📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ر ۲
راهم درون باغ تو دربان نمیدهد
گلگشت را بهانه کن و پیش در بیا
#مسیح_ساوجیقاضی
مسیحالدین عیسی معروف به قاضی میرک (۸۹۶ ه.ق)
رواق منظر چشم من آشیانۀ توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست
#حافظ رفت و با مدّعی آن سرو روان باز آمد
مرگ من بین که به همراهی جان باز آمد
#وفایی_یزدی رهی آخر ز غوغای رقیبان رفتم از کویش
من و بار دگر از دور آن دزدیده دیدنها
#رهی_معیری رقیب از آرزوی اینکه از مرگم خبر یابد
به هر کس میرسد حال منِ بیمار میپرسد
#حضوری_قمیرو سوی باغ چون من و بلبل گذاشتیم
حُسنِ ترا مسابقه با گل گذاشتیم
#صابر_همدانی روم به جای دگر دل دهم به یار دگر
هوای یار دگر دارم و دیار دگر
#وحشی_بافقی روز محشر که بپرسند زمن قاتل را
دیده را نام برم اوّل و زانپس دل را
#هدایت_طبرستانیرشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
#سعدی راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من جانا چه میخواهی بگو!
#مهرداد_اوستارشک بردن لازمِِ عشق است بر هرکس که هست
هر که در بزماست بار خاطر پروانه است
#کلیم_کاشانی روح سرگشتۀ مجنونِ غبارآلود است
گردبادی که از این دامن صحرا برخاست
#صائب روزگار سفله عاجز بود در آزار من
شاد شد چون دید در دستت گریبان مرا
ملا مومن عزتی
رخت بر بست زدل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای مناست
#فرخی_یزدی روزگاری لالهرویی بوسه زد بر دفترم
بوی جان میآید از گلهای اشعارم هنوز
#مهدی_سهیلی ریشۀ نخل کهنسال از جوان افزونتر است
بیشتر دلبستگی باشد بهدنیا پیر را
#صائب رسید پیری و افسانۀ شباب گذشت
چنان گذشت که گویی مگر بهخواب گذشت
#پژمان_بختیاری روز پیری ره نپویم با عصا، کافتادگی
بهتر است از آنکه دارد دیگری بر پا مرا
#پژمان_بختیاری ریزم ز مژه کوکب بیماهِ رخت شبها
تاریک شبی دارم با اینهمه کوکبها
#جامی رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست
گه بهدوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا
#صائب رفت و بیاو زنده ماندم سختجانی را نگر
آمد و مُردم ز خجلت شرمساری را ببین.
#صهبای_قمی#مشاعرهخاکستر ققنوس