📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ب ۱۱
با هر که فاش کردیم راز نهانی خویش
از غم دری گشودیم بر شادمانی خویش
#هادی_رنجی بهبزم عیشِ بیدردان بهجانم، کو غمآبادی؟
که سوزد یکطرف مجنون و یکسو کوهکن گرید
#وحشی_بافقیبا خیال دوست صحبت داشتن خوش دولتیست
میبرم غیرت بر آن عاشق که تنها میشود
#صائب بهغلط هم نرود بر سر مجنون لیلی
عاشق این بخت ندارد سخنی ساختهاند!
#شفایی_اصفهانی بیابانیست مالامالِ دل تا خیمهی لیلی
بسا مجنون سرگردان در این ریگ روان گم شد
#قصاب_کاشانی بهمجنون زین چه ناخوشتر که دور آسمان اورا
گذارد اینقدر کز مرگ لیلی با خبر گردد
#طایر_شیرازی بسکه با خود مهرِ لیلی طلعتان بردم بهخاک
روح مجنون بر سر خاکم زیارت میکند
#مشربی_قمی بهدامن میرسد چاک گریبان، گلعذاران را
بههر محفل که دست آن نگارین میشود پیدا
#صائب باران اشک بر رخ آن ماهپاره ریخت
از آسمان به شام وداعم ستاره ریخت
#بدایعنگار بر چشم غیر اگر بنشستی بهدلیری
اندیشه کن چو اشک، که لرزان نشستهای
#علی_اشتری بهروی او نگرستن ز من نمیآید
من این دو دیده برای گریستن دارم
#روحی_همدانیبهسنگ رخنه شد از بس گریستم بیتو
ز سنگ سختترم من که زیستم بیتو
#عبدالعزیز_ازبکعالیجاه عبدالعزیزخان← تذکره نصرآبادی
بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب
بهروی آب بوَد منزلی که من دارم
#رهی_معیری با آنکه در ره عشق، در منزل نخستم
چندان گریستم خون، کز دیده دست شستم
#شیخبهایی به حسن خُلق توان کرد صید اهل نظر
بهدام و دانه نگیرند مرغ دانا را
#حافظ به ناوکی سرِ دلدوزیام اگر داری
رمق هنوز ازین صید ناتوان باقیست
#عاشق_اصفهانی بهجز من نیستش صیدی بهدام و این بوَد حالم
اگر صید دگر میداشت صیّادم، چه میکردم؟
#آذر_بیگدلی به عزم صید چون آیی به صحرا در تماشایت
چو مژگان از دو جانب صف کشد آهوی صحرایی
#صائب بر من ای صیّاد، چون امروز اگر خواهد گذشت
جز پری از من نخواهی دید فردا در قفس
#هاتف_اصفهانی بند برپا داد صیّادم ز کین جا در قفس
کس ندارد یاد، مرغی بند بر پا در قفس
#نصیب_اصفهانی ببین بیرحمی صیّادِ ما را
که ما را صید خود کرد و رها کرد
#صفایی_کاشانی بهناله نرم نسازم دلت از آن ترسم
که نالهی دگری در دل تو کار کند.
#عرفی_شیرازی #مشاعرهخاکستر ققنوس