📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#آ ۱۵
آن روز یاد باد که باور نداشتیم
گر بیدلی شکایتی از روزگار داشت
#کامی_سبزواری آن رهزنی که برده دل از عاشقان تویی
دیوانهای که خفته به دامان غم منم
#خسرو_خراسانی آن زلف مکن شانه که زنجیرِ دل ماست
بر هم مزن آن سلسله را، شانه نگهدار
#وحشی_بافقی آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
#فرخی_یزدی آنسان که میخواهد دلت با من بگو، آری
من دوست دارم حرفِ دل را بر زبان ای دوست
#محمدعلی_بهمنی آن سرو که گویند به بالای تو مانَد
هرگز قدمی پیشِ تو رفتن نتواند
#سعدی آن سفر کرده کش از ما دل گرفت
جان فدایش هر کجا منزل گرفت
#جامی آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
#حافظ آن سیلِ جنونم که به جان آمده از کوه
بنیانکنِ کاشانهام، از من بگریزید
#شهرآشوب آن شاخهای که مرغ بر آن میکند قرار
باور نمیکند که زمانی قفس شود
#کمال_اجتماعی (گلبانگ)
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یارب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
#حافظ آن شب که من و او می گلگون زده بودیم
بر لشکر اندوه، شبیخون زده بودیم
#حسین_امینی آن شعلهایم کز نفس گرم سینهسوز
گرمی به آفتاب جهانتاب دادهایم
#رهی_معیری آن شمع مزارم که رهِ انجمنم نیست
مهجور ز پروانهام از من بگریزید.
#شهرآشوب#مشاعرهخاکستر ققنوس