خواندیم در کتاب و شنیدیم بارها
کاندر جهانْ فضیلت اصلِ سعادت است
خرّم کسی که در رهِ تقوی نهاد گام
خوشبخت آنکه پیروِ حقّ و حقیقت است
انسان به نام و ثروت و جاه و مقام نیست
فضلِ بشر به راستیّ و آدمیّت است
گفتند کسبِ فضل و ادب کن که هرکه کرد
عمرش قرینِ شادی و اقبال و عزّت است
سر پیشِ کس فرود میاور ز روی عجز
روحِ ذلیل منشاءِ هر ننگ و ذلّت است
جز راه حق مپوی و جز حرف حق مگوی
اینست آنچه شیوهی اهل طریقت است
آزادگان به راه حقیقت دهند جان
آنجا که مُرد فضل و شرف، مرگِ راحت است...
لیکن دریغ و درد که دیدم بهچشمِ خویش
فضل و هنر نشانهی ادبار و نکبت است
هر جا هنروریست بهصد رنج مبتلاست
هرکس که پاک زیست اسیرِ مصیبت است
آزادگی نمانْد که از او دهَم نشان
آزاده را نصیبی اگر هست محنت است
دیدم نوای عشق و حقیقت بشد خموش
هر چیز جلوهگاهِ مَجازست و صنعتاست
قدرِ کسان به فضل و شرف استوار نیست
ناکس نگر به مسندِ اقبال و حشمت است
خالی شدهست بیشه ز شیرِ ژیان چنانک
روباه را برای تکاپویْ فرصت است
باری، میانِ آنچه شنیدیم و خواندهایم
با آنچه دیدهایم تفاوت بهغایت است
یارب! کدام راه رهِ نیکبختی است؟
فکرم درین قیاس، گرفتارِ حیرت است
من جز بسوی حقّ و شرف رو نمیکنم
هرچند کس نه طالبِ حقّ و فضیلت است
گنجِ قناعت و هنر ای دل مراد ماست
(گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است.)¹
#غلامحسین_یوسفی۱. این مصرع از حضرت حافظ است.
☑️ نگین سخن
عبدالرفیع حقیقت
ناشر: علمی ۱۳۵۰
@khakestare_ghoghnoos