در انتظار توست... که روزها... فصلها... و سالها... به هم تکیه دادهاند. دقایق... سر روی شانهی هم گذاشتهاند که نگاه تو تاریخ را درست میکند. #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
محبوب من! آقای نخستین! آموزگار کلاس اولمان... به من الفبا آموخت... تا در آینده... دکتر... مهندس... وزیر و وکیل شوم. اما من... پنهان از همه... الفبا را آموختم... تا بتوانم با شما... سخن بگویم! برای شما... ترانهها بنویسم. بنویسم: «فصل عطش... یاد شما... شکر شیرهی بستنیست... دست به دل ما نزنید... ظرف بلور، شکستنیست.» بنویسم: «شما که عسل دارید... قند دارید... نگاه شبرنگ دارید... سینهزنان زخمی و... عاشقِ دلتنگ دارید.» بنویسم: «روزها با هزارتا تاکسی... میرسم سهراه عباسی... شاید میان مردم بیای منو بشناسی!» ✏#محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
محبوب من! آقای نخستین! آموزگار کلاس اولمان... به من الفبا آموخت... تا در آینده... دکتر... مهندس... وزیر و وکیل شوم. اما من... پنهان از همه... الفبا را آموختم... تا بتوانم با شما... سخن بگویم! برای شما... ترانهها بنویسم. بنویسم: «فصل عطش... یاد شما... شکر شیرهی بستنیست... دست به دل ما نزنید... ظرف بلور، شکستنیست.» بنویسم: «شما که عسل دارید... قند دارید... نگاه شبرنگ دارید... سینهزنان زخمی و... عاشقِ دلتنگ دارید.» بنویسم: «روزها با هزارتا تاکسی... میرسم سهراه عباسی... شاید میان مردم بیای منو بشناسی!» ✏#محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
در انتظار توست... که روزها... فصلها... و سالها بههم تکیه دادهاند! دقایق... سر روی شانهی هم گذاشتهاند... که نگاه تو... تاریخ را درست میکند! #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
بهنامخدا بهنام خدایی، که... بر جانِ عاشق، سلام است! سلام به چشمانِ محترم شما! سلام به مَردُمکهای نازنین شما... که نورِ سماواتِ والاَرض بر آنها میتابد. #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
محبوب من! حرفهایی است همچون لیموشیرین... بههنگام نگوییم؛ تلخ میشوند. مصایبی هم هست... که اگر به هنگام پریشانبازی نکنی... خندهدار میشوند! مثل گفتن از عشق... وقتی که مژههایت سفید شده. یا هنگامی که روبه آخرین غروب نشستهای! #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
در انتظار توست... که روزها... فصلها... و سالها... به هم تکیه دادهاند. دقایق... سر روی شانهی هم گذاشتهاند که نگاه تو تاریخ را درست میکند. #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
ای سرو ایستاده... آقای رنجهای عظیم! راهها به تو میپیوندند! کوچهها... پنجرهها... به تو میپیوندند! شمعدانیها... دلها... به تو میپیوندند! تو ما را فرا گرفتهای... که ما وارثان سجادهای... به وسعت این عالَمیم! همه تو را صدا میزنند... دهانها پُرِ نام توست؛ یا حسین! #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
محبوب من! آقای نخستین! آموزگار کلاس اولمان... به من الفبا آموخت... تا در آینده... دکتر... مهندس... وزیر و وکیل شوم. اما من... پنهان از همه... الفبا را آموختم... تا بتوانم با شما... سخن بگویم! برای شما... ترانهها بنویسم. بنویسم: «فصل عطش... یاد شما... شکر شیرهی بستنیست... دست به دل ما نزنید... ظرف بلور، شکستنیست.» بنویسم: «شما که عسل دارید... قند دارید... نگاه شبرنگ دارید... سینهزنان زخمی و... عاشقِ دلتنگ دارید.» بنویسم: «روزها با هزارتا تاکسی... میرسم سهراه عباسی... شاید میان مردم بیای منو بشناسی!» ✏#محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
محبوب من! آقای نخستین! آموزگار کلاس اولمان... به من الفبا آموخت... تا در آینده... دکتر... مهندس... وزیر... و وکیل شوم. اما من... پنهان از همه... الفبا را آموختم... تا بتوانم با شما... سخن بگویم و... برای شما ترانهها بنویسم. #محمد_صالح_علاء ... @MokhatabTV3 ...
محبوب من! پس کی به خانه میرسم؟! چه راه دنبالهداری! خودم را از دور میبینم... دست ماه را گرفتهام... به اتفاق، عازم شما هستیم! همه عالم میدانند دوست داشتن شما مرا سر به راه کرده است!
در سمت توام... دلم باران، دستم باران... دهانم باران، چشمم باران... روزم را با بندگی تو پا گشا میکنم! هر اذانی که میوزد... پنجرهها باز میشوند... یاد تو کوران میکند... هر اسم تو را که صدا میزنم... ماه در دهانم هزار تکه میشود! کاش من همه بودم! با همه دهانها تو را صدا میزدم! کفشهای ماه را به پا کردهام... دوباره عازم توام... زندگی با توست؛ زندگی همین حالاست!
محبوبم! جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست! جهانم پر از اضطراب است! لحظات، چموشاند! تنها... هنگامی که به شما میرسم... روبهروی توام... و به تو سلام میکنم... آن زمان، جهان به تعادل میرسد! جواب بدهی یا نه... تو جهان مرا متعادل میکنی!