📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#س ۴
سالها قدّ ترا خامۀ تقدیر کشید
قامتت بود قیامت که چنین دیر کشید
#عصمت_بخارایی سرو تا بندگی سرو قدت کرد قبول
در چمن ولوله انداخت که من آزادم
#ذوقی_اصفهانی سینه کندم ز غمش کوه بهفریاد آمد
بیستون ناله برآورد که فرهاد آمد
#محشری_خوانساریسرِ بالین من خستهجگر میآیی
جان فدای تو که چون عمر بسر میآیی
#لاادری سیرم ز عمر خود نفسی از برم برو
شاید که رفتنت سبب مردنم شود
#یحیی_لاهیجی سوختیم و جوهر ما بر کسی ظاهر نشد
چون چراغان شب مهتاب بیجا سوختیم
#دانش_مشهدیسر تا قدمم رفته بهتاراج نگاهی
از چشم و دلم مانده همین اشکی و آهی
#طاهر_تویسرکانیسینۀ من گور عشق و آرزوها بود و من
زنده بودم روزگاری در مزار خویشتن
#بهادر_یگانهسرّ نالیدن مرغان قفس کی داند
آنکه از خانه، رهی تا بهگلستان دارد
#فروغی_بسطامی ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
#مسعود_فرزادسر بهزیر افکنم از حسرت بیبالو پری
در قفس ماندهام آنقدر که پر ریختهام
#ابراهیم_صفاییسرآمد گشتهام چون سرمه در علم نظربازی
زبان چشم خوبان را کسی چون من نمیداند
#صائب سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن
گر توانی آشنایی با نگاه خود مکن
#صائب ساغر چشم تو نازم که به یک جرعۀ آن
سر عاشق ز طرب بر در و دیوار خورد
#بهادر_یگانهسرخی بهرخ از شراب دادی امشب؟
یا بر گلِ تر گلاب دادی امشب؟
نیلوفر من، در آب شستی تن را؟
یا دسته گلی بر آب دادی امشب؟
#ابوالحسن_ورزی سخت میترسم به حیرت انتظارم بگذرد
رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد
#الهی_تبریزی سر از دریچه صبحِ امید کرد برون
کسی که دامن شبهای انتظار گرفت
#برهمن_اکبرآبادیچندربهان
سیهمست جنونم وادی منزل نمیدانم
کنار دشت را از دامن ساحل نمیدانم
#صائب #مشاعرهخاکستر ققنوس