📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#الف ۸
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده صید و صیّاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی آخر ز سختگیری صیّاد و باغبان
پر ریخت در میانهی باغ و قفس مرا
#یغمای_جندقی انصاف بين که موسم گل میبرد زباغ
صیّاد سنگدل قفس عندلیب را
#روشن افغان ز سختگیری صیّاد روزگار
کاندم قفس شکست که بشکست بال ما
#دولتشاه_قاجار اوّل اندر کوی او جز نقش پای ما نبود
آخر آنجا از هجوم خلق، جای ما نبود
#وصال_شیرازیاگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من
بپوشد چشمهی خورشید را گَرد گناه من
#صائب آرام را ز قافلهی اشک بردهاند
یکجا نشد مقام کند کاروان ما
#کلیم_کاشانی ای اشک که روز و شب به دامان منی
چون شمع، شرار خرمن جان منی
گه چون گهری در صدف دل پنهان
گه چون گرهی بسته به مژگان منی
#عبدالله_الفت از تنگی دلاست که کم گریه میکنم
مینای غنچه، زود نریزد گلاب را
#صائب این زمان افسردهام «صائب» وگرنه پیش از این
میچکید آتش ز چشم گریهآلودم چو شمع
#صائباین که هر شب تا سحر آید ز چشمم اشک نیست
گوهر جاناست میریزد به دامانم چو شمع
#هادی_رنجی اگر ابر بهاران گردد آه گریهآلودم
بجای سبزه فریاد از دل هردانه برخیزد
#صائب اشکم نیافت بوی وفا تا دلم نسوخت
هر شبنمی که میچکد از گل گلاب نیست
#اهلی_شیرازی اشک سرخی به رخ و چهرهی زردی دارم
نالم از درد و ندانم که چه دردی دارم
#ظریف_اصفهانی از شوق نرگس تو که هستیم مست از او
چندان گریست دیده که شستیم دست از او
#محمد_سمرقندی اشک را گفتم چرا میریزی ای دیوانه؟ گفت
روزن امّیدی از این گوشه پیدا کردهام
#نواب_صفا اشکی که ترا بر گل رخسار دویده
باران بهار است که بر لاله چکیده
#جامی اشکم بدوید تا بگیرد راهش
بر وی نرسید و دامن من بگرفت
#کمال_اصفهانی اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون
این گل از دامن صحرای دل آید بیرون
#صائب امروز هم به وعدهی وصل تو شام شد
عمرم به وعدههای دروغت تمام شد
#فتحعلیشاه_قاجار ازبسکه وعده میدهی و میکنی خلاف
امروز، در وصالم و باور نمیکنم.
#رضایی_کاشانی#مشاعرهخاکستر ققنوس