📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#آ ۲۰
آن گونه در تو محوم و از خویش بیخبر
کاندر میانْ حدیث تو و من نمانده است
#اطهری_کرمانی آن گونه که از من او گریزد
ای کاش که آرزو گریزد
اسماعیل
#نواب_صفا آن گوی که طاقت جوابش داری
گندم نبری به خانه چون جو کاری
#سعدی آن لئیم است که چیزی دهد و بازستاند
جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم
#عماد_خراسانی آن لقمه که صوفی را در معرفت اندازد
یک ذرّه و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ
#حافظ آن مه به جانبِ سفر آهنگ میکند
صحرا و شهر بر دلِ ما تنگ میکند
#جامی آن مه طوبیخرام گر به چمن بگذرد
سروِ خرامان برد قامت او را نماز
#خواجوی_کرمانی آن میوۀ جانبخش که دل در طلب اوست
زینتگرِ شاخیست که در دسترسی نیست
#پژمان_بختیاری آن نفسی که با خودی، یار چو خار آیدت
وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت؟
#مولانا آن نقش دلاویز که جان در طلب اوست
نقشیست که در پردۀ اوهام ندیدیم
#زینالدین_کیایینژاد آن نقطه که پیرایۀ پرگار وجود است
خالیست که بر کنج لب نوش تو افتاد
#فروغی_بسطامی آن نه شبنم بود در ایّام لیلی هر صباح
آسمان شب تا سحر بر حال مجنون میگریست
#هلالی_جغتایی آنها که خواب راحت بر خود حرام کردند
چون شمع کار خود را یک شب تمام کردند
#واعظ_قزوینی آن همدم قدیم که نامش شباب بود
برخاست از کنارم و دامن کشید و رفت
#مؤید_ثابتی#مشاعرهخاکستر ققنوس