📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#و ۲
وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار
یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق
#وحشی_بافقی وه که بیهوده به تحصیل هنر عمر گذشت
عشق میورزم از این پس که به از هر هنریست
#توحید_شیرازی وای بر حال گرفتاری که دست روزگار
دست او میگیرد و بر دست هجران میدهد
#فروغی_بسطامی وعدۀ وصل میدهی لیک وفا نمیکنی
من به جهان ندیدهام، مرد یکی، کلام دو!
امهانی
وفا نگر که وفایی ندیده از صیاد
به دام ماندم و از آشیان نکردم یاد
#آذر_بیگدلی وعدهام میدهی از لطف، ولی قسمت نیست
شادی وصل تو را با دل غمپرور من
#عاشق_اصفهانی وفا مجوی ز خوبان که در شکستن عهد
چو در شکست سر زلف خود سبکدستند
#سنجر_کاشانی وای بر مرغ گرفتاری که چون من سالها
ماند در دام بلا تا در هوای دانه سوخت
#مشفق_کاشانیوداع جان و تنم، استماع رفتن توست
مرو، که گر بروی خون من به گردن توست
#وحشی_بافقی وقت سحرش چو عزم رفتن بگرفت
دل را غم جان رفته دامن بگرفت
اشکم بدوید تا بگیرد راهش
بر وی نرسید و دامن من بگرفت
#کمال_اصفهانی وعدۀ وصل به فردا دهی و میدانی
هر که امروز تو را دید به فردا نرسد
#شاهدی_نیشابوریوزیدی ای صبا برهم زدی گلهای رعنا را
شکستی زان میان شاخ گل نورستۀ ما را
محمدمومن میرزا صفوی
وقت اجلم ناله نه از رفتن جاناست
از یار جدا میشوم این ناله از آناست؟
#معروف_تبریزی وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هردم
به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
#لاادری وای از امیدی که در زلف درازت بستهام
عمر بگذشت و امیدم برنمیآید هنوز
#بهادر_یگانهوه چه موزون کمر آن هوش ر با میبندد
سخت این معنی نازک به ادا میبندد
#کلیم_کاشانی وقت رفتن چشم بگشا
والهی سیرش ببین
راه دوری میروی اندیشۀ زادی بکن
#والهی_قمی وقت رفتن دست چون بر طرف دامن میزند
دامنی باشد که او بر آتش من میزند
#نصیبی_تهرانی #مشاعرهخاکستر ققنوس