شب بە خیر! پیراهنی زنانهام که شرم دارد میهنام به تن کند مرا
این تاریخ مذکر این سرزمین سبیلو یک بار حتا تن آفتاب نکرد، مرا یک بار حتا نگذاشت بپوشدم رود نگذاشت به تن کند مرا شیشهی گلاب
آنان که بی هیچ شرمی پوشیدند بر تن خویش جارو بود سطل آشغال بود و کیسهی کهنهی خاک
از آن میان قامت بلند غربت تاریکی محض تنهایی عمق درد و زخم، غلتیده در چرک خویش پوشیدند مرا بر تناشان
سهم من، سکوت سهم من، قفلی زنگار بسته سهم من ترکهی چوب سهم من نت کشیدهی تازیانه و شلاق سهم من لباسهای زخم خوردهی خونین سهم من لباسهای دردمند غمناک
پیراهنی زنانهام چشمان میهنام برای دیدنام کور و گوشهاش برای شنیدن دردهام کر
مادینهام من! سراپا گناه و عصیانام رج به رج پرسشی صریح و حرامیام چشم که به جهان برگشودم سنگها بستهاند به قنداقام تا روز سنگسار تف انداخته بر سیمایام میهنام
زار و نزار غروب کرده در خودش ممد کوچولوی واکسی دم دمای غروب
در قلب دمشق گوشهای از میدان بزرگ نشسته بر چارپایهی کوچکاش
چون قایقی شکسته موج میزند تناش بسان فرچهاش که موج میزند در طوفان دستهاش
زمزمه کنان چنین میگفت ممد کوچولوی آواره
آی بازرگان پات رو بذار کفشهات رو واسهت واکس بزنم آق معلم پات رو بذار کفشهات رو واسهت واکس بزنم آی وکیل پات رو بذار کفشهات رو واسهت واکس بزنم افسر سرباز جاسوس جلاد های پسر خوب هوووی آدم بی سر و پا همهتون پاتون رو بذارین کفشهاتون رو واسهتون واکس بزنم
جز خدا هیشکی نمونده کفشهاش رو واسهش واکس بزنم
شک ندارم تو اون دنیام میون او همه ملت جورواجور پی یه کرد میگرده تا کفشهاش رو واسهش واکس بزنه شاید اون کرد هم من باشم
وای مادر جون فکر میکنی کفشهای خدا چهقدر بزرگ باشه شماره چند پاش میکنه وای مادر جون فکر میکنی خدا بهام چهقدر پول میده باید چهقدر ازش بگیرم؟
زار و نزار غروب کرده در خودش ممد کوچولوی واکسی دم دمای غروب
در قلب دمشق گوشهای از میدان بزرگ نشسته بر چارپایهی کوچکاش
چون قایقی شکسته موج میزند تناش بسان فرچهاش که موج میزند در طوفان دستهاش
زمزمه کنان چنین میگفت ممد کوچولوی آواره
آی بازرگان پات رو بذار کفشهات رو واسهت واکس بزنم آق معلم پات رو بذار کفشهات رو واسهت واکس بزنم آی وکیل پات رو بذار کفشهات رو واسهت واکس بزنم افسر سرباز جاسوس جلاد های پسر خوب هوووی آدم بی سر و پا همهتون پاتون رو بذارین کفشهاتون رو واسهتون واکس بزنم
جز خدا هیشکی نمونده کفشهاش رو واسهش واکس بزنم
شک ندارم تو اون دنیام میون او همه ملت جورواجور پی یه کرد میگرده تا کفشهاش رو واسهش واکس بزنه شاید اون کرد هم من باشم
وای مادر جون فکر میکنی کفشهای خدا چهقدر بزرگ باشه شماره چند پاش میکنه وای مادر جون فکر میکنی خدا بهام چهقدر پول میده باید چهقدر ازش بگیرم؟
از ترانه های من اگر گل را بگیرند یک فصل خواهد مرد اگر عشق را بگیرند دو فصل خواهد مرد و اگر نان را سه فصل خواهد مرد اما آزادی را اگر از ترانه های من، آزادی را بگیرند سال تمام سال خواهد مرد