📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#س ۱
سعی در تسخیر دلها کن که چون این دست داد
ملک آب و گل به آسانی مسخّر میشود
#صائب ساقی به جام عدل بده باده، تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند
#حافظ سخن خوباست زاوّل خاطر کس را نرنجاند
که بعد از گفتگو سودی ندارد لب گزیدنها
#قصاب_کاشانی سرو من جامۀ کوتاه از آن میپوشد
کش بهدامن نرسد دست تمنّای کسی
#لاادری سلطان گوید که نقد گنجینۀ من
صوفی گوید که دلق پشمینۀ من
عاشق گوید که داغ دیرینۀ من
من دانم و من که چیست در سینۀ من
#غزالی_مشهدی سوخت پروانه گر از شمع بهما روشن کرد
که رخافروختگان دوستگدازند همه
#فرخی_یزدی سوز دل با شمع گفتم قطرۀ اشکی فشاند
بخت را نازم که یاری مهربان دارم چو شمع
#عبدالله_الفتسوختم امّا نبودم شمعسان یکجا مقیم
چون چراغ کاروان هر شب بهصد جا سوختم
#هادی_رنجی سوختم امّا نه چون شمع طرب در بین جمع
لالهام کز داغ تنهایی بهصحرا سوختم
#رهی_معیری سپند از گرمی خاکستر پروانه میسوزد
ز روی آتشین شمعِ این محفل چه میپرسی
#صائب سرمایۀ نجات بوَد توبۀ درست
با کشتی شکسته بهدریا چه میروی؟
#صائب سرگشتگی زدیدۀ من شد نصیب دل
دل را ز دست دیده به هر راه میکشم
#مشفق_کاشانیسبکپی قاصدی باید که چون غمنامه ما را
بهدست او دهد کاغذ هنوز از گریه تر باشد
#کلیم_کاشانی سربلندیهای ما تاریک دارد راه را
شمع تا ننشست از پا پیش پای خود ندید
#محمدامین_لاهیجیسراغ خانۀ ما کن دروغ هم گر هست
همین که غیر درافتد به اضطراب خوشاست
#هدایت_طبرستانی سرِ جان باختن دارم بهپایش همچو پروانه
ز مجلس ای رقیب این شمع را بیرون مبر امشب
#فغانی_شیرازی سخت بیدردیست بار خاطر بلبل شدن
سیر گل از رخنۀ دیوار بستان بهتر است
#کلیم_کاشانی سراپایم چمن شد بس گل حسرت دمید از من
چه رنگارنگ گلهایی توان هر روز چید از من.
#قصاب_کاشانی #مشاعرهخاکستر ققنوس