📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#آ ۱۱
آن پریرو از درم روزی فراز آید، نیاید
من همی خواهم که عمر رفته باز آید، نیاید
#شوریده_شیرازی آن پریشان روزگارم، کز خیالِ زلفِ او
تارها بر دست و پای خویشتن پیچیدهام
#بهادر_یگانه آن پریشانیِ شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
#حافظ آنجا که جهل مایۀ تمکین و سروریست
باید به روز مردم دانا گریستن
#جواهری_وجدی آنجا که یار بر سر ناز و تکبّر است
جز عجز و مسکنت چه برآید ز دست ما
#صغیر_اصفهانی آنچنان با یاد نامت بردهام خود را ز یاد
کز فراموشی نمیآید به یادم نام خویش
#فغانی_شیرازی آنچنان خوب و لطیف است که هنگام وصال
بازمانَد دهن از بوسه زدن بر دهنش
#روزبه_خویی آنچنان در تو گرفتار شدم
کز پریشانیِ من دام گریست
#منیر_طه آنچنان دورْ حقیقت شده از گفتۀ ما
که دگر کس ندهد گوش به گفتار کسی
#رسا آنچنان زی که چو از حادثه بر باد روی
حسن معنی نگذارد که تو از یاد روی
#قاسمخان_تبریزی آنچنان فرسود جان را درد هستی کاین زمان
باورم ناید توانم بُرد بار زندگی
#فریدون_نوزاد آنچنان کز نور دانش جان دانا روشن است
از حضور دوستداران محفل ما روشن است
#پارسا_تویسرکانی آنچنان گرم است بازار مکافات عمل
چشم اگر بینا بوَد هر روز روز محشر است
#صائب آنچنان مرغ دلم در تب و تاب و شرر است
که همآوازۀ او مرغ حزینِ سحر است
#علیرضا_تبریزیآنچنان نردِ محبّت به تو بازم که شود
عشقبازی به جهان ختم به اسم من و تو.
#ذوقی_اردستانی#مشاعره خاکستر ققنوس