداران دستگیر شد. سکینه قزل‌ایاق خواهر ابوالفضل قزل‌ایاق و از اعضای سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود. نخست دو پاسدار وارد شدند و خواستند او را به بهانۀ قاچاق ارز یا چیزی شبیه به آن دستگیر کنند. سعید همراهشان نرفت. پاسداران رفتند و با شمار بیشتری برگشتند و این بار پذیرفتند تا پایان مراسم مزاحمت نکنند اما بعد او را ببرند، چند سؤال بپرسند و دو ساعت بعد خودشان بازگردانند. اما سرانجام مراسم با شلیک هوایی پایان یافت؛ سعید را بردند و پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه اول تیر ۱۳۶۰ به جوخهٔ اعدام سپرده و تیرباران شد.
از او خواستند بیاید در نمایش و مصاحبه تلویزیونی ندامت کند تا اعدام نشود اما او نپذیرفت و جانش را در راه آرمانش داد.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری






https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
‌شهروندان «نادان» توجه ندارند که؛
فحشا،
اعتیاد،
کودکان خیابانی،
فساد
و سایر بدبختی‌های اجتماعی نتیجه ی مستقیم بی‌توجهی به سیاست است!


#برتولت_برشت
#مقاومت_ادامه_دارد
#زن_زندگی_آزادی



https://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN
ما نیازی به گردباد نداریم
نیازی به طوفان نداریم
کارهای وحشتباری
که تندبادها و طوفان ها می توانند
ما خود می توانیم
گردباد سهمگین است
و طوفان سهمگین تر
اما هیچ چیزی سهمگین تر از انسان نیست.
#برتولت_برشت

# کار کودکان ممنوع

@NA_BE_KAR_KOODAKAN