📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ز ۳
ز من احوال خال و گردش چشمش چه میپرسی؟
سیه مستیست بیخود بر در میخانه افتاده
#قصاب_کاشانی ز تیغش چاک شد دل چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
#صحبت_لاری ز بس به حسن وی افزود، غم گداخت مرا
نه من شناختم او را، نه او شناخت مرا
#ضمیری_اصفهانی ز دامنگیری پیری اگر آگاه میگشتم
به دست غم نمیدادم گریبان جوانی را
#مهری_هراتیز بیتابی بسی شب گرد کویت تا سحر گشتم
سحرگه چون دعای بیاثر نومید برگشتم
#فرقتی_جوشقانیز چاک پیرهنش سیر گلستان کردم
هزار رنگ گلِ بوسه در گریبان بود
#کلیم_کاشانی زان بسته مانْد دوش لب از شکوه کز نخست
با بوسه، مُهر بر دهن ما گذاشتی
#ابوالقاسم_حالتز حسرت لب شیرین هنوز میبینم
که لاله میدمد از خاک تربت فرهاد
#حافظ ز شیرینکاری فرهاد بی آرام شد شیرین
خوشا کاری که سازد تلخ خواب کارفرما را
#صائب زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست
در دست، سر مویی از آن عمر درازم
#حافظ زهی عمر دراز عاشقان گر،
شب هجران حسابِ عمر گیرند
#امیرخسرو_دهلویزود خندیدی و خالی نشد از گریه دلم
امشب از دست تو ای صبح، دلی پُر دارم
#غیاث_شیرازی ز اشک ما جگر لاله ای نشد سیراب
نصیب سوختهجانی نگشت زمزم ما
#صائب ز اشک و چهره ترا دادهاند آب و زمین
برای توشۀ فردای خود زراعت کن
#صائب ز اشک نیمشبی سرخ شد رخ زردم
ببین ز عشق تو کارم چگونه رنگین است
#فروغی_بسطامی ز سیم اشک و زر چهره ام توان دانست
که شهر عشق گدایان معتبر دارد
#قاآنی_شیرازی ز اشک و آه من در هر شماری
بوَد دریا نمی، دوزخ شراری
#نظامی_گنجوی ز سر بگذشت آب دیدهاش از سرگذشت من
به هر کس شرح آبِ دیدۀ گریان خود کردم
#وحشی_بافقی ز سر بگذشت بیتو آب چشمم
یکی از سرگذشتم بیتو ایناست
#امید_کرمانشاهی زدانههای سرشکم همیشه در ره عشق
نشسته مردم چشمم به سُبحهگردانی.
#شفیع_رشتی#مشاعرهخاکستر ققنوس