📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#د ۳
دامن کشیدن از کف عشّاق سهل نیست
یوسف از این گناه بهزندان نشسته است
#صائب دمی با دوست در خلوت بِهْ از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
#سعدی در چمن بود زلیخا و به حسرت میگفت
یاد زندان که در آن انجمنآرایی هست
#حزنی_اصفهانی در این محفل خبر از سرّ وحدت عارفی دارد
که بر گرد سر هر شمع چون پروانه میگردد
#صائب در هم مشو ز کثرت پروانه، شمع من!
روی جهانفروز، تو داری گناهِ کیست؟
#باقی_نهاوندی درخورِ پروانهام بزم جهان شمعی نداشت
سوختم از گرمی پرواز، بالِ خویش را
#صائب در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای؛
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هر کسی سوزد به نوعی در غم جانانهای
#بهار_خراسانیملکالشعرا
در چمن پروانهای آمد ولی ننشسته رفت
از حریفان قهرِ بیجای توام آمد بهیاد
#رهی_معیریدل بهدستم بود و میگشتم بهگرد کوی دوست
بیخبر بودم نمیدانم کجا افتاده است
#سائل_دماوندی دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره
هزار ذرّه و هر ذرّه در هوای تو باد
#هلالی_جغتایی دست و پایی میتوان زد بند اگر بر دست و پاست
وای بر جانِ گرفتاری که بندش بر دلاست
#نقی_کمرهای دلی دارم که از تنگی در او جز غم نمیگنجد
غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمیگنجد
#محتشم_کاشانی دل خود تنگ میخواهم که در آن
نمیخواهم بجز جای تو باشد
#نقی_کمرهای دل پیش تو و دیده بهسوی دگرانم
تا خلق ندانند بهسویت نگرانم
#نصیبی_گیلانی دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگ
از چارسو گرفته مرا روزگار تنگ
#بیدل_نیشابوری دست، کوتاه زدامان گُل و پا در گِل
حال خار سرِ دیوار گلستان دارم
#صائب دل این جفا که ز بیداد روزگار کشید
ستم نبود، مکافاتِ سختجانی بود
#کلیم_کاشانی درین بازار بشکن قدر خود را
که گیتی جنس ارزان میپسندد
#تنهای_قمیسعید حکیم
دامن صحرا نبُرد از چهرهام گَردِ ملال
میروم چون سیل تا دریا بهفریادم رسد.
#صائب #مشاعرهخاکستر ققنوس