✅ گزیده ابیات
شکیبی اصفهانی📝 محمدرضا خلف ظهیرالدین عبدالله امامی
اصفهانی، متخلص به
شکیبی، در سال ۹۶۴ق در اصفهان زاده شد. به شعر گرایید و به تحصیلات مقدماتی در زادگاهش پرداخت، از استادان او امیر روزبهان صبری از شاعران عهد صفوی بود که
شکیبی خواهرزادهاش به شمار میرفت؛خویشاوندیاش با او، در تربیت شاعریاش تأثیر گذاشت.
شکیبی در ابتدای جوانی به سفرهایی رفت و در مشهد و هرات به تحصیل پرداخت و سپس به اصفهان بازگشت. در ۹۹۸ ق از اصفهان به هند کوچید و نزد میرزا عبدالرحیم خانخانان خدمت نمود، مورد توجه او گشت و در سفرهای سند و دکن همراهش بود.
شکیبی در مالوه بیمارشد و نذر کرد اگر شفا یابد، به زیارت حرمین شتابد و چنین کرد. سه سال در مکه و مدینه و دیگر مکانهای مقدس شیعه در عراق گذراند و به هند بازگشت. مدتی از سوی جهانگیرشاه، صدارت دهلی به وی تفویض شد و همانجا در سال ۱۰۲۳ ق درگذشت. از اوست:
پيش او، غير كجا مرتبۀ من دارد
تازه كافر شده، كى قدر برهمن دارد؟
دل بىتاب كجا و طمع وصل كجا
مور، كى حوصلۀ غارت خرمن دارد؟
***
بيابيا كه جدايى نهايتى دارد
تپيدن دل بىصبر، غايتى دارد
ز سوز شمع نیام آگه آنقدَر دانم
كه جان سپردن پروانه حالتى دارد
ز اشتياق تو مرديم، رحم خوش چيزىست
فراق حدّى و هجران نهايتى دارد
شكيبى آه غلط بود اين كه مىگفتند
كه آه و نالۀ عاشق سرايتى دارد
***
غمزه گويند از وفا تعليم دادش مىدهد
او كجا، داد از كجا، بيداد يادش مىدهد
او فرامشكار و من بىكس چه سازم دور ازو
او كجا يادم كند وز من كه يادش مىدهد
بودش از راه وفا عمرى
شكيبى معتقد
مىكشد او را و مزد اعتقادش مىدهد
***
امشب ز دورىات به تن خسته جان نبود
نيک آمدى، وگرنه مرا تاب آن نبود
شبهاى هجر را گذرانديم و زندهايم
ما را به سختجانى خود اين گمان نبود
***
دارم دلى كه دارد، هر درد را دوايى
چون خرقۀ گدايان، هر پارهاى ز جايى
***
محبّت آنچنان شد كامران در نوبت حسنت
كه بلبل گلشن و پروانه آتشخانه مىسازد
***
گر پرد مرغى در آن كو، ميرم از غيرت كه باز
نامۀ درد كه آوردهست و مرغ روح كيست
***
من كيستم، از خويش به تنگ آمدهاى
ديوانۀ با خرد به جنگ آمدهاى
دوشينه به كوى دوست از رشكم سوخت
ناليدن پاى دل به سنگ آمدهاى
***
بشارتهاست از بختِ سیاهم
که ابرِ تیره باران بیش دارد
***
سرِ بی فکرِ او، پاییست در خواب
لبِ بی ذکرِ او، جوییست بیآب
***
پروانه نيک رفت كه در پيش شمع سوخت
آگه نشد كه سوختن غايبانه چيست
***
پروردۀ بلا دل اندوهگين ماست
دوزخ عبارت از نفس آتشين ماست
گر سر دهيم، دامن افلاک پر شود
اين قطرههاى اشک كه در آستين ماست
***
نردىست جهان كه بردنش باختن است
نرّادى او به داوِ كم ساختن است
دنيا به مثال كعبتين نرد است
برداشتنش براى انداختن است
***
آنان كه ز راه طبع دورند ز هم
گر نورِ نظر شوند، كورند ز هم
مانند دو نخ كه تابشان مختلف است
پيچند به هم، ولى نفورند ز هم
***
چون باد به سيريم، نه چون خاک مقيم
نه رام اميديم، نه رمكردۀ بيم
چون خار نهايم زحمت مرغ چمن
چون بوى گُليم، خانه بر دوش نسيم.
#شکیبی_اصفهانی← عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین
← خلاصةالاشعار و زبدةالافکار بخش اصفهان
ابیاتی دیگر از او را در
گفتوگوی ققنوس بخوانید
خاکستر ققنوس