📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#الف ۱۱
افتاده به پا زلف سمنسای تو از چیست؟
دیوانه منم، سلسله در پای تو از چیست؟
#فنایی_خلخالی آزاد اگر باشد دلی، زلفت گرفتارش کند
ور خفته باشد فتنهای چشم تو بیدارش کند
#شریف_تبریزی ای زلف یار سخت پریشان و درهمی
دست بریدهی که ترا شانه میکند؟
#صائب امشب کمند زلف ترا تاب دیگریست
ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی؟
#رهی_معیری اگر رلفت بههر تاری اسیر تازهای دارد
مبارک باشد امّا دلبری اندازهای دارد
#مجذوب_تبریزی ای صبا در خم آن زلف چو محرم شدهای
با ادب باش که دلهای پریشان آنجاست
#صائب اذنم بده که زلف ترا آورم به چنگ
ای بی وفا! مگر که من از شانه کمترم؟
#ابوالقاسم_لاهوتی آنکه با هجران به امّید وصالش ساختم
در کنارش زآتش شرمِ تمنّا سوختم
#هادی_رنجی آن شکارم من که لایق هم به کشتن نیستم
شرم میآید مرا زآن کس که صیّاد مناست
#نظیری_نیشابوری این نه شبنم بود ریزان وقت صبح از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
#الهی_همدانی از شادی بسیار مبادا که بمیرم،
با من خبر وصل به یکبار مگویید!
#شرفجهان_قزوینی از جلوهی مستان قد کیست که امروز
چون شعله به رقص است سراپای نگاهم
#قصاب_کاشانی ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار
دونگه چون بهم آمیخت، همان آغوشاست
#عضد_یزدی آهی که زیر لب شکند دردمند عشق
در سینه، کار تیشهی فولاد میکند
#صائب آن دم که دل بهعشق دهی خوش دمی بوَد
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
#حافظ ای عشق چه دردی تو؟ که درمانت نیست
ای جان! به چه زندهای؟ که جانانت نیست
ای صبر! نه وصلی تو، که پیدا نشوی
ای شب! نه غم منی، که پایانت نیست!
#جمالالدین_عبدالرزاق_اصفهانی از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
#حافظ ای چراغ عشق! زین پس بر دل افسردهی من
پرتو ماتم بیفشان همچو شمعی بر مزاری
#ابوالحسن_ورزی اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را
جوانمرد است درد عشق پیدا میکند ما را
#صائب آفتاب روز محشر بیشتر میسوزدش
هر که اینجا درد و داغ عشق کمتر میکشد
#صائب از ترکتار عشق کسی جان نمیبرد
این سیل بر خرابه و آباد میزند
#صائبخاکستر ققنوس