📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#الف ۶
از بس که با جفای تو شد آشنا دلم
دیگر ندارد از تو امید وفا دلم
#ابوالقاسم_حالت از بس که با خیال تو دارم وصالها
آیینهخانهای شدهام از خیالها
#میرزاهمت از بس که باغبان پر و بالم شکسته است
کنج قفس به خانۀ صیادم آرزوست
#کمال_اجتماعی (گلبانگ)
از بس که تند میرسد از ره خزان عمر
گلهای این چمن به تماشا نمیرسد
#امیری_فیروزکوهی از بس که خاک بر سر کویت به سر کنم
مشکل که روز حشر سر از خاک برکنم
#مخلص_نراقی از بس که خیره شد نظرم در جمال تو
برداشت عکس مردمک دیده خال تو
#رحمت_شیرازی از بس که درد در دل من خانه کرده است
جایی برای غصه نهفتن نداشتم
#یوسف_بخشی از بس که در زمانه یکی اهل درد نیست
اظهار درد خویش به دیوار میکنم
#شعیب_خوانساری از بس که در گلستان ذوقِ اسیریام بود
شکل قفس نهادم بنیاد آشیان را
#واله_اصفهانی از بس که روی خوب بدیدم در این دیار
بازم هوای بندگی عشق در سر است
دکتر
#غلامحسین_یوسفی از بس ستمِ مغلطه و شعبده شد عام
یک حلقه نباشد که در آن فتنه به پا نیست
#عبدالحکیم_ضیایی (افغانستانی)
از بس که شد مرض به شب و روز عادتم
یاران ملول جمله شدند از عیادتم
#سیدابوالقاسم_حبیباللهی از بس که صبا غرقۀ پیغام کسان است
مشکل که به گوش تو رساند گلۀ ما
#امیری_فیروزکوهی از بس که غم به سینۀ من بسته راه را
دیگر مجال آمد و شد نیست آه را
#شوریده_شیرازی#مشاعرهخاکستر ققنوس