یاعلی گفت
از جایش بلند شد
چند بار به طول ، اتاق را گام برداشت
سر به زیر گاهی و سر به
#آسمان اکثر...
گفتم چه شده ؟
#پریشانید!
نگاهی کرد و اما
#چشم_هایش...
همچون دریایی در هنگام غروب آفتاب میماند !
دلگیر و پر خون ...
و با صدایی به مثال بلبلی که افتاده از نفس
گرفته و بغض آلود گفت :
دارم طلب
#آمرزش می کنم...
فهمیدم ...
بعد از چندین قرن اوست که همچنان بار گناهان
یاوران! خویش را به دوش می کشد ....
#امام_غایب_از_نظرمان🌹 @MohebaneZohoor